معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ، ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش ، در چارچوب هوش مطرح نماید و معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد و سازگاری فرد را پیشبینی میکند و قابلیت هایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشند .گاردنر ، ایمونز را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند ( مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی ) از جنبههای عقلانی ، حل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام،۲۰۰۵) . می توان علت مخالفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد ( ناسل ، ۲۰۰۴ ).
معنویت دارای سه بعد است :۱- معنا : معنویت شامل جستجوی معنا و هدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا میکند ، معمولاً این امر موجب پاسخ به این سوال می شود که «چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یا واقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی و ارزش های متعالی نیز شود ، بخصوص که چنین جنبههای زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است .۲- تعالی : این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره میکند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم میسازد و شامل ارتباط با وجودی مقدی یا واقعیتی غایی میگردد .۳- عشق : عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت میباشد ، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیتی غایی یا وجودی مقدس برانگیخته شده باشد . بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند و معنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت ، صبر ، تحمل ، بخشایش ، رضایت خاطر ، احساس مسئولیت و حس سازگاری که شادمانی را برای خود و دیگران به ارمغان می آورد ، مرتبط می دانند . از نظر هارتز ، اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه ، منعکس کننده ی این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت ( معنا و تعالی ) را ، تاچه اندازه جدی می گیریم ، منظور از عشق صرفا یک احساس نیست ، عشق میتواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران در پی داشته باشد ( هارتز ، ترجمه ی کامگار و جعفری ،۱۳۸۷ ) . همانطوریکه گفته شد ، اخیراً روانشناسان سازه ای را به عنوان عامل مهم تاثیرگذار بر سلامت روان به نام هوش معنوی معرفی کردهاند که توجه و علاقه ی جهانی را برانگیخته است . هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها و ظرفیتها و منابع معنوی است که کاربست آن ها موجب افزایش انطباق پذیری و در نتیجه سلامت روان افراد می شود . با توجه به اینکه هوش معنوی یک سازه ی جدید است تحقیقات تجربی موجود در این زمینه اندک میباشد.
فشارها و تنشها ممکن است به خودی خود باعث اضطراب نشوند بلکه تعامل بین فشارهای مختلف و نحوه ی ادراک فرد از محیط و واکنش وی به آن ها است که میتواند سلامت روانی فرد را به خطر بیاندازد . بنا بر این آسیب پذیری در مقابل تنش و مشکلات مختلف باعث ابتلا به انواع مشکلات روانشناختی و درهم ریختن سلامت روان میگردد . یک موضوع مهم پیرامون آسیب پذیری[۳] در مقابل تنش ، آسیب پذیری شناختی[۴] است . آسیب پذیری شناختی به عنوان یک تمایل شبه صفت نسبت به تفسیر اطلاعات به سبک منفی و تحریف شده در مقابل درک ذهنی از مشکلات تلقی می شود که ممکن است در خلال تجارب منفی اولیه به وجود آمده باشد . نگرش های ناکارآمد به عنوان یک عامل زمینه ساز در شروع اختلالات روانی و یا به عنوان یک عامل آسیب پذیری تحت شرایط تنش زای محیطی در نظر گرفته شده است . در مطالعات مختلف ارتباط بین افسردگی و نگرش های ناکارآمد تأیید شده است . همچنین بین نگرشهای ناکارآمد و دیگر اختلالات روانی از جمله اضطراب نیز ارتباط مشاهده شده است ( معلمی ، ۱۳۸۹ ) .
اختلالات روانی مشکلات جدی و شایع هستند که در سراسر دنیا مشاهده می شود( بوالهری ، ۱۳۷۱ ) . در مطالعات همه گیر شناختی اختلالات روانی در کشورهای مختلف میزان اختلال بین ۱۰ تا ۴۰ درصد در نوسان بوده است (یوسفی ، ۱۳۸۷ ) . تحقیقات متعدد رشد روز افزون مشکلات روانی را در ایران بویژه در بین جوانان را تأیید میکند ( خرمایی ، ۱۳۷۱ ) . محیط دانشگاهی ضمن این که ماهیتاً یک محیط آموزشی است ،یک محیط اجتماعی نیز میباشد دانشجویان به عنوان متخصصین آینده و ایفا گر نقشهای مهم در شبکه ارتباطات اجتماعی و پیشرفت و ترقی یک کشور با گسترۀ وسیعی از گرفتاریها و مشکلات روانی درگیر هستند (موسوی ، طالب زاده نوبریان ، ۱۳۸۷) . میزان اختلالات روانی دانشجویان در کشورهای پیشرفته ۱۰ تا ۱۲ درصد گزارش شده است مشکلات مربوط به دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ،عدم آشنایی با محیط دانشگاهی ،دوری از خانواده و احساس غربت ،عدم علاقه به رشتۀ تحصیلی ،وضعیت غیر قابل پیشبینی آینده کاری و نگرانی درباره انتخاب شغل ، مشکلات ازدواج، نداشتن تفریح و سرگرمی ، مشکلات اقتصادی و هزینه های تحصیلی ، شرایط نامساعد زندگی خوابگاهی و … موارد مهمی هستند که سلامت روانی دانشجویان را تهدید میکنند ( مکارمی ، ۱۳۸۰ ) . ارتقای سلامت روانی دانشجویان ، بهداشت روانی جامعه ، ترقی و پیشرفت کشور را در پی خواهد داشت.
در آستانۀ ورود به آینده ای پیچیده و پر تنش رویکردهای نوین در حوزه علم روانشناسی به وجود آمده اند . مطرح شدن مفاهیمی همچون کشش معنوی ، باور به خدا، سلامت معنوی ، تحویل و بهزیستی معنوی همگی حکایت از ظهور یکی از اساسی ترین رویکرد هاست . در همین راستا با توجه به تأکید سازمان جهانی بهداشت بر بعد معنوی انسان در کنار ابعاد دیگر زیستی ، روانی و اجتماعی ،امروزه عقیده بر این است که هوش شناختی (IQ)و هوش هیجانی (EQ)دیگر پاسخگوی نیازهای انسانی نیستند بلکه به عامل سومی هم نیاز است که از آن به عنوان هوش معنوی (SQ)نام برده می شود (سهرابی ، ۱۳۸۷) . مطالعات جدید در حوزه عصب شناسی نشان میدهد که فعالیت های لپ های گیجگاهی مغز انسان با تجربه های معنوی او پیوستگی دارد عصب شناسان این بخش از مغز را منطقه یا ناحیۀ خدا نامیده اند زیرا با تحریک معنوی این منطقه موضوع های معنوی از قبیل دیدار با خدا ،گفتگوی دینی ، ازخودگذشتگی ،فداکاری ،انسان دوستی ،معنا جویی و …. پدیدار می شود ( سیسک ، ۲۰۰۸ )