-در تمام مواردی که بازدارنده اعتماد نداشتهباش از غیرقابل اعتمادبودن مؤسسات، افراد (آشنا، ناشناس) و خانواده آگاهند. تشدید چنین دردی باعث می شود تا این احساس عمیقاً در فرد شکل بگیرد که به من خیانت شده است. اگر چه این افراد همیشه سعی میکنند خلاف چنین چیزی را عنوان کنند امّا همیشه جزئیات دقیق یک مورد مأیوسشدن را بهتر از صدها مورد وفای به عهد بهخاطر می آورند. از آنجا که در سنین کم و به شدّت به اعتماد آنها خدشه واردشده آنها در مورد دنیای قابل اطمینان دیدگاه غیرواقع بینانهای دارند. افرادی که چنین بازدارندهای ندارند به طور طبیعی خود را با مکانها، وعدهها و افرادی که در زندگی به آنها اعتماد دارند همگام میسازند. آنها هیچ تصوری درباره طبیعت دیکتاتوری زندگی و حوادث ندارند. امّا همچنین بر این باورند که من افراد قابل اطمینانی در اطرافم دارم و آنها را در زندگیام جای میدهم.
-احتمالاً بعد از بازدارنده وجود نداشتهباش خطرناکترین بازدارنده سالم نباش، میباشد. این دسته از افراد در مورد سلامت فیزیکی خود غفلت میورزند، آنها دلیل خستگی خود (ببین چقدر خستهام) را فشار بیشاز حد و طولانی مدت ناشی از خواسته و تلاش خود میدانند. و البته عدم درک نگرانی اطرافیان در خصوص سلامتی آنها در این افراد به چشم میخورد. (فقط سعی میکنم مراقبم باشی. منشأ اصلی تمام خستگیها در دفتر ملاقاتها و لیست قراردادها به چشم میخورد. هر چند زندگی نیازمند صرف انرژی بسیار است امّا پایان این بازدارنده زمانی است که افراد توجهی برای کاهش آن از خودشان نمیدهند یا گاهی اوقات که سلامتی افراد دچار بحرانشده ولی او همچنان هیچ تغییری در خود ایجاد نکردهاست. افرادی که این مسئله برای آنها لاینحل باقیمانده به این جمله که هرچند نیازهای بیرونی ضروری باشد امّا زمانی از زندگی تنها به خودم اختصاص دارد، اعتقادی ندارند. افرادی که با چنین بازدارندهای روبرو نیستند به این شیوه خودشان را از زندگی محروم نمیکنند. برای آن دسته از افرادی که در حال حل این مشکل هستند این باور شکل میگیرد که آنها نمی توانند زمانی را هم به خودشان اختصاص دهند و پیش بینیهای بدی( اگر شکست بخورم عقب میمانم، مردم طور دیگری درباره من فکر میکنند و غیره) که در تمام زندگی از آنها رنج میبرند، اتفاق نمیافتد.
التیامبخش (پذیرفتن)
تلخ (از زوی قضاوت)
من ارزشمند هستم
از زندگی متنفرم، ببین چقدر زندگیام به هم ریختهاست.
وجود نداشتهباش
میدانم به چه کسی و چه چیزی اهمّیت بدهم
باید به همه جواب پس بدهم
مهم نباش
خودم را دوست دارم و تو را میبخشم
عاقل نباش
من افراد قابل اطمینانی در اطرافم دارم و آنها را در زندگیام جای میدهم.
همه به من خیانت میکنند
اعتماد نداشته باش
زمانی از زندگیام تنها به خودم اختصاص دارد.
