۲)اخطار،تهدید،هشدار دادن
۳)موعظه،نصیحت
۴)توصیه،پیشنهاد یا راه حل ارائه دادن
۵)وادارسازی از طریق استدلال،سخنرانی یا بحث کردن
۶)قضاوت کردن،انتقاد کردن،مخالفت کردن ومقصر شمردن دیگری
۷)تحسین،تأیید،موافقت،ارزشیابی مثبت
۸)اسم روی هم گذاشتن، مسخره کردن و تحقیر کردن
۹)تفسیر ،تحلیل وتشخیص پزشکی وروانشناسی روی هم دیگر گذاشتن
۱۰)اطمینان بخشی، هم حسی وحمایت
۱۱)وارسی، بازجویی وبازپرسی
۱۲)پرت کردن حواس،عوض کردن صحبت وگول زدن(نوری، ۱۳۷۳).
۷-۲مبانی نظری برنامه آموزش مهارتهای زندگی
نظریه یادگیری اجتماعی ، پایه مطالبی که در آموزش مهارت های زندگی به کار برده می شود اطلاعاتی است که از نحوه یادگیری از طریق مشاهده ی رفتار دیگران و پیامدهای آ به دست می ایدو در واقع مبتنی برنظریه یادگیری اجتماعی بندورا(۱۹۷۷) میباشد. در این نظریه یادگیری اجتماعی بندورا یادگیری فرآیندی فعال و مبتنی بر تجربه است و به همین جهت افراد خصوصاکودکان در جریان یادگیری و آموزش فعالانه به امریادگیری مهارت های زندگی می پردازند. بنابرایندر این روش ها که شرکت فعال افراد در گروههای مختلف سنی را در فراگیری ، تسهیل می بخشد استفاده می شود.این شیوه ها شامل تشکیلگروه های کوچک یا گروههای دو تایی، بارش فکری و بحث و مناظره میباشد(نوری قاسم آبادی، ۱۳۷۷).
علاوه بر مبنای تئوریکی یادگیری مشاهده ای، مبنای دیگر آموزش مهارت های زندگی بر اساس تئوری یادگیری شناختی نوین است که مبتنی بر عملکرد سالم روانی انسان میباشد و در این تئوری سه اصل مطرح می شود: فرض یا اصل اول این است که کودک زندگی خود را بایک توانایی ذاتی جهت عملکرد روانی سالم آغاز میکند این توانایی ذاتی شامل تمایل به یادگیری و انگیزش جهت رشد و شکوفایی تواناییهای بالقوه در جهت اکتساب سبک زندگی اجتماعی سالم میباشد. بنابرین در این دیدگاه بالا بودن عزت نفس فطری است و نیازی به یادگیری و رشد و افزایش ندارد. فرضیه یا اصل دوم این تئوری آن است که بزهکاری و دیگر رفتارهای انحرافی از طریق یادگیری حاصل میشوند که در این میان نقش خانواده بسیار مهم است. بدین معنا که در معرض شرایط تعارض واختلاف قرار گرفتن ودیگر اشکال ناسالم عملکرد خانواده و والدین میتواند در فراگیری و بروز رفتارهای انحرافی مؤثر باشد. همچنین نوجوان در شرایطی است که هر عاملی را که متفاوت و یا در تعارض با الگوی او باشد باعث احساس ناامنی مانند خشم، اضطراب و افسردگی در وی می شود. اصل سوم این است که هر توانایی ذاتی کودک برای سلامتی و عملکرد روانی تکامل یافته میتواند برای مقابله با رفتارهای بزهکارانه فعال شود. بنابرین اگر شرایطی موجود باشد فرد میتواند توانایی تفکر خود را به کار اندازد و از این طریق عملکرد اجتماعی و روانی سالم خود را به دست آورد. ( آقاجانی ، ۱۳۸۱).
طبق مدل تئوری یادگیری شناختی نوین افراد خطر آفرین سطوح بالاتری از احساس ناامنی آموخته شده دارند و از طرفی آن ها میتوانند به چهارچوب های شناختی که ناامنی کمتری را تحریک میکنند دست یابند(پاشایی، ۱۳۸۸).
۸-۲سازگاری اجتماعی[۱۹]
سازگاری اجتماعی به عنوان مهمترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه روانشناسان،جامعه شناسان ،روانکاوان وبه ویژه مربیان را در دهه های اخیر جلب کردهاست.پیش ازآنکه روانشناسی و روانکاوی در دنیای ناشناخته درون انسان به کاووش بپردازد وپیش ازآنکه بهداشت روانی ونقش آن و حفظ سلامت ارتباطهای اجتماعی شناخته شود اغلب ناسازگاری ها ورفتارهای غیر اجتماعی وضد اجتماعی به علت های نامعلوم نسبت داده می شود و به جای هرنوع درمان وکمکی به فرد صرفاً از راه مجازات های غیر عادلانه ظلمی مضاعف بر او روا می داشتند،تردیدی نیست که انواع بزهکاری ها و جرائم اجتماعی ریشه در نابسامانی های روانی دارد که آن نیز اگر علل بیولوژیک نداشته باشد معلول محیط اجتماعی ناسالم است(منینجر،۱۳۶۹).
انجمن روان پزشکان آمریکا(۱۹۹۴) سازگاری اجتماعی را چنین تعریف میکند، هماهنگ ساختن رفتار به منظور بر آورده ساختن نیازهای محیطی که غالبا مستلزم اصلاح تکانه ها، هیجان ها یا نگرش هاست(حجازی، ۱۳۸۴).
سازگاری اجتماعی جریانی است که به وسیله آن روابط میان افراد و گروه ها و عناصر فرهنگی در وضعیتی رضایت بخش برقرار می شود. به عبارت دیگر روابط میان افراد و گروه ها به گونه ای برقرار شده باشد که رضایت متقابل آن ها را فراهم سازد. بدین ترتیب سازگاری اجتماعی مکانیزم هایی است که توسط آن ها یک فرد توانایی تعلق به یک گروه را پیدا میکند. به همین علت لازمه سازگاری اجتماعی ، بروز تغییراتی درز فرد بوده آن نیز مستلزم یکپارچگی مکانیزم هایی است که توسط آن ها گروه یک عضو جدید را می پذیرد(یمنی دوزی سرخابی، ۱۳۷۱).
سازگاری فرایندی است که در آن ، تجارب یادگیری اجتماعی شخص، باعث ایجاد نیازهای روانی او میگردد ونیز امکان کسب توانایی و مهارت هایی را فراهم میسازد که از آن طریق می توان به ارضای نیازها پرداخت. هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونه ای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست دهد، برای ایجاد توازن نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و خمایت های خارجی است. در این صورت، اگر در به کارگیری سازوکارهای جدید موفق شسود و مسله را به نفع خود حل کند میگویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است. ابعاد سازگاری شامل سازگاری جسمانی ، سازگاری روانی، سازگاری اجتماعی و سازگاری اخلاقی است که در رأس همه، سازگاری اجتماعی قرار دارد. پیش درآمد رسیدن به سازگاری های روانی، اخلاقی و جسمانی، سازگار شدن از لحاظ اجتماعی است(والی پور، ۱۳۸۰).
مزلو معتقد است وقتی احساس احترام درونی کنیم و به خود احترام بگذاریم، به احساس ایمنی درونی و اعتماد به خویش دست می یابیم وخود را ارزشمند وشایسته احساس میکنیم و زمانی که فاقد احترام به خود باشیم در مقابله با زندگی، احساس حقارت، دلسردی و ناتئانی خواهیم کرد. برای دستیابی به احساس احترام به خود، باید خویشتن را خوب بشناسیم و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به روشنی تشخیص دهیم. اگر این نیازها را ارضا کنیم ، آنگاه به سوی عالی ترین نیاز، یعنی نیاز به تحقق خود رو می آوریم و میتوانیم استعدادهای خویش را شکوفا سازیم(مزلو، ۲۰۰۰).
رفتار آدمی تحت تأثیر عوامل محیطی قرار دارد و شخصیت انسان در صورتی به کمال میرسد که بین او ومحیط تعامل و تبادل مناسبی وجود داشته باشد. فشارهای اجتماعی تأثیر فراوانی بر رفتار فرد دارند و از سوی دیگر انسان موجودی انعطاف پذیر است. او نه تنها با محیط سازگار می شود، بلکه محیط را نیز بنا بر خواسته خود دگرگون میکند(ولش و کارن، ۲۰۰۱).
به طور کلی نمی توان در مورد سازگاری به ویژه سازگاری اجتماعی تعریفی واحد ارائه داد، چرا که سازگاری اجتماعی امری کاملا نسبی است و باید آن را متناسب با شرایط بومی و اجتماعی تعریف کرد. سازگاری طیف گسترده ای دارد و جنبه هایی چون خانواده، همسالان و اجتماع را در بر میگیرد که در رأس همه آن ها سازگاری اجتماعی قرار دارد(تینتو، ۱۹۹۳).