آمار رسمی جرایم و تخلفات که به وسیله نیروی انتظامی ایران گزارش شده است، نشان میدهند که در سال۱۳۸۳ تعداد دستگیرشدگان جرایمی چون قتل عمد و غیرعمد، ضرب و جرح و صدمه، تهدید، تظاهر به چاقوکشی و سرقت، در گروه سنی ۱۷ ساله و کمتر، ۸۱۹۲ نفر بوده است (مرکز آمار ایران، ۱۳۸۹). آمارهای جهانی نیز نشان میدهند که طی دهه ۱۹۸۰ میلادی، در حالی که نوجوانان ۳/۱۴ درصد جمعیت ایالات متحده آمریکا را تشکیل میدادند، ۵/۳۵ درصد از جرایم غیرترافیکی به این گروه اختصاص داشته است. همچنین، تعداد افراد ۱۰ تا ۱۷ ساله که بین سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۱ به علت تجاوز به عنف، سرقت و قتل دستگیر شدهاند، ۴۸ درصد افزایش یافته است (اندروز، ۲۰۰۷). به گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماری۶ (۲۰۰۴، نقل از بارتلت۷، هولدیچ ـ دیویس۸و بلیی۹، ۲۰۰۷)، ۳۳ درصد جوانان ۱۰ تا ۲۴ ساله زدوخورد بدنی داشتهاند، ۱۷ درصد یک اسلحه در ماه گذشته حمل کردهاند، ۲۸ درصد در۳۰ روز گذشته سیگار کشیدهاند، ۲۲ درصد ماری جوآنا و ۴ درصد کوکایین مصرف کردهاند. همچنین به گزارش “بنیاد دفاع از کودکان۱۰”(۲۰۰۲، نقل از سامروف۱۱، پک۱۲و اکلز۱۳، ۲۰۰۴)، تنها در سال ۲۰۰۰، ۷/۱ میلیون نفر نوجوان دستگیر شدهاند. به علاوه، آمارها نشان میدهد که مشکلات برونیسازیشده و مصرف مواد در میان دختران در حال افزایش است؛ مثلاً بین سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۲ میلادی، دستگیری زنان کمتر از ۱۸ سال در اکثر جرمآموزشها افزایــش یافته یا کمتر از مردان کاهش یافته است (اداره پیشگیری از بزهکاری نوجوانان، ۲۰۰۴، نقل از ها۱[۲]، تریستان۲، وید۳و استیس۴، ۲۰۰۶). باید بگوییم که برخی محققان (مانند هود۵و اسپارکز۶، ۱۹۷۰، نقل از دادستان، ۱۳۸۷) بر این باورند که آمار جرایم آشکار نشده یا پنهان تقریباً چهار برابر آماری است که مقامات رسمی منتشر میکنند.
مشکلاتی که در دوره نوجوانی پیش میآیند، نه تنها برای جامعه خطرناکاند و بار اقتصادی به آن تحمیل میکنند بلکه نوجوانان را از داشتن زندگی مفید و مؤثر محروم میسازند و در نقشهایی که آن ها باید در دوره بزرگسالی ایفا کنند، مانند ازدواج، اشتغال سودمند و فرزندپروری، اختلالهایی بهوجود میآورند. در این پژوهش بر اوایل دوره نوجوانی متمرکز شدهایم؛ زیرا در این زمان است که ظهور هویت آغاز میشود و رفتار مشکلآفرین افزایش مییابد (آرچر۷، ۱۹۸۲؛ برویدی۸و دیگران، ۲۰۰۳). از آنجا که رفتار مشکلآفرین دارای پیامدهایی منفی برای فرد و جامعه است و اشتغال زودهنگام به رفتار مشکلآفرین، پیشآگهی اشتغال به رفتار مشکلآفرین در مراحل بعدی نوجوانی و در بزرگسالی است (ویندل۹، مان۱۰و ویندل۱۱، ۲۰۰۵، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹)، بررسی تعیین کنندههای رفتارهای مشکلآفرین، توجّه پارهای از پژوهشگران را به خود جلب کردهاست. این تعیین کنندهها معمولاً به عوامل درونشخصی و عوامل بافتی تقسیم میشوند.
شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه انسجام کمتر هویت (عامل درونفردی)، نوجوانان را مستعد رفتار مشکلآفرین میکند (آدامز۱۲و دیگران، ۲۰۰۱). فرض شده است که سردرگمی هویت، آمادگی نوجوانان را به پرخاشگری۱۳، بزهکاری و دیگر اشکال رفتار انحرافی افزایش میدهد (جونز۱۴، ۱۹۹۲، ۱۹۹۴، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵). شوارتز و دیگران (۲۰۰۵) در نمونهای متشکل از ۱۸۱ نفر نوجوان مهاجر اسپانیاییـ پرتغالی با میانگین سنی ۱۲,۷ سال، به این نتیجه دست یافتند که انسجام هویت به ظور معناداری با رفتار مشکلآفرین رابطه منفی دارد.
شواهد پژوهشی، از ارتباط این دو فرایند تحولی مثبت (هویت منسجم) و منفی (رفتار مشکلآفرین) حکایت میکنند اما مطالعاتی که به این روابط پرداختهاند، عوامل بافتی خانواده، مدرسه و گروه همسال را که ممکن است هم به هویت و هم به رفتارهای مشکلآفرین مربوط باشند، در یک مطالعه واحد مورد توجّه قرار ندادهاند. شوارتز و دیگران (۲۰۰۵) صرفاً عامل بافتی خانواده و در پژوهشی جدیدتر (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹) مدرسه را در این زمینه مدّ نظر قرار دادهاند، اما همانطور که سامروف و دیگران (۲۰۰۴) بیان کردهاند، مطالعاتی که یک یا دو بافت را به عنوان پیش بینی کننده مشکلات برونیسازیشده مطرح میکنند، با حذف دیگر عوامل مؤثر بافتی، تصویر گمراهکنندهای از تأثیرشان فراهم میآورند.
بر مبنای روانشناسی گستره زندگی۱[۳](بالتس۲، ۱۹۷۹، نقل از سامروف و دیگران، ۲۰۰۴)، عوامل بافتی از تعیین کنندههای مهم رفتار محسوب میشوند. نظریههای اجتماعی ـ بومشناختی۳(برونفنبرنر۴، ۱۹۸۶؛ شاپوچنیک و کوتسورت۵، ۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹) بر روابط متغیرهای بافتی چندگانه بر کنشوری نوجوان تأکید دارند. بر اساس نظریّه بومشناختی برونفنبرنر، تحول انسان به ویژه در وهلههای نخستین زندگی و تا حد زیادی در طول عمر، از خلال فرایندهای تعاملی بین انسان زیستروانشناختی فعال در حال تکامل و اشخاص، اشیا و نمادهای موجود در محیط بلافصل او بهوقوع میپیوندد (برونفنبرنر، ۱۹۹۴).
در نظریه بومتحولی۶ شاپوچنیک و کوتسورت (۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶) که در سالهای اخیر پژوهشگران برای علّتشناسی نشانههای برونیسازیشده و افسردگی در دوره نوجوانی بیشتر بر آن تأکید داشتهاند، سه مؤلفه وجود دارد که با یکدیگر ارتباط درونی دارند: الف) مؤلفه اجتماعی ـ بومشناختی که بر عوامل بافتی همچون خانواده، گروه همسال و مدرسه متمرکز است؛ ب) مؤلفه تحولی که بر تغییرات در افراد و بافتهای آن ها در طول زمان تأکید دارد، و پ) مؤلفه اجتماعی ـ تعاملی۷ که مشخصکننده شیوههایی است که به واسطه آن ها، فرایندهای بومشناختی برای ایجاد پیامدهای رفتاری و رواناجتماعی با یکدیگر تعامل دارند.
خانواده معمولاً مهمترین حوزه تأثیر طی دوره نوجوانی قلمداد میشود و فرایندها و روابط خانوادگی همواره با پیامدهای رواناجتماعی و رفتاری نوجوان مرتبطاند. نتایج پژوهشآموزشها نشان داده است که این روابط در قومیتآموزشها و ملیّتهای متفاوت، عمومیت دارد (وازونی۸، ۲۰۰۳؛ دمیتریوا۹، چان۱۰، گرینبرگر۱۱و جیل- ریواس۱۲، ۲۰۰۴).
تأثیر کنشوری خانوادگی۱۳ بر هویت و بر رفتارهای مشکلآفرین در پژوهشهای جداگانه بــررسی شده