نظریه کلبرگ[۶۴]
کلبرگ به شکل گیری هویت به طور مستقیم اشاره نمیکند بلکه او هویت (یا به تعبیر خودش “من”) را به عنوان نهادی درنظر میگیرد که تنها از طریق حوزه های متفاوت عملکرد “من” قابل تبیین است. این حوزه ها (از قبیل شناخت و استدلال اخلاقی) در کنار یکدیگر رشد میکنند و اغلب با هم ارتباط مشروط دارند . بنابرین ، یک مرحله مشخص از رشد شناختی شرط لازم اما نه کافی برای استدلال اخلاقی سطوح بالا است (کروگر ۱۹۹۶).
کلبرگ با طرح مراحل رشد اخلاقی در سه سطح کلی به بررسی یکی از جنبههای شکلگیری هویت نوجوان پرداخته است. وی معتقد است که درک اخلاقی توسط همان عواملی ایجاد میشود که پیاژه تصور میکرد برای رشد شناختی با اهمیت هستند:
۱- درگیرشدن فعال با مسائل اخلاقی ۲- پیشرفت در درک دیگران (برک، ۲۰۰۱).
به نظر کلبرگ فرد در دوره نوجوانی از استدلال اخلاقی ناشی از حفظ خود به سمت استدلال اخلاقی مبنی بر نیاز به تأیید اجتماعی حرکت میکند. در سالهای آخر نوجوانی استدلال اخلاقی مبتنی بر حفظ نظم اجتماعی افزایش مییاید. ترتیب مراحل رشد اخلاقی کلبرگ بیانگر یک سازماندهی درونی و تحولی در مورد “خود” و “دیگری” با منطق تصمیمگیری راجع به موضوعات اخلاقی است. در حالی که جهتگیری تشریک مساعی بین فردی و میل به تأیید اجتماعی و بناهای لازم برای ساختن خود مستقل و متمایز در دوره نوجوانی هستند. تصمیمات اخلاقی مبتنی بر قراردادهای اجتماعی و انسانی نیز میتواند در این دوره مطرح شود (کروگر، ۱۹۹۶).
برک در تحلیل نظریه کلبرگ ، معتقد است تعامل بین همسالان که منجر به حل تعارض نوجوان میشود ، رشد اخلاقی را تحریک میکند. هنگامی که نوجوانان با یکدیگر مذاکره و سازش میکنند درمییابند که زندگی اجتماعی میتواند به جای روابط آمرانه و تحکمآمیز، برپایه همکاری بین دو فرد همسنگ و همتراز بنا شود. همچنین در فرهنگهایی که افراد جوان در سنین اولیه در نهادهای جامعه خود مشارکت میکنند از لحاظ رشد اخلاقی پیشرفتهترند (برک ،۲۰۰۱).
نظریه اریکسون
اریک اریکسون در سال ۱۹۶۸ نظریه رشد من را برای تشریح تعامل بین عوامل روان شناختی، تاریخی و رشدی در شکل گیری شخصیت مطرح کرد. شاید هیچ نظریه پرداز دیگری بیش از او بردرک ما از رشد شخصیت در نوجوانی اثر نگذاشته باشد . اریکسون به عنوان یک نظریه پرداز تحولی، درون فکنی دوره نوجوانی و همسان سازی کارایی خود را از دست میدهد شکل گیری هویت نقش خود را در تحول خود دوره نوجوانی آغاز میکند. درخلال دوره نوجوانی است که اریکسون برای فرد فرصت حل تعارضات خود را،از ترکیب همسان سازی های قبلی در سطح بالاتر جهت رسیدن به یک محل جدید، فراهم می بیند این تالیف بر اساس کیفیتی متفاوت از آنچه که در دوره های قبل وجود داشت استوار است .
هویت نهایی در اواخر نوجوانی به عنوان تنظیم کننده و انتخاب کننده نهایی هر یک از همسان سازی های دوره قبلی عمل میکنند به گونه ای که در برگیرنده همسان سازی های مهم دوره کودکی و تغییر دهنده آن ها در قالب یک کل منسجم، منطقی و منحصر به فرد است ( کروگر، ۱۹۹۶).
تحولات رشدی از نظر اریکسون درطول یک پیوستار مطابق اصل تکوین رخ میدهند و دارای هشت مرحله است .این هشت مرحله صرفاً هشت نقطه از این پیوستار را نشان میدهد . مرحله پنجم مراحل اریکسون هویت مندی در برابر آشفتگی هویت است که در سنین بین ۱۳ تا ۲۰ سالگی روی میدهد (رفیعی ،۱۳۸۱) .
هویت ایگو آن چنان که به وسیله اریکسون مفهوم بندی شده یک سازه روان شناسی است که تنها از طریق کنش متقابل نیاز بیولوژیکی ، سازمان ایگو و بافت اجتماعی میتواند درک شود. در طول نوجوانی، مشخصه های نوجوانی که با راه حل ها و تصمیمات کم و بیش موفق در تعارض رشدی که در مرحله های اولیه شکل گرفته اند حالا می بایستی داخل یک ساخت جدید متفاوت از درون فکنی های اولیه و همانندسازی کودکی،تکامل یابند (گارت[۶۵] ،۱۹۶۰).
با فوران امیال جنسی ، نوجوان ناگهان احساس میکند که گویا تکانه هایش دیگر کاملاً به اختیار او نیستند. رشد سریع جسمی در این دوره نیز عامل دیگری برای مضطرب کردن نوجوان است (رفیعی، ۱۳۸۱).
خود کودکی از طریق همانند سازی قابل ملاحظه با افراد مهم ایجاد می شود، اما در دوره نوجوانی خود از طریق چیزی فراتر از این عملکردها به دست میآید، که در نوجوانی دیگران برای خود مهم تر میشوند نه صرفا به عنوان منابع بالقوه برای همانند سازی بلکه به عنوان افرادی که به عنوان فرد مستقل، به سازماندهی من واقعی آن ها کمک میکنند (کروگر،۱۹۹۶) .
اما مهمتر از رشد جسمی و سر برآوردن تکانه های جنسی ، دغدغه عمده نوجوانان این است که نکند به نظر دیگران فرد خوبی نیایند؟ درعرصه اجتماعی چه جایگاهی خواهد داشت ؟ به عبارت دیگر مسئله اصلی نوجوان که دائم به آن اشتغال خاطر دارد، هویت است : او میخواهد بداند کیست؟ و که خواهد شد؟ نوجوان در پی یافتن پاسخ این سوال دچار یک تعلیق روانی – اجتماعی می شود و مضطربانه با افراد و گروههای مختلف همانند سازی میکند اما همه این ها ممکن است هویتهای موقت و متزلزلی باشند، به طوری که نوجوان برای حفظ آن ها ممکن است روش های مختلفی در پیش گیرد که راه انداختن گروه یا پیوستن به یکی از گروههای موجود و بی تحملی در برابر تفاوتهای فردی دیگران از آن جمله است . او به این ترتیب هویتهای مختلف را می آزماید تا سرانجام با عقاید و ارزشهای یک گروه اجتماعی احساس وحدت درونی کند.
از سوی دیگر این فرایند درنوجوانی خاتمه نمی یابد و گاه نوجوان در پاسخ به نیازی اصیل و درونی برای اجتناب از تثبیت زودرس هویت، پذیرش نقشهای متحجر اجتماعی را بر نمی تابد . به این ترتیب، گر چه او می باید رنج جستجوی هویت را به مدت طولانی تری تحمل کند، در مقابل، امید آن است که به شکل متعالی تری از انسجام فردی دست یابد که در عین حال بکر، بدیع و بی سابقه نیز هست؛ گر چه آدمی در تمام طول زندگی در حال تشکیل و اصلاح هویت خویش است، ولی بحران هویت در همین دوره نوجوانی روی میدهد. اگر نوجوان نتواند به تصویری درست از خود ، توانایی ها، علایق، وامکاناتش دست یابد و نتواند بر اساس آن ها خطوط اصلی تصویری از آینده خود را در ذهن ترسیم کند، به فضیلت پایبندی دست نمی یابد. پایبندی به تعریفی که از خود در ذهن دارد و به دیگران هم ارائه میدهد و نیز پایبندی به یک نظام عقاید و ارزشها که تصویری از جهان و جایگاه فرد در آن را به وی ارائه میکند. نتیجه این گونه پایبندی توان حفظ ارادی پیوندهای وفادارانه، علی رغم تناقض های اجتناب ناپذیری است که در هر نظام ارزشی وجود دارد ، به عبارت دیگر پایبندی سنگ بنای هویت است، که از نظام ارزشی موید آن الهام میگیرد و با روابط اجتماعی ناشی از آن محکم می شود (رفیعی ،۱۳۸۱).
عواقب عدم شکل گیری هویت مناسب :
در این مرحله نیز، مثل همه مراحل رشد، دو نوع پیامد مرضی ممکن است پیدا شود. پیامد غیر انطباقی و پیامد بدخیم.