ببین چقدر خستهام ( فقط سعی کن از من مراقبت کنی)
سالم نباش
سایقها[۸۹]
سایقها پیامهایی از خود والدینی هستند که محدود کنندهاند و اگر از آنها پیروی شود، می تواند مانعی برای رشد و انعطافپذیری به حساب آیند. این سوقدهندهها توسط تایبی کاهلر به این ترتیب لیست شدهاست. ۱- قوی باش ۲- سخت تلاشکن ۳- کامل باش ۴- عجله کن ۵- دیگران را خشنودکن (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹، به نقل از رئیسی،۱۳۸۹)
علّت این نامگذاری کیفیت اجباری یا قهری آن در شرایط تنشزاست. سایقها، تلاش های نیمهآگاهانه ما هستند که باعث میشوند به گونه ای رفتارکنیم که نیاز ما به کسب تأیید از جانب دیگران را برآوردهکند. واقعیّت این است که هرگز نمیتوانیم به قدرکافی، هرآنچه را سوقدهنده میخواهد، انجام دهیم. هرچه بیشتر از باورهای باید پیروی کنیم، به مشکلات بیشتری دچار خواهیمشد. این امر خود باعث احساس فشار بیشتر می شود، در نتیجه، نیروی بیشتری برای رفتار سوقدهنده خود صرف میکنیم، مشکلات بیشتری میآوریم و مجدداً احساس فشار بیشتری میکنیم( هی ،۱۹۴۴، ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)
از دیگر خصوصیات سایقها این است که ما معمولا همان کارهایی را میکنیم که در کودکی برای خشنودکردن بزرگترها انجام میدادیم. نکته دیگر مهمی که میبایست اشاره شود این است که سایقها، خارج از چارچوب وارد آگاهی ما عمل میکنند. (هی،۱۹۴۴، ترجمه پرنیانی، ۱۳۸۶)
قراردادها[۹۰]
قراردادهای درمانی بر روی درمان تمرکز میکنند. مراجع بر اساس اعتقادات، احساسات و رفتارش و آنچه قرار است به خاطر رسیدن به اهدافی که خودش طراحیکرده، در مورد خویش تغییرکند، تصمیم میگیرد. او به منظور تعیین قرارداد و عهدبستن با خودش با درمانگر همکاری می کند. درمانگر نیز به عنوان شاهد و تسهیلگر در جلسه حضور دارد. بعضی مراجعین میدانند دقیقاً چه میخواهند و بعضی نیز نمیدانند قبل از اینکه از مراجع بپرسیم چه چیزی قراراست تغییرکند، باید بدانیم او درباره چه چیزی دارد صحبت می کند. مراجع و درمانگر نیاز به اطلاعات کلّی دارند. شیوه ما درباره به دستآوردن اطلاعات، مثال خواستن است. از مراجع بخواهید صحنهی نمایش را به اینجا و اکنون بیاورد و نقش هر فرد در آن صحنه را اجرا کند. ما مراجع را به گفتوگوی «من-تو» تشویق میکنیم، حتی اگر تو فقط در تصور مراجع حضور داشتهباشد. چنینکاری با ارزشتر و واقعیتر از تکرار شفاهی آنچه در گذشته اتفاق افتادهاست، میباشد. (گلدینگ و گلدینگ،۱۹۷۹)
اریک برن قرارداد را به عنوان یک تعهد دوسویه و شفاف میداند که شیوه کار را به طور واضح تعریف می کند. در قراردادبستن، با بهره گرفتن از یک اظهار نظر شفاف بین درمانگر و مراجع در مورد تغییراتی که مراجع قصد انجام آن را دارند، توافق حاصل می شود. همچنین مشارکت هر کدام از آنها جهت کسب این تغییرات به صورت واضح مشخص می شود. یکی از دلایل این امر ریشه در فلسفه تحلیل تبادلی دارد که ابراز می کند انسانها خوب هستند. مشاور و مراجع هیچکدام در موقعیّت بالاتر یا پایینتری قرار ندارند. این فرض وجود دارد که هرفردی نسبت به تصمیمات و اعمال خودش مسئولیت دارد. (استوارت، ترجمه عطارها، ۱۳۹۱)
یکی دیگر از اهداف قراردادبستن این است که از طولانیشدن رواندرمانی جلوگیری می کند و مانع از این می شود که درمانگر و مراجع ماهها و سالها را صرفکار بر روی مشکل مراجع کنند. (به نقل از بوستان،۱۳۸۶)
قرارداد با مراجعین بیمیل و اجباری: