لازاروس و فولکمن (۱۹۸۰) مقابله را فرآیندی پیچیده می دانند که با توجه به ارزیابی هایی که فرد از موقعیت استرس زا و فشارهای آن موقعیت استرس زا دارد تغییر میکند و تلاش های رفتاری و شناختی فعال فرد را در بر میگیرد ( به نقل از هیبتی، ۱۳۸۱)
لازاروس و فولکمن بعدا بر مقابله بیشتر کار کردند و آن را به عنوان یک پروسه پویا که با توجه به ماهیت موقعیت استرس زا تغییر میکند مورد تأیید قرار دادند. بنابرین مقابله یک متغیر وابسته به زمینه است که به ارزیابیهای فرد از موقعیت استرس زا و منابعی که جهت غلبه در اختیار دارد وابسته میباشد ( به نقل از هیبتی، ۱۳۸۱).
وایت (۱۹۸۹) در تعریف مقابله میگوید «مقابله تلاش های فعال برای حل تنیدگی و آفرینش راه حل های مؤثر و عملی برای چالش ها و خواسته های هر مرحله از تحول میباشد که دارای سه مقوله مهم معنای موقعیت مشکل، انجام عمل مناسب (حل مسئله) و داشتن هیجانات قدرتمند است(وایت، ۱۹۸۹).
اتکینسون و همکارانش (۱۹۸۷) رفتار مقابله ای را روش مشخصی می دانند که در آن فرد با محیط اجتماعی و فیزیکی خود مواجه شده و منابعش راجهت مهار تنیدگی به حرکت در می آورد ( به نقل از آقا یوسفی، ۱۳۷۸).
ساراسون (۱۹۸۷) مقابله را فرایندی میداند که در آن مردم تواناییهای شخصی خود را به منظور چیره شدن بر مشکل، کنار گذاشتن مانع، پاسخگویی به سوال یا حل و فصل مطلبی پیچیده به کار می گیرند (به نقل از نجاریان و دیگران، ۱۳۸۷).
بندورا (۱۹۸۹) معتقد است که توان خود نظم بخشی به هیجان ها انسان را قادر میسازد تا تفکرات، احساسات و رفتارهای خود را مورد سنجش و کنترل قرار دهد و این توان میتواند نقش میانجی را بین اطلاعات حاصل از رویدادهای محیطی و کنش های فرد ایفا کند. و این توان میتواند نقش میانجی را بین اطلاعات حاصل از رویدادهای محیطی و کنش های فرد ایفا کند. در کل درجاتی از برانگیختگی هیجانی که هنگام رویارویی استرس زا به وسیله فرد تجربه می شود، تنها متکی بر ویژگی های عینی از این رویدادها نیست، بلکه تفکر منبعث از خود نظمی، نقش مؤثری در این برانگیختگی بر عهده دارد (دانش پور، ۱۳۸۹).
هسح (۲۰۰۵) در این زمینه اظهار میدارد که مقابله به عنوان یک تعیین کننده قوی که اثر یک موقعیت استرس زا را پیشبینی میکند و به وسیله ویژگی های شخصیتی افراد و منابع و امکانات موجود تأثیر می پذیرد مطرح می شود و همچنین نوع راهبردی که افراد برای مقابله بااسترس انتخاب میکنند تا حدودی بر اساس منابع شخصی، ویژگی های نسبتا ثابت افراد و ویژگی های شناختی افراد، که ارزیابی موقعیت و جریان فرایند مقابله را شکل میدهد را شامل می شود. به طور خلاصه می توان گفت که مقابله، افکار و رفتارهایی هستند که پس از روبرو شدن فرد با رویداد استرس زا به کار گرفته می شود و از جمله امور مهم در این رایطه، ارزیابی فرد از تواناییهای خودش برای روبرویی با موقعیت استرس زا است. این ارزیابی های که برداشت های فرد از توانایی ها و قابلیت هایش است تعیین کننده اصلی برای مقابله با دشواری ها میباشد.
در این فرایند، تعبیر و تفسیر رویدادهای استرس زا، بسیار مهمتر از خود رویدادها است. از این طریق فرد طیف گسترده ای از راهبردهای نظم بخشی به هیجان ها، تفکر سازنده و تنظیم رفتار را جهت تغییر و کاهش منابع استرس زا به کار میبرد (دانش پور، ۱۳۸۹).
در کنار تعاریف فوق از چشم اندازهای نظری مختلف به اشکال گوناگون در نظر گرفته می شود. در دیدگاه روان تحلیلگری مقابله راهی برای حل تعارضات از طریق تکانه ها و آزمون واقعیت میباشد که در آن بیشتر استفاده از مکانیزم های دفاعی مدنظر است. دیدگاه چرخه زندگی مقابله را مستلزم یا در برگیرنده مهارت و تحول رشد میداند و میگوید این فرایند باعث افزایش عزت نفس، خوددرکارآمدی و کنترل درونی می شود. چشم انداز تکاملی و تغییر رفتار در زمینه مقابله بر روی حل مسئله تأکید میکند و نظریه یا چشم انداز تلفیقی مقابله را به عنوان جنبه ای از توانایی فرد که نیازها را کاهش یا افزایش میدهد در نظر میگیرد (موس و بلینگز، ۱۹۸۲، پاترسون و مککوبین،۱۹۸۷، به نقل از فرایدنبرگ، ۱۹۹۷).
با توجه به تعاریف فوق می توان چنین نتیجه گرفت که اکثر محققین و صاحب نظران در این زمینه مقابله را تلاش فرد برای کاهش استرس می دانند. برخی این تلاش ها را هشیار و منطقی و عدهای در جهت تسلط و گروهی دیگر در راستای اداره و مهار تنیدگی به کار میبرند. لذا به طور کلی به توجه به موارد مطرح شده در این فرایند باید به نقش فرد، تواناییهای او، منبع فشار، فرایند مقابله و راهکارهای مختلف مبارزه با فشار روانی توجه نمود
مقابله عبارت است از یک رشته تعاملات بین یک فرد دارای مجموعه ای از امکانات، ارزش ها و تعهدات از یک سو و یک محیط با امکانات، توقعات و محدودیت های خاص خود از سوی دیگر. پس مقابله عملی نیست که در یک زمان خاص از فرد سر می زند، بلکه مجموعه ای از پاسخ های متقابل است که در طی زمان رخ داده و فرد و محیط از طریق آن ها روی هم تأثیر میگذارند. دومین جنبه مهم این تعریف، وسعت آن است. این تعریف شامل عمل و عکس العمل های بسیار زیاد در برابر موقعیت های پر استرس میباشد. بدین ترتیب در این تعریف واکنش های هیجانی(شامل خشم یا افسردگی) و نیز اعمالی که به طور عمدی برای رویارویی با واقعه انجام می گیرند را می توان به عنوان بخشی از فرایند مقابله محسوب کرد. تلاش های مقابله ای نیز به نوبه خود، تحت تأثیر میانجی هایی مانند امکاناتی که در دسترس فرد هستند، قرار می گیرند. (تایلور، ۱۹۹۵).
۲-۵-۲راهبردهای مقابله با استرس
با توجه به آنچه که تا کنون درباره استرس گفته شد، می توان راهبردهای مقابله سازگارانه با استرس را روی یک طیف گنجاند. یک سر این طیف توصیه های کوچک ساده ای است که هر انسانی میتواند برای مقابله مؤثر با استرس های کوچک زندگی از آن ها استفاده نماید. سر دیگر این طیف، راهبردی اساسی و کلیدی است که شیوه زندگی را به طور اصولی تغییر میدهد و آن مقابله با افکار ناکارآمدی است که جلوی مقابله های شناختی منطقی را گرفته و راه را برای مقابله های هیجانی ناکارآمد هموار میسازد.
برخی از این راهبردها را می توان به صورت زیر رده بندی نمود:
-
- توصیه های کوچکی که رعایت آن ها نوعی مقابله ی سازگارانه با استرس است و توان عمومی مقابله را بالا میبرد.
-
- آرام سازی
-
- مدیریت زمان
-
- آموزش رفتار قاطعانه
-
- حل مسئله
-
- آموزش مهارت های مقابله ای سازگارانه
-
- مقابله با افکار غیر منطقی
-
- تغذیه
- ورزش (فتی، ۱۳۹۱).
۳-۵-۲ویژگی های افراد مقاوم در برابر استرس