تصمیم گیری مجدد یک روش کمتر شناختهشده ایست که توسط یک مددکار اجتماعی به نام ماری مککلورگلدینگ و شوهر روانپزشک مرحومش، رابرت گلدینگ، در سال ۱۹۷۰ گسترشیافت. درمان تصمیم گیری مجدد( گلدینگ و گلدینگ ، ۱۹۷۹، ۱۹۸۹) تلفیقی از تحلیل تبادلی اریکبرن و گشتالتدرمانی پرلز است. تحلیل تبادلی یادگیری عاطفی اوّلیه (تصمیماتکودکی) را در میان بافت یک پاسخ کودکی به امرونهیهای والدین نگاه میکنند. امرونهیهای والدینی، پیامهای کلامی و غیرکلامی والدین هستند.(برای مثال: خودت نباش، انجام نده، فکر نکن، لایق نباش، باهوش نباش و غیره) بچهها به شکل عاطفی پاسخ می دهند و سپس تصمیماتی را شکل می دهند. (ارزیابی تمامیتخواه از خود در تعاملات) (برای مثال، من هیچ نیرویی ندارم، من به اندازه کافی خوب نیستم، من لیاقت زندگی با خودشان ندارم، من ارزش دوست داشتن ندارم، من نمیتوانم اعتماد کنم) که آنها تا بزرگسالی حمل میکنند. من تصمیمات و ارزیابیها از زندگی اغلب رشد می کند. در واکنش به دردهای روانی مزمن بزرگسالی به چنین ارزیابیهایی از خود میرسند که: من امنیت ندارم، من در رنج و زحمت هستم، من تحت کنترل نیستم، چنین ارزیابیهایی از خودکاری در بزرگسالی میشوند و واکنشهای بزرگسالی را به محیط بدون آگاهی شکل میدهد. (آشکارشدن در نمایشنامههای بزرگسالی) تصمیم گیری مجدد به درمانگر کمک می کند تا این ارزیابیها از خود تعاملات در حال حاضر را تعیینکند و جستوجو کند نشانه های موجود را که این تصمیمات و عواطف تحت تأثیر آن را بیانکند. بعد از اینکه درمانگر بتواند ارزیابیهایی از خود در تعاملات را مشخصکند، سپس درمانگر از بیمار میخواهد به زمانی برگردد که آن ارزیابی خاص از خود در تعاملات را در گذشته تجربه کردهبود. درمانگر آنقدر این سوأل را از بیمار میپرسد تا او را به آن زمان برگرداند. بعد از بازگشت آگاهانه به آن سن، سپس درمانگر از بیمار میخواهد که روی احساسات مختلف زیاد (ترس، اندوه، عصبانیت، گناه و غیره) مربوط به آن حادثه تأمل کند. بیمار تشویق می شود تا با منع (شخص یا حادثه) در صندلی خالی گشتالتدرمانی پرلز صحبتکند یا هر حادثهای که بیمار را برای صحبتکردن با منع مثل اینکه در اتاق حاضر وجود دارد، تشویق می کند. این کار به بیمار کمک می کند تا مسائلی را که قبلاً به طور کامل انجام نداده به انجام برساند. (برگر، ۲۰۰۶)
بعد از اینکه با بهره گرفتن از صندلی خالی مکالمهای صورتگرفت، باید این کار ناتمام با «گفتن خداحافظ» پایان پذیرد. اگر فرد نتواند احساسات بیاننشده خود چون: رنجشهای قدیمی، ناکامیها، آزردگیها، احساسات گناه و حتی عشقی را که نتوانست بر زبان بیاورد را بگوید، از رشد و پیشرفت آتی وی جلوگیری می کند تا یک ارزیابی جدیدی از خود در تعاملات (یک تصمیم گیری مجدد) بسازد، به عبارت دیگر من کنترل دارم، من به اندازه کافی خوب هستم، من خوبم، من سالمم و غیره. (کلگ، ۲۰۰۴)
گلدینگ و گلدینگ (۱۹۹۷) در پشت این مداخلات چندهدف واضح دارند: آنها میخواهند صحنهای را بیآفرینند که به جای اینکه با تراژدی به انتها برسد، پایان خوبی داشتهباشد. همچنین از نظر آنان نکته قابل تأمل در ایناست که مراجع تصمیم بگیرد که دیگر زندگیاش را تغییردهد. اگر آنها (درمانگر) احساس کند که مراجع به جای آنکه سعی در تصمیم گیری جدید در زندگیاش داشتهباشد، از دیگران عیبجویی کرده و آنها را سرزنشکند و بخواهد رفتار دیگران را عوضکند آنها میفهمند که جلسات آنها درمانبخش نبوده است.
اصولکلی راهبرد تحلیل تبادلی:
تحلیل تبادلی، یک روانشناسی اجتماعی و نیز روشی برای بهبودبخشیدن به ارتباطات است و در حقیقت یک تئوری جهانی ارتباط برای انواع گوناگون فرهنگ هاست. همچنین در این نظریه تلاش می شود، اشخاصی که تحت درمان قرار می گیرند به درجهای از رشد شخصی برسند که بتوانند راه حل مشکلاتشان را خودشان بیابند. (انجمن تحلیل ارتباط محاوره ای، ۲۰۰۸، نقل از جوادی)
کوری معتقد است تحلیل تبادلی به منزله یک روش درمان تعاملی است که بر جنبه های شناختی، عقلانی و رفتاری در فرایند درمان تأکید می کند و هدف آنها افزایش آگاهی و توانایی فرد برای تصمیم گیری و تغییر جریان زندگی خود است. (کوری، ۱۹۹۴، نقل از یوسفی و همکاران،۱۳۹۰)
اریکبرن در دهه ۱۹۵۰، نظریهاش را درباره تحلیل تبادلی پروراند، او میگفت ارتباط کلامی خصوصاًً از نوع رودرروی آن، محور روابط اجتماعی انسان و همچنین محور روانکاوی است. برای برن نقطه شروع وقتی بود که دو نفر به هم میرسند و یکی از آنها سر صحبت با دیگری باز می کند. او این مواجهه را محرک رفتار متقابل میدانست و واکنش طرف مقابل را پاسخ رفتار متقابل شخصی که محرک را میفرستد، کنشگر است و فرستندهی پاسخ، پاسخگر به این ترتیب تحلیل رفتار متقابل، روش بررسی این رفتار متقابل است که « من با تو کاری میکنم و تو در جوابم کاری میکنی » (فیروز بخت، ۱۳۸۸)
زمانی که برن ( ۱۹۷۰-۱۹۸۰ ) تصمیم گرفت به درمانجویان خود و نه معلمانش گوشکند، به طور تصادفی به پدیده ارتباط مردم به صورت والد، کودک و بالغ دستیافت. برن در زمان مناسب در جریان درمان پرسید: کدام جز درمانجو حرف میزند، پسر بچه یا مرد عاقل و بالغ؟ در همان لحظه با پرسیدن این سوأل، تحلیل تبادلی متولد شد. (پروچسکا، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)
برن در عین حال معتقد است که شخصیت ۳ حالت جداگانه یعنی « من والد » « من بالغ » و« من کودک » سازمانیافته است که در ارتباطات می تواند از هرکدام از این ۳ حالت استفاده کرد. ارتباط « بالغ با بالغ » «والد با والد » و یا « کودک با کودک » تکمیلی هستند و به ارتباطهایی منجر می شود که هردو طرف احساس میکنند که یکدیگر را میفهمند. تا وقتی تبادلهای هر دو نفر مکمل باشد. ارتباط به آرامی و به نحو شایستهای پیش میرود. (چپمن، ۲۰۰۷)
الگوی حالات من (والد-بالغ-کودک)
در این نظریه، ترکیبی از ۳ حالت من که در طول زندگی فرد شکلگرفته و ارزشگذاری شدهاست، در واکنشهای رفتاری او قابلملاحظه میباشد، در واقع الگوی رفتاری یا شخصیت فرد را تشکیل میدهد. گرچه بعضی حالت من در افراد مختلف جنبه مسلط دارد، امّا بر حسب موقعیت، واکنشهای فرد یا حالات من او تغییر می کند و به طور کلّی در این نظریه از جبرگرایی فرویدی به سوی توانایی فرد برای تغییر الگوهای رفتاری گرایش پیدا شود.
مشخصات حالات من در جدول ۱-۲ نمایش داده شدهاست.
مشخصات رفتاری و نوع ارزشگذاری رفتار در حالات «من»
حالات من
واکنشهای رفتاری،افکار و احساسات
نوع ارزشگذاری رفتار
من «بالغ»
این زمانی و این مکانی-منطقی- معقول توأم با ارزیابی
منطبق با واقعیت – غیر احساسی و واقعبینانه
من «والد»
الگوبرداری شده از افراد صاحب نفوذ در زندگی فرد-دارای جنبه آمرانه و دستوری، قضاوتکننده
دارای ارزشیابی آموخته شده و کمانعطاف
من «کودک»
برخاسته از انگیزه های آنی و طبیعی- لذتجویانه و برگرفتهشده از تجربیات کودکی
احساس و لذتبخش بودن