عوامل مرتبط با افسردگی
پژوهشگران معتقدند که ترکیبات گوناگون عوامل زیستی و محیطی به افسردگی می انجامد ؛ این ترکیب از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. بررسیهای خویشاوندی نشان میدهند که وراثت نقش مهمی دارد. ژنها میتوانند با تاثیر گذاشتن بر توازن شیمیایی مغز ، رشد مناطق مغزی که از هیجان منفی جلوگیری میکنند ، یا پاسخ هورمونی بدن به استرس ، موجب افسردگی شوند (سی چی[۱۹] و توت[۲۰] ۱۹۹۸).
اما تجربه نیز میتواند افسردگی را بر انگیزد و تغییرات زیستی یاد شده را ایجاد نماید. افسردگی و سایر اختلالهای روانی در والدین کودکان و نوجوانان افسرده ، بیشتر شایع است. با اینکه عامل خطر ژنتیکی میتواند از والد به کودک منتقل شده باشد ، ولی والدین افسرده یا تحت فشار معمولاً شیوه های فرزند پروری ناسازگارانه دارند. در نتیجه خود گردانی هیجانی ، دلبستگی ، و عزت نفس فرزند آن ها میتوانند صدمه دیده باشند که در این صورت ، برای مهارتهای شناختی و اجتماعی آن ها عواقب جدی دارند ( گاربر[۲۱] ، برافلات[۲۲] و ویس[۲۳] ، ۱۹۹۵).
علائم و نشانه های افسردگی:
مهمترین علائم افسردگی ناتوانی در کسب لذت از چیزهایی است که قبلاً برای بیمار لذت بخش بوده است. غمگینی خصوصیت دیگر افسردگی است. معهذا در تمام فرم های آن جزئی از سمپتوماتولوژی نیست. بیمار ممکن است به جای غمگینی از گیجی و اضطراب و عدم تمرکز فکری شکایت داشته باشد. احساس درماندگی، میل به خود ملامتگری، کاهش اعتماد به نفس شایع ترین علائم هستند. کندی پسیکوموتور یا برعکس آن، تحریک و آشفتگی ممکن است یکی از تظاهرات افسردگی باشد. بدخوابی، به خصوص بی خوابی-آخر شب، علامت مهمی است. بی اشتهایی و کاهش وزن نیز از علائم عمده افسردگی شمرده میشوند. تغییرات شبانه روزی خلق به صورت شدت یافتن علائم کمر درد، دل درد، یبوست بدون علامت آشکار گاهی با افسردگی همراه است. وجود افکار انتحاری تکرار شونده نیز در میان مهمترین علائم افسردگی بوده و مستلزم توجه جدی است(کاپلان و سادوک ۲۰۰۳ ترجمه پور افکاری ۱۳۸۲).
دو مشخصه اساسی افسردگی، ناامیدی و غمگینی است. شخص رکود وحشتناکی احساس میکند و نمی تواند تصمیم بگیرد یا فعالیتی را شروع کند یا به چیزی علاقمند شود وفرد افسرده در احساس بی کفایتی و بی ارزشی غوطه ور می شود. گاه زیر گریه می زند و ممکن است به فکر خودکشی نیز بیافتد. افسردگی گاه با اضطراب همراه است. شخص احساس خستگی میکند. به زندگی بی علاقه می شود، اما در عین حال، تنش و بی قراری دارد و نمی تواند آرام بگیرد. از لحاظ بالینی افراد افسرده نه تنها به زندگی بلکه نسبت به خودشان نیز بی علاقه اند. آن ها اغلب کمبودها و نارسایی هایی در زمینه هوش، جذابیتها، سلامتی و مهارت های اجتماعی به خود نسبت میدهند. شکایات بسیاری درباره از دست دادن عشق و محبت و حیثیت دارند که ممکن است ناشی از احساس بی کفایتی و ناشایستگی باشد. به علاوه این احساس بی ارزشی اغلب با احساس گناه عمیق همراه است، در افراد افسرده فرآیندهای ذهنی نیز معمولاً کاهش مییابند. آن ها تمایل به تردید و دودلی دارند و غالباً مشکلاتی در تفکر، تمرکز و یادآوری نشان میدهند. بسیاری از افراد افسرده، حالات هیجانی خود را چنین ابراز می دارند که بهتر است بمیرند و بسیاری از آنان نیز، اقدام به خودکشی میکنند( آقایی و آتش پور ۱۳۸۴).
افراد افسرده واکنش های اجتماعی کمتری از خود بروز میدهند، با عده معدودی ارتباط برقرار میکنند و زمان بیشتری را لازم دارند تا نسبت به محرک های خارجی عکس العمل نشان دهند. به گفته فوستر[۲۴]، بارزترین مشخصه ی یک فرد افسرده کاهش یا قطع کامل انواع خاصی از رفتار است که در برخوردهای اجتماعی غالباً به تقویت مثبت می انجامد. افراد افسرده تمایل بیشتری برای ابراز رفتارهای اخیر شامل، شکایت دائم، گریه کردن، حساسیت نشان دادن و تأکید و تکرار جنبههای منفی زندگی از خود نشان میدهند. این جنبههای منفی ممکن است روی فعالیت های بدنی از قبیل اشتها و میل جنسی نیز اثر گذاشته و تقلیل دهد. فروید و دیگران میگویند: افسردگی مقدمه جنون مطلق است و فرد غالباً در مقدمه آن انرژی و اراده را از دست داده و بی اختیار خود را به دست غم و اندوه می سپارند. افسردگی یکی از بیماری های روحی – جسمی است و از نظر فیزیکی در فعالیت فرد انحطاط ایجاد میکند. فرد به شدت احساس خستگی و کوفتگی میکند و به همان نسبت به غذا بی اشتها و از بازی سرگرم نمی شود و به طور کلی در هیچ یک از اعمال خود حالت زنده دلی و نشاط و علاقه یا اشتیاق نشان نمی دهد( عظیمی ۱۳۸۵).
تفاوتهای جنسی در افسردگی:
افسردگی در زنان نسبت به مردان شایع تر است، اینکه چرا چنین است چندان روشن نیست برای توجیه این تفاوت جنسی در افسردگی، چندین فرضیه ارائه شده است اول اینکه ممکن است در جامعه ما زنان بیشتر از مردان به ابراز نشانه های افسردگی تمایل داشته باشند. وقتی زنان با ضایعه روبرو میشوند برای عدم تحرک و گریه، بیشتر تقویت میشوند. در حالی که مردان برای خشم و بی تفاوتی بیشتر تقویت میشوند. دوم اینکه فرضیه های زیستی میگویند فعالیت آنزیم شیمیایی، استعداد ژنتیک، و دوره ماهانه افسردگی پیش از قاعدگی، بر آسیب پذیری زنان تأثیر دارند. همچنین امکان دارد ناقلان زنانه ژن افسردگی، افسرده شوند، در حالی که ناقلان مرد از ژن افسردگی الکلی شوند. فرضیه سوم از نظریه افسردگی درماندگی آموخته شده ناشی می شود. اگر افسردگی به درماندگی مربوط شد، پس چنانچه زنان یاد بگیرند که درمانده تر از مردان باشند. افسردگی در زنان فراوان تر از مردان آشکار خواهد شد. جامعه ای که زنان را برای فکر و خیال و نا فعال شدن هنگام مواجهه با ضایعه تقویت میکند در حالی که مردان را برای اقدامات کنار آمدن تقویت میکند، ممکن است هزینه گزافی برای افسردگی بعدی زنان بپردازد. چهارم اینکه زنان بیشتر از مردان حالت گرا هستند، و به همین خاطر برای نگران شدن درباره رویدادهای ناگوار زندگی و توضیح دادن آن ها آمادگی دارند( که مهمترین آن ها افسردگی است) در حالی که مردان بیشتر به عمل و کمتر به فکر گرایش دارند( سلیگمن، ۱۳۸۲، به نقل از پور پهلوان، ۱۳۸۶).
حالت گرایی افسردگی را افزایش میدهد در حالی که عمل گرایی میتواند خلق افسرده را کاهش داده و موجب یافتن راه حلی برای مشکلات زندگی شود. تبیین پنجم یافته هاییست که نشان میدهد زنان بیشتر از مردان افسردگی نشان میدهند مربوط است به تغییرات خلق پیش از قاعدگی. اگر پدیده ی معتبری به نام افسردگی پیش قاعدگی وجود داشته باشد وقوع آن میتواند مقدار افسردگی زنانه را افزایش دهد( سلیگمن ، ۱۳۸۲، ص۱۰۴).
همه گیر شناسی افسردگی: