قسمت اعظم نظریه هویت و پژوهشهای مرتبط با این حوزه از نظریّه اریکسون (۱۹۵۰، ۱۹۶۸، نقل از شوارتز ودیگران، ۲۰۰۹) نشئت گرفته است که در آن انسجام هویت و سردرگمی هویت، به منزله دو پیامد بالقوه فرایند تحول هویت، در نظرگرفته میشوند. بر این اساس، تحوّل موفقیّتآمیز هویت به منزله میزان غلبه انسجام هویت بر سردرگمی هویت عملیاتی میشود. شوارتز و همکاران او در چندین پژوهش (برای مثال، شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵) نشان دادهاند که انسجام هویت و سردرگمی هویت، مؤلفههایی جدا از هم ولی همپوش در اوایل نوجوانی هستند. احساس منسجم هویت به سازماندهی تجارب فرد و معنادهی به آن کمک میکند و هدایتگر تصمیمات و رفتارهای فرد است در صورتی که احساس پراکنده هویت، فرد را نسبت به رویدادهای خارجی آسیبپذیر میکند.
[۱۲]در این پژوهش، هویت بر حسب نشانگرهای الف) انسجام هویت و ب) سردرگمی هویت، عملیاتی میشود.
انسجام هویت و سردرگمی هویت، نمرهای است که از اجرای زیرمقیاس هویت از مقیاس”مراحل رواناجتماعی اریکسون۱“( روزنتال۲، گورنی۳ و مور۴، ۱۹۸۱) به دست میآید.
ـ رفتار مشکلآفرین (متغیر درونزا): رفتار مشکلآفرین، رفتاری است که از نظر اجتماعی مشکل، منبع نگرانی یا طبق هنجارهای جامعه متعارف، نامطلوب تلقی میشود و وقوع آن معمولاً نوعی پاسخ مهار اجتماعی را موجب میگردد (جسور و جسور، ۱۹۷۷، نقل از لی۵، استانتون۶ و شولی۷، ۲۰۰۷). سه مقوله از رفتارهای مشکلآفرین در دوره نوجوانی بر طبق نظر آخنباخ و ادلبراک۸ (۱۹۸۷، نقل از استاینبرگ، ۲۰۰۵) عبارتاند از سوء مصرف مواد، مشکلات درونیسازیشده و مشکلات برونیسازیشده. مشکلات برونیسازیشده مشکلاتی هستند که به بیرون از شخص نوجوان جهت دارند و در مشکلات رفتار ارتباطی، از جمله بزهکاری و پرخاشگری ضد اجتماعی، متجلّی میشوند. رفتار پرخاشگرانه، رفتار نقض قانون و مشکلات توجه، از تظاهرات متداول رفتار برونیسازیشده در اوایل نوجوانی هستند (ریو۱[۱۳]و دیگران، ۱۹۸۹، نقل از سالیوان۲و دیگران، ۲۰۰۷).
در پژوهش حاضر، برای فائق آمدن بر چندبعدی بودن نشانههای برونیسازیشده نوجوان، این نشانهآموزشها با بهرهگیری از چندین نشانگر سنجیده میشوند؛ بدین ترتیب که رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده بر حسب نشانگرهای الف) رفتار پرخاشگرانه، ب) مشکلات توجه و پ) رفتار نقض قانون عملیاتی میشود.
الف) رفتار پرخاشگرانه، نمرهای است که از اجرای زیرمقیاس رفتار پرخاشگرانه از پرسشنامه”خودگزارشدهی نوجوان۳“(برای گزارش نوجوانان) و”سیاهه رفتاری کودک۴“(برای گزارش والدین) (آخنباخ و رسکورلا، ۲۰۰۱، اقتباس از آخنباخ، ۲۰۰۱)، به دست میآید.
ب) مشکلات توجه، نمرهای است که از اجرای زیرمقیاس مشکلات توجه از پرسشنامه”خودگزارشدهی نوجوان” (آخنباخ و رسکورلا، ۲۰۰۱، اقتباس از آخنباخ، ۲۰۰۱)، به دست میآید.
پ) رفتار نقض قانون، نمرهای است که از اجرای زیرمقیاس رفتار نقض قانون از “خودگزارشدهی نوجوان” (برای گزارش نوجوانان) و” سیاهه رفتاری کودک” (برای گزارش والدین) (آخنباخ و رسکورلا، ۲۰۰۱، اقتباس از آخنباخ، ۲۰۰۱)، به دست میآید.
گستره نظری و پیشینه
پژوهشی مسئله مورد بررسی
فصل دوم
۱ـ۲ نوجوانی: تعریفآموزشها و مفهومپردازیآموزشها
به لحاظ تأثیرپذیری تجربه نوجوانی از عوامل تاریخی، اقتصادی و فرهنگی، ارائه تعریفی جهانی از نوجوانی، دشوار است. اصطلاح نوجوانی برای اولین بار در قرن پانزدهم مورد استفاده قرار گرفته است. ریشه لاتینی واژه نوجوانی فعلadolescere به معنی”رشد کردن۱[۱۴]“است. نوجوانی را میتوان مرحلهای از زندگی در نظرگرفت که با بلوغ آغاز میشود و هنگامی که فرد حقوق و مسئولیتهای بزرگسالان را به دست میآورد و از سوی خانواده، قانون و جامعه به رسمیت شناخته میشود، پایان میپذیرد (آدامز، ۲۰۰۵؛ لرنر۲و استاینبرگ، ۲۰۰۹ ).
نوجوانی دورهای از گذر۳هاست. این دوره اگرچه گاه مترادف با سالهای ۱۳ تا ۱۹ سالگی در نظرگرفته شده، در قرن گذشته به ظور قابل ملاحظهای طولانی شده است؛ زیرا نوجوانان از نظر جسمانی زودتر رشد یافته میشوند، همچنین ورود بسیاری از افراد به دنیای کار و ازدواج تا اواسط دهه بیست سالگی با تأخیر همراه است. به دلیل همین تغییرات، شروع نوجوانی حدود ۱۰ سالگی و خاتمه آن اوایل دهه بیست سالگی در نظرگرفته میشود (استاینبرگ، ۲۰۰۵).
بیشتر پژوهشگران، نوجوانی را به سه مقطع اوایل نوجوانی (۱۰تا ۱۳ سالگی)، اواسط نوجوانی۴ (۱۴تا ۱۷ سالگی) و اواخر نوجوانی۵ (۱۸ سالگی تا اوایل دهه بیست زندگی) تقسیم میکنند (اسمتانا و دیگران، ۲۰۰۶). از آنجا که گذر به بزرگسالی در جامعه معاصر در سنین بالاتر به وقوع میپیوندد، آرنت۶(۲۰۰۰) سومین مقطع یعنی ۱۸ سالگی تا اوایل دهه بیست زندگی را “بزرگسالی در حال ظهور۷” نامیده است و بر این باور است که باید این مقطع را یک دوره تحولی جداگانه درنظرگرفت.
از دیرباز در باب ماهیت دوره نوجوانی در گستره زندگی این موضوع مطرح بوده است که نوجوانی تا چه میزان بر حسب تغییرات زیستشناختی بنیادی این دوره و تا چه حد بر اساس محیطی که نوجوان در آن تحول مییابد، تعریف میشود. بر همین مبنا، دیدگاههای دوره نوجوانی را میتوان به صورت پیوستاری در نظرگرفت که در یک انتهای آن نظریههای زیستشناختی و در انتهای دیگر آن، نظریههای محیطی قرار دارند. بدین ترتیب، دیدگاههای نظری دوره نوجوانی به نظریههای زیستشناختی، نظریههای سازواره طبیعی۸، نظریههای یادگیری، نظریههای جامعهشناختی و نظریههای تاریخی و انسانشناختی۹ تقسیم میشوند (استاینبرگ، ۲۰۰۵). در این میان باید به نظریههای تعاملی ـ بافتی اشاره کرد که به تعامل کلیه عوامل مؤثر بر رفتار نوجوان، توجه دارند. نظریهپردازان تعاملی ـ بافتی (برای مثال، برونفن برنر، ۱۹۷۹؛ لرنر،۱۹۹۶، نقل از جاف، ۱۹۹۸) کلیه مقولههای مؤثر بر رفتار انسان، یعنی، وراثت، تاریخچه خانوادگی، پایگاه اقتصادی اجتماعی، کیفیت زندگی خانوادگی، پیشینه قومی و فرهنگی، را در نظرمیگیرند و چگونگی تعامل این مقولهآموزشها را با یکدیگر برای ایجاد تغییر تحولی، تحلیل میکنند. این نظریهپردازان بر این باورند که شبکه اجتماعی و فیزیکی پیچیده والدین، خواهر و برادران، نظام مدرسه، محله، جامعه و فرهنگ، تحول فرد را احاطه کردهاند. تغییر در یک سطح سازمان (مثلاً خانواده) ارتباط پویایی با تغییر تحولی در سطوح دیگر (برای مثال، گروه همسال) دارد. الگوی روابطِ میان سطوح در یک زمان خاص است که رفتار و تحول را موجب میگردد. الگوهای تعاملی و بافتی با تأکید بر روابط شخص ـ محیط، دیدگاه معقولتری از تحول را ارائه میکنند.
در ادامه، نظریّه ریچارد لرنر (الگوی تعاملی) و نظریّه برونفن برنر (الگوی بومشناختی) را بیان خواهیم کرد. یادآوری میکنیم که در تدوین الگوی پیشنهادی پژوهش، از نظریّه اخیر سود جستهایم.
۱ـ۱ـ۲ الگوی تعاملی