سنت گرایان علوم را به دو دسته تقسیم بندی میکنند علوم دسته نخست (علوم سنتی) را «علم قدسی»[۸] و دسته دوم را «علم نامقدس»[۹] می نامد. علم قدسی که مترادف علم سنتی است، از یک سو مبتنی بر شهود عقلانی و از سوی دیگر متکی بر ایده سلسله مراتب وجود است. به نظر گنون، شهود عقلانی که شالوده علوم سنتی است، بر دانش های قیاسی و استدلالی تقدم دارد چرا که مستقیماً با شناخت مطلق سر و کار دارد. از جهان نسبی که متعلق به علوم مادی است و کاربردش در گرو روش ها و تکنولوژی کمی است البته نمی توان چشم پوشید، اما این جهان در سلسله کبیر عالم وجود، باید در جای مناسب خودش بنشیند و از آن موقعیت تجاوز نکند. (کاظمی، ۱۳۸۲، ص. ۵۳ ).
به این ترتیب، برای آنکه بفهمیم سنت گرایان چه تصوری از مقوله داشت، لاجرم باید ربط بین اصول مابعدالطبیعی و مصادیق و مظاهر آن را مهم بدانیم. نزد گنون، مابعدالطبیعه به بررسی و کاوش در باب این اصول و عرضه دانش مبنایی و بنیادین می پردازد، در حالی که علوم طبیعت، مظاهر چند لایه زمینی و نسبی این اصول را در جهان به مطالعه میگیرد. نظریه علمی حسی و فنی، که حقایق عام مبتنی بر تجربه و آزمون تلقی میشوند، این ظرفیت و توان را ندارند که جانشین و جایگزین اصول متعالی شوند. آن ها حداکثر میتوانند مؤیدی بر این اصول باشند. به این اعتبار، مابعدالطبیعه، به قول ارسطو، علم العلوم است؛ یعنی علمی که چارچوب کلی همه علوم را فراهم میکند اعم از آنکه این علوم نظری باشند یا عملی. حاصل آنکه مابعدالطبیعه، همه شاخهها و اشکال علم را به یکدیگر مرتبط میکند و چارچوب ویژه ای می آفریند که علوم طبیعی در این چارچوب، قادر به عمل و اثر خواهند بود. برای القای بهتر این مطلب، نسبت میان نظریه و آزمون را وارونه میکنند و تقدم را به ایده های مفروض میدهد و این دیدگاهی است که شباهت و قرابت زیادی با مفهوم کوهنی پارادایم دارد. (همان، ص. ۵۳ ).
دکتر نصر دو تعبیر از علم قدسى دارند; یکى بهلاتین، (Sacra Scientia) و دیگرى به انگلیسى، .(Science Sacred) منظور دکتر نصر از اولى، به تعبیر خودشان، مابعدالطبیعه به معنى سنتى آن است که با اصطلاحات جارى ما، بیشتر معادل عرفان است تا فلسفه و مرادشان از دومى، باز به تعبیر خودشان، تقریباً معادل علوم سنتى است که کاربرد اصول مابعدالطبیعى در حوزه عالم کبیر یا طبیعت، و عالم صغیر یا انسان میباشد. به نظر ایشان اگر این علوم از بستر مابعدالطبیعى خاص خودشان خارج گردند، باعث گمراهى مىگردند، اما کثرت توجه به همین «علوم» نشان مىدهد که چقدر به آن علوم اصیل نیاز است. (نصر، ۱۳۸۲، ص. ۲۱۴ ).
مبنا برای گفتگوی علم و دین متافیزیک است؛ متافیزیک پل میان علوم جدید و معرفت باطنی است. در نحوه آرمانی رابطه علم ( به معنای حقیقی و صادق آن، نه شبه علم یا فرضیات فلسفی) و دین ( نه معنویت عصر نوین که عرفان حقیقی را با آخرین یافته های علوم جدید یکی میداند، یا تعالیم سنتی را بیرون از چارچوب سنتی به کار میگیرد)، بین این دو هیچ تعارضی نیست، بلکه ضوابط و اصول اخلاقی تشریعی، و متافیزیکی را که از منبع وحی الهی سرچشمه می گیرند، باید در نظریه پردازی و تولید علم در نظر گرفت. علم و دین میتوانند با هم گفتگو کنند؛ البته در سطح باطنی و عرفانی و متافیزیکی. این معرفت در سطح وجود مطلق است؛ آنجا که جدایی بین عالم و معلوم برداشته می شود و یقین به مطابقت(خارج و ذهن و دل) است. ابزار این معرفت وحی و عقل شهودی است، و نتیجه این معرفت، روشنی دل و ذهن آدمی، و حضور معرفتی بی واسطه است که تجربه میکند؛ وجود این معرفت تمام واقعیت، از پایین ترین مرتبه (مادی) تا حق مطلق، است و درجات وجود و امور موهوم را از امور حقیقی بازمی نمایاند. به علاوه، متافیزیک مبنای علوم سنتی هم هست. (احمدی، ۱۳۸۹، ص. ۱ ).
دکتر نصر بر این عقیده است که حکمت جاوید همان مابعدالطبیعه سنتى است، که عقلى، دینى، سنتى و جهانشمول است؛ جهانشمول به دو معنى، یعنى هم به اصول جهانشمول مىپردازد و هم در همه زمانها و مکان ها وجود دارد. (نصر، ۱۳۸۲، ص. ۲۱۹ ).
این مکتب (که به ضرورت عصر تجدد، «مکتب» نام گرفته) بیشتر دل مشغول دین است و تمام جوانبش را دیندارانه، و نه فارغدلانه (که ویژگى دینشناسى عصر تجدد است)، و با عمق و استحکام بىنظیرى مطرح ساخته است. دین هم، واجد مراتب وجودى است و قائم به وجود متدینان نیست، بلکه همچون ثابت امثال افلاطونى، دین در عقل الهى است و به دلایل مختلف، که از مهمترین آن ها تفاوت گیرندگان است، صورتهاى کثیرى بر روى زمین یافته است. بنابرین، در این مکتب بر راستآیینى[۱۰]، تأکید نهاده مىشود و عمل کامل به یک دین تمام عیار لازم و کافى شمرده مىشود. وحدت ادیان تنها در ملأ اعلاى الهى میسر دانسته مىشود نه بر روى زمین. این حکمت، به گزارش دکتر نصر، نه افراط برخى از دینداران را دارد، که تنها عقاید خودشان را حق مطلق مىدانند، و نه تفریط دینشناسان دانشگاهى را، که رویکرد توصیفى[۱۱]، دارند و هر که نام عقایدش را دین بگذارد، به عنوان دین مىپذیرندش؛ بلکه به تعبیر شوآن، به مطلق نسبى معتقد است، یعنى هر دینى براى متدینانش مطلق است. مثل خورشید که براى منظومه شمسى مطلق است، ولى نافى وجود خورشیدهاى دیگر براى منظومههاى دیگر نیست. خلاصه، تنها مطلق، مطلق است. بالاخره بعد تجویزى[۱۲]، این مکتب، مدعیان دروغین دین را رسوا مىسازد. (همان، ص. ۲۲۰ ).