آن ها اظهار میکنند که ما به مراتب بالاتر از موشهای آزمایشگاهی یا آدمهای ماشینی هستیم و ما را نمیتوان به صورت امور عینی و کمی درآورد و به واحدهای محرک– پاسخ کاهش داد. هدف روانشناسی انسانگرا، فهمیدن جنبههایی از طبیعت انسانی افراد است نه پیشبینی یا تنظیم رفتار آن ها(شولتز و شولتز، ۱۳۸۵). روان شناسی انسان گرا که ریشه در نهضت های فلسفی پدیدارشناسی[۱۸](اگزیستانسیالیست) و اصالت وجود[۱۹] دارد و بسیاری از رهیافت های خود را مدیون این ریشههای فلسفی است. روان درمانی وجودی، رویکردی فلسفی است که با انسان و دنیای او سروکار دارد. این رویکرد نوعی نگرش نسبت به تعدادی از مفاهیم است مانند زندگی و مرگ، امید و ناامیدی، رابطه و انزوا بودن و نبودن، گزینش آزادانه، آگاهی و مسئول شدن نسبت به خود و دیگران، تعالی خویشتن و جستجوی معنا در دوره ای از زندگی که با مرگ نزدیک روبه روست(بریتبارت، گیبسون، پوپیتو و برگ[۲۰] ، ۲۰۰۴) از این رو می توان به بهترین وضع، از آن برای پیشبرد اهداف مداخله استفاده کرد.
۲-۲-۱- رویکرد اگزیستانسیالیست(خالق و مؤلف خودمان شویم)
رویکرد اگزیستانسیالیست دیدگاه جبرگرایانه به طبیعت بشری را که از سوی روان تحلیل گران ارتودوکس و رفتارگرایان افراطی بیان می شود، رد میکند. روان تحلیل گری آزادی را منحصر و محدود به نیروهای ناخودآگاه، سمت گیری های غیرمنطقی و اتفاقات گذشته زندگی میداند. رفتارگرایان نیز مقوله ی آزادی را منحصر به شرایط فرهنگی ـ اجتماعی می دانند. در نقطه مقابل این دو رویکرد درمانگرا، اگزیستانسیالیست با اطلاع رسانی پیرامون واقعیت های مرتبط با وضعیت بشری تأکید بر آزادی ما در انتخاب چگونگی ایجاد موقعیت های زندگی دارند. چنین رویکرد پرتکاپویی بر چهار عنصر غایی تأکید دارد که پایه و اساس وجود نوع بشر را تشکیل میدهند و عبارتند از : مرگ، آزادی، تنهایی و بیهودگی. (یالوم[۲۱]، ۱۹۸۰). این رویکرد ریشه در این فرضیه دارد که ما آزاد هستیم پس بدین خاطر نسبت به انتخاب ها و اعمالمان مسئول می باشیم. ما معمار بنای زندگی خودمان هستیم و بدین سبب میتوانیم طرح و نقشه ی این ساختمان را خودمان ترسیم کنیم. پایه اصلی اگزیستانسیالیسم در این نکته است که ما انسان ها قربانی شرایط نیستیم چرا که ما دارای توانایی گسترده ای در انتخاب برای بودنمان هستیم. از این رو یکی از اهداف فرایند درمان در این رویکرد، به چالش کشاندن مراجعین برای کشف موقعیت های گوناگون زندگی و انتخاب بین آن ها است. همان طور که ون دور زن اسمیت[۲۲](۱۹۸۸) بیان کرده، درمان اگزیستانسیالیست در نهایت فرایند کاوش و جستجوی ارزش و معنایی است که ما میتوانیم در زندگی مان پیدا کنیم. وظیفه اصلی درمانگر در این رویکرد تشویق مراجعان برای توجه به جدی ترین امور مربوط به خودشان است، تا بدین ترتیب قادر به یافتن مسیر زندگی شان گردند. رویکرد اگزیستانسیالیست قابلیت های افراد برای تصمیمات آگاهانه درباره ی زندگی شان را به کار میگیرد.
مشاوره ی اگزیستانسیالیست شامل جستجو برای یافتن گزینش هایی در جهت ایجاد و خلق یک زندگی پُر معنا است . برای بسیاری از ما پی بردن به راه هایی که خودمان را در قالب یک قربانی در آورده ایم ، میتواند آغاز ایجاد تغییر باشد . ما قادریم به این نکته آگاهی پیدا کنیم که نباید همواره در نقش یک قربانی منفعل در موقعیت های مختلف زندگی مان باقی بمانیم ، بلکه میتوانیم به طور آگاهانه تبدیل به خالق و مؤلف خودمان شویم (کوری[۲۳] ،۱۹۹۵) .
۲-۲-۱-۱- کانون روان درمانی اگزیستانسیالیست
اگزیستانسیالیسم شاخه ای از افکار فلسفی است که در اروپا آغاز شد. نویسندگان کلیدی اگزیستانسیالیست نظیر مارتین هایدگر[۲۴] ( ۱۹۷۶ـ ۱۸۸۹) و ژان پل سارتر[۲۵] (۱۹۸۰ ـ ۱۹۰۵) هیچ گاه به طور مستقتم خودشان را با امور روان درمانی درگیر نمی کردند. سنت وجودی تأکید بر محدودیت ها و ابعاد تراژیک وجود بشر دارد. این سنت برآمده از تمایل برای کمک به مردم در جهت پرداختن به تنگناهای زندگی معاصر نظیر تنهایی، از خودبیگانگی و بیهودگی است. کانون این تلاش در تجربیات افراد از تنها بودن در جهان و مواجهه با اضطراب ناشی از این تنهایی است. این رویکرد تلاش در فهم و ادراک این گونه تجربیات جهانی انسان دارد(به نقل از کوری، ۱۹۹۵).
شاید یکی از چهره های کلیدی مؤثر در گسترش اگزیستانسیالیسم به خارج از اروپا و تبدیل مفاهیم کلیدی آن به کارکردهای روان درمان گرایانه، رولومی[۲۶] باشد. بر اساس عقیده ی “می” (۱۹۵۸) تبدیل شدن به یک “شخص” فرایندی خود به خود نیست چرا که افراد تمایل دارند قابلیت هایشان را خود به اجرا در آورند. “بودن” مستلزم داشتن شهامت است و نحوه ی انتخاب های ما در زندگی تعیین کننده ی کیفیت شخصی خواهد بود که خواهیم شد. در درون ما تلاش دائمی در جریان است. اگرچه ما میخواهیم به سوی بلوغ و رهایی رشد کنیم اما حوزه ی عمل در این حیطه، اغلب فرایندی دردناک و رنج آور است. به دلیل مبارزه ی درونی ما میان امنیت حاصل از وابستگی و خوشحالی ها و رنج های ناشی از رشد است. همراه با ” می” دو نفر از مرجع های مهم معاصر در درمان اگزیستانسیالیستی در ایالات متحده عبارتند از جیمز بوگنتال[۲۷] (۱۹۸۷) و اروین یالوم[۲۸] (۱۹۸۰).
بیماران به تدریج می آموزند که چگونه زندگی را با تمام پیچیده های و چندگانگی ها پذیرا باشند. این فرایند مستلزم آموختن مقابله با مشکلات غیر قابل اجتناب، دشواری ها، سرخوردگی ها و بحران هایی است که خود بخشی از زندگی ما هستند. مراجعان کم کم درمی یابند که آن ها هرگز محدود و متصل به حیطه ی باریکی از پاسخ ها نیستند و به این ترتیب میتوانند انعطاف پذیری خود را افزایش دهند و شجاعت برخورد با مسأله عدم قطعیت را پیدا کنند. فرایند درمان فرصتی را برای آن ها فراهم میکند تا به تعمق بیشتری در نوعی از زندگی بپردازند که ارزش مسئولیت پذیری را دارد(اسمیت[۲۹]، ۱۹۸۸).
۲-۲-۱-۲- مفاهیم کلیدی در رویکرد اگزیستانسیالیست
در این بخش ما به ارزیابی برخی مفاهیم کلیدی در رویکرد اگزیستانسیالیست می پردازیم. این مفاهیم عبارتند از خودـ گردانی و مسئولیت فردی، اضطراب وجودی، مرگ و نیستی، جستجو برای یافتن معنا، جستجو برای اصالت و تنهایی/ وابستگی.
خود ـ آگاهی :
قابلیت ایجاد خود ـ آگاهی ما را از سایر جانوران متمایز میکند و به ما این امکان را میدهد که آزادانه دست به انتخاب بزنیم. هدف اصلی درمان های گروهی اگزیستانسیالیست، گسترش میزان خودآگاهی و تعاقباً افزایش قابلیت برای انتخاب است. هدف مورد نظر را از طریق کمک به اعضاء در جهت کشف یگانگی “بودنشان در این جهان” دنبال میکنند. در شرایط گروهی شرکت کنندگان این فرصت را خواهند داشت تا با بیان احساسات ناب و دیدگاه های ذهنی خودشان از جهان بپردازند. در همین شرایط آن ها به طور آشکار و بی پرده با دیگران مواجه شده و می آموزد که چگونه به مقابله با اضطراب ناشی از انتخاب های خود، به هنگام رازگشایی نقش های روزمره شان، بپردازند(کوری، ۱۹۹۵).
خودگردانی و مسئولیت پذیری فردی :