بنا به نظر آرگایل (۲۰۰۱،ترجمه ی گوهری و همکاران ، ۱۳۸۳ )شادکامی از دو جزء شناختی و عاطفی تشکیل شده است .او بر این باور است اگراز مردم سوال شود که منظور از شادکامی چیست ،دو نوع پاسخ را مطرح می کنند:
الف)ممکن است حالت هیجانی مثبت مانند لذت بردن را عنوان کنند .
ب) به طور کلی آن را راضی بودن از زندگی یا رضایت از بیشتر جنبه های زندگی بدانند. از نظر آرگایل ، شادکامی متضاد افسردگی نمی باشد ،اما شرط عدم اردگی را برای شادکامی لازم می داند .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در این زمینه ،کاسیوپو و برنتوسون(۱۹۹۱،نقل از آرگایل،۲۰۰۱)نیز معتقد اند ، همانگونه که عاطفه ی مثبت نقطه ی مابل عاطفه منفی نمی باشد، خوشبختی نیز به معنی عدم وجود بیماری یا آسیب روانی نمی باشد بنا براین آرگایل و همکاران به سه جزء شادکامی اذعان دارند که عبار ت است از: هیجان های مثبت ،رضایت از زندگی و نبودن هیجان های منفی از جمله افسردگی و اضطراب . آنان دریافتند که روابط مثبت با دیگران ، هدفمندی در زندگی ، رشد شخصی ، دوست داشتن دیگران وطبیعت نیز از اجزا شادکامی می باشد.
۲-۵-۵ دیدگا ه های شناختی و شادی
موضوع تعیین کننده های شادکامی و چگو نگی ادراک شناخت آنها از مدت ها قبل مورد بحث بود است و دیدگاه های فلسفی و دینی را نیز در بر دارد . این دید گاه ها در مورد سود مندی تفکرات و شناخت هایی تٲکید دارند که باعث هدایت هیجان ها و خلق فرد می گردد (داینر و ساه[۵۹]،۱۹۹۷).برای مثال دربعضی ادیان برای مقابله با هیجانهای ناخوشایند ، گسلش روانی از دنیا توصیه می گردد و در برخی از آیین های فلسفی مانند رواقیون،نوعی تفکر به شیوه ای خاص توصیه شده است که فرد را در برابر مصایب مقاوم می سازد .یکی از نظریه های شناختی بهزیستی و شادکامی نظریه ی «اسناد»می باشد که در مورد افسردگی به خوبی شناخته شده است.در این نظریه اعتقاد بر آن است که افراد افسرده ، وقایع منفی را درعلل پا برجا و کلی می دانند که پیوسته برای آنان اتفاق می افتد.ازنظر بک[۶۰] (۱۹۶۷ به نقل از داینر و ساه ،۱۹۹۷)افراد افسرده به ورش های خود ویرانگری در مورد جهان می اندیشند.
نظریه ی واینر[۶۱] (۱۹۸۶ به نقل از از تایلور،[۶۲]پپلا ئو[۶۳]و سیرز[۶۴]، ۱۹۹۴) اسنا دهای مربوط به موفقیت و شکست را توصیف کرده است. به اعتقاد وی رویدادهای ذهنی ،نقش واسطه را بین متغیرهای مربوطبه تکلیف و رفتار بعدی دارد و افراد ، نتایج رفتار ی خود را به علل درونی (شخصی )بیرونی (موقعیتی)،پایدار و نا پایدار و کنترل پذیر یا کنترل نا پذیر اسناد می دهد.این ویژگی ها ،انتظارهای متفاوتی در آینده برای آنان ایجاد می کنند و منجر به واکنشهای عاطفی مثبت و یا منفی می گردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل درونی نسبت داده شود ،غرور-شادی و یا شرمساری-اندوه افزایش می یابد و اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ،غرور-و شادی یا شرمساری-اندوه کاهش می یابد بنابراین ،موفقیتی که فرد آن را به سادگی تکلیف یا خوش اقبالی (عوامل بیرونی )نسبت می دهد ،از جنبه تقویتی بر خوردار نخواهد بد .یکی از پیامدهای نسبت دادن علّی در رابطه با منابع کنترل درونی و بیرونی ،رابطه آن با یکی از عوامی شادکامی یعنی عزت نفس است. اگر پیامد های مثبت رفتار به علل درونی مانند توانایی و تلاش نسبت داده شود ،باعث افزایش عزت نفس خواهد بود.بر طبق نظر واینر،موفقیت و شