۶: روابط مثبت با دیگران : عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی- ارتباطی بهزیستی، در بر گیرنده بالا و پایین شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط میتواند از یک رابطه شدیداً” عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد. تجزیه و تحلیل عمیق تر روابط صمیمانه، یا در حقیقت آمیخته ای از احساسات مثبت و منفی افراد نسبت به یکدیگر، است. چگونگی درهم آمیختن این دو احساس متضاد، چیزی است که ما برای درک بهتر عملکردهای فردی به دنبالش هستیم.
ویلیام جیمز[۷] (۱۹۹۳). در مورد ” ذهنیت سالم ” در کتاب ” انواع تجارب مذهبی ” مطالبی نوشت. او مشاهده کرد برخی از افراد در هر سنی، با وجود تمامی مشکلات و سختیهایی که در زندگی دارند، خود را به سوی خوشبختی سوق میدهند. این ها کسانی هستند که توجهشان را از بیماری، مرگ و کشت و کشتار و ناآرامیها، برگرفته و به سوی مسائل دلپذیرتر و بهتر سوق میدهند. در نگاه اول این عقیده که می توان با وجود بیماری، بهزیستی روانی را تجربه کرد، قابل پذیرش نیست. با این حال ، مطالعات بسیاری نشان دادند که می توان تحت بدترین شرایط نیز بهزیستی روانی را تجربه کرد.
بسیاری از نظریات بیان شده در مخالفت با دیدگاه منفی فروید نسبت به روان انسان بود، فروید معتقد بود روان انسان مجموعه ای درهم و پیچیده از آشفتگیهای هیجانی و تعارضات و سائقهای غریزی است که انسان را به سمت لذایذ جنسی و پرخاشگری می کشاند. یونگ[۸] ( ۱۹۳۳). و فرنس [۹] ( ۱۹۶۴). در مخالفت با دیدگاه منفی فروید، تأکید بر یکپارچگی و هماهنگی خصوصیات خوب و بد انسانها، صفات مردانه و زنانه و ابراز وجود و توانایی آن ها برای پذیرش چیزهای جدید داشت. عقیده محکم اریکسون مبنی بر رشد ایگو باعث اعتقاد به رشد مداوم فرد در طول زندگی شد. بهلر[۱۰][۱۱] (۱۹۳۵ ). ، بیان داشت که انسان در طول زندگی به تکامل میرسد. آلپورت[۱۲] ( ۱۹۶۸). نوعی بلوغ را مطرح کرد که شامل رشد فردی، داشتن روابط گرم با دیگران ، داشتن امنیت هیجانی و خودپنداره ای مبنی بر واقعیت می شد. مازلو[۱۳] ( ۱۹۶۸). خصوصیات و مشخصه های افراد خودشکوفا را مطرح کرد. جاهودا دریافت که سلامت روان چیزی فراتر از عدم وجود بیماری و اختلال است. او با این تبیین مشخصه های سلامت روان را نیز بر شمرد.
خلاصه اینکه، عدم وجود حوادث و احساسات نامطلوب نیست که عامل خوشبختی است، بلکه نحوه کنار آمدن با این مسائل ناگوار و چگونگی برخورد با آن ها است که تعیین کننده بهزیستی فرد است.
اگر بخواهیم این شش بعد بهزیستی روانی را به طور خلاصه در یکجا جمع کنیم، می توان گفت که : خوشبختی و خوشی از طریق رویارویی و مواجه با چالشهای زندگی، مشکلات و نیازها به دست میآید نه از طریق تفریح کردن و عدم داشتن هر گونه کشمکش و تعارض و نه با داشتن زندگی ای یکنواخت و بدون تغییر و پستی و بلندی، در حقیقت بهزیستی انسان در گرو تعامل و همراهی مقولات متضادی چون: درد و لذت، بلندپروازی و امیدواری در مقابل رنج و ناامیدی است.
در این تحقیق از بین کلیه تعاریف ارائه شده برای بهزیستی، به علت جامع تر بودن نظریه ریف نسبت به تعاریف دیگر، از این نظریه به عنوان مبنایی برای سنجش بهزیستی استفاده می شود.
عوامل مؤثر بر بهزیستی :
عوامل مختلفی بهزیستی را دستخوش تغییر میکنند. ویلسون[۱۴]( ۱۹۶۷). نشان داد که عوامل غیر شخصیتی، هم بهزیستی را تحت تاثیر قرار میدهند. او گفت افراد خرسند افرادی جوان، سالم، تحصیل کرده، با درآمد بالا، برونگرا، خوش بین، بدون نگرانی، مذهبی، متاهل و با عزت نفس بالا، با روحیه و شاد، برخوردار از هوش سرشار و فروتن هستند. عواملی چون سن، درآمد و تحصیلات تاثیر چندانی بر بهزیستی ندارند.
۱-۷-۲-هوش هیجانی
تعریف مفهومی هوش هیجانی:
تعریف گلمن از هوش هیجانی: هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید میکند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شما است. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق وهدایت آنان است.
گلمن در ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی میگوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل ۲۰ درصد از موفقیت های زندگی است. ۸۰ درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهد.
هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش تر از جنبههای شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار میدهد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد.
هوش هیجانی توانایی برای مدیریت اضطرب ، کنترل تنش ها ، انگیزه ، امیدواری و خوش بینی در راه رسیدن به هدف است. هوش هیجانی در حقیقت راهی است برای زیرک بودن . هوش هیجانی همدلی است ، درک اینکه اطرافیان شما چه احساسی دارند. هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا هوش احساسی(که ضریب آن با EQ نشان داده می شود) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانات خود است. به عبارت دیگر شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفه هیجانها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند(مؤلفه شناختی ، مؤلفه فیزیولوژی و مؤلفه رفتاری).
تعریف عملیاتی هوش هیجانی:
در این تحقیق با بهره گرفتن از پرسشنامه هوش هیجانی بار-ان(۱۹۸۰)، با ۹۰ سوال مورد ارزیابی قرار میگیرد. افراد از سن ۱۸ سال تا سنین بالاتر ، مشروط بر این که از حد متعارفی از تحصیلات (حداقل دیپلم)، برخوردار باشند میتوانند به این ازمون پاسخ دهند. کسب امتیاز بیشتر نشانگر موفقیت برتر فرد مورد نظر و کسب امتیاز بیشتر در مجموع نشانگر هوش هیجانی بالاتر میباشد .