“
برخی از تعریفها بر پایۀ فرایند خلاقیت استوار است، مانند تعریف مدینک[۵۳] (۱۹۶۲) از نظر او خلاقیت عبارت است از : شکل دادن به عناصر متداعی به صورت ترکیبات تازه که با الزامات خاصی مطابق است یا به شکلی مفید است. هر چند عناصر ترکیب جدید غیر مشابه تر باشد، فرایند حل کردن خلاقتر خواهدبود.
گیرلین[۵۴] (۱۹۵۴) معتقد است: خلاقیت ارائه کیفیتهای تازهای از مفاهیم و معانی است.
تایلور[۵۵] (۱۹۸۸) خلاقیت را شکل دادن تجربهها در سازمان بندیهای تازه میداند.
وجه اشتراک این تعاریف تازگی و نو بودن است. اما تازگی به تنهایی نمیتواند مفهوم خلاقیت را روشن سازد. زیرا بسیاری چیزها نو و تازه هستند ولی خلاّقانه نیستند. بر این اساس ملاک محصول خلاق در نظریه های معاصر تازگی و تناسب یا ارزش است.
استین[۵۶](۱۹۷۴) خلاقیت را بر مبنای این دو عامل چنین تعریف می کند:
خلاقیت فرآیندی است که نتیجۀ آن یک کار تازهای باشد که توسط گروهی در یک زمان به عنوان چیزی مفید و رضایتبخش مقبول واقع شود.
ورنون[۵۷] (۱۹۸۹) نیز از همین چشم انداز به خلاقیت مینگرد. خلاقیت توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، بینشها یا اشیای جدید و نو و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینههاست که به وسیله متخصصان به عنوان پدیدهای ابتکاری و از لحاظ علمی، زیباییشناسی، فنآوری و اجتماعی با ارزش قلمداد گردد.
استرنبرگ[۵۸] (۱۹۸۹) نیز تفکر خلاّق را ترکیبی از قدرت، ابتکار، انعطافپذیری و حساسیت در برابر نظریاتی میداند که یادگیرنده را قادر میسازد خارج از تفّکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیاندیشد که حاصل آن رضایت شخصی و احتمالاً خشنودی دیگران خواهدبود.
آمابیل[۵۹] (۱۹۸۳ ، ۱۹۹۰) ضمن تأیید این تعریف قیدی را به آن اضافه می کند آمابیل معتقد است در تکمیل دو عنصری که در اغلب تعریفها آمده یعنی تازگی و تناسب و ارزشمندی باید این نکته را اضافه نمود که عمل خلاّق از طریق اکتشاف[۶۰] انجام میگیرد نه از طریق الگوریتم[۶۱] : مایر[۶۲] (۱۹۸۳) و وایزبرگ[۶۳] (۱۹۸۶ ، ۱۹۹۵) نیز تعریف ساد و روشنی از خلاقیت ارائه دادند: خلاقیت توانایی حل مسائلی است که فرد قبلاً حل آنها را نیاموخته است.سیکز نتمی هالی[۶۴] (۹۸۹) میگوید: ما نمیتوانیم به افراد و کارهای خلاّق جدا از اجتماعی که در آن عمل میکنند بپردازیم. زیرا خلاقیت هرگز نتیجه عمل فرد به تنهایی نیست. آزوبل[۶۵] (۱۹۷۸) نیز میگوید: خلاقیت یکی از بهترین و مغشوشترین اصطلاحات دوران شناسی و تعلیم و تربیت امروز است.
سانتروک آفرینندگی را «توانایی اندیشیدن در بارهی امور به راههای تازه و غیر معمول و رسیدن به تازه و غیر معمول و رسیدن به راه حلهای منحصر به فرد برای مسائل» تعریف کردهاست (نقل از سیف، ۱۳۸۹). گاردنر[۶۶] افراد خلاق را کسانی میداند که در حل مسائل چیره دست هستند، تولید هنری دارند، یا پرسشهای تازه طرح میکنند و اندیشه های آنان ابتدا تازه و غیر معقول تلقی می شود اما سرانجام در فرهنگ خود پذیرفته میشوند. و از دیدگاه لاولس[۶۷]، درنینگ[۶۸]، فیشر[۶۹] و هاگینز[۷۰] ، خلاقیت همه فعالیت های تخلیلی طراحی شدهای هستند که حاصل آن تولید محصولات جدید و ارزشمند است.
اسبوران[۷۱] مؤلفه های خلاقیت را به سه دسته مؤلفه های شناختی و فراشناختی، انگیزشی و شخصیتی تقسیم می کند. مؤلفه های شناختی و فراشناختی خلاقیت عبارتند از : وهوش، سیالی، انعطاف پذیری، ابتکار، سبط، ترکیب و تخیل. مؤلفه های شخصیتی خلاقیت عبارتند از: ویژگی های شناختی، انگیرشی، عاطفی و رفتاری.
۲-۲-۱ اهمیت خلاقیت
به طور کلی، خلاقیت موجب خواهدشد که موارد ذیل تحقق یابد:
۱-رشد و شکوفایی استعدادها و سوق دهنده به سوی خود شکوفایی
۲-موفقیتهای فردی، شغلی و اجتماعی
۳-افزایش کمیت، تولیدات و خدمات
۴-کاهش هزینه ها، ضایعات شغلی کارکنان
۵-افزایش انگیزش کاری کارکنان
۶-ارتقای سطح بهداشت روانی و رضایت شغلی کارکنان
۷-ارتقای بهره وری سازمان
۸- رشد و بالندگی سازمان
۹-تحریک و تشویق حسن رقابت (بنیاد فکری رضوی، ۱۳۸۷).
۲-۲-۲ مراحل خلاقیت
«نلر» در کتاب هنر و علم و خلاقیت پنج مرحله اصلی زیر را به عنوان مراحل خلاقیت پیشنهاد کردهاست:
۱-بینش : در این مرحله نطفه آفرینش بسته می شود و متفکّر به شناسایی فکر یا مسئله مورد نظر می پردازد.
۲-آمادگی : در این مرحله متفکّر به طور جدی بر روی مسئله کار می کند یعنی اطلاعات جمع آوری کرده، حقایق را در ذهن مرور می کند و مسئله را از زوایایی گوناگون آن آزمایش مینگرد. این مرحله به نوعی کار ثانویه است زیرا هدف و جهت که در مرحله قبلی ایجاد شدهبود در این مرحله به کلی دگرگون می شود و متفکّر غالباً در کنار مسئله ناکامی را تجربه می کند. مجموع این دو مرحله بینش و آمادگی را حقیقتیابی گفتهاند. (قاسم زاده، ۱۳۷۱).
۳-نهفتگی : که در این مرحله بسیار تأکید شدهاست گذران الزامی این مرحله توسط متفکرین است. به نظر بسیاری از نظریه پردازان با جرقههای ایدههای ابتکاری بواسطه تمرکزی که در این مرحله به دست می آید در ذهن متفکرین خلاّق زده می شود. (نلر، ترجمه و مسدد ، ۱۳۶۹).
۴-اشراق : نلر، اشراق را اوج خلاقیت میداند، متفکر در این مرحله به مفهومی میرسد که همچون عدسی ذره بین اطلاعات را متراکم میسازد و به تغییر گشالیدن، گشتالهای ناقص را کامل می کند. مجموع این دو مرحله را (نهفتگی و اشراق) ایدهیابی نیز گفتهاند که مستلزم آزمایش ایده ها، قبض و بسط ایده، گزینشی مناسبترین ایده ها و به کارگیری مجدد آن ها است. (نلر، ترجمه مسدد ۱۳۶۹ ، قاسم زاده ۱۳۷۱)
۵-اثبات : در مرحله پایانی یعنی اثبات متفکّر به مدد عقل و ملاک واقعیتگرایی مواد خام متغیر را از نامتغیر جدا میسازد. این مرحله با مرحله بینش در تعاملی نزدیک فرض شدهاست. زیرا اثبات به بینشهای عمیقتر و حتی متفاوتتر منجر می شود.
اثبات را راه حلیابی نیز گفتهاند که مستلزم ارزیابی و گزینش است، ارزیابی به معنای محک زدن راه حلهای آزمایش و گزینش به معنای بر گزیدن راه حل نهایی و اجرای آن است. (نلر، ترجمه مسدد ۱۳۶۹ و قاسم زاده ۱۳۷۱).
اگر چه این مراحل عموماً رعایت میشوند اما این بدان فعالیت که آن ها بایستی به طور تغییر ناپذیری در هر مرحله اتفاق بیافتد. یا اینکه در یک توالی زمانی معین روی دهند.
هر مرحله ممکن است نمایانگر ماهها یا سالها طرحریزی یا مطالعه باشند، در حالی که در سایر موارد این مرحله می تواند در یک روز اتفاق بیافتد. (پیر خائفی، ۱۳۷۹).
۲-۲-۳ ویژگی های مهم در خلاقیت
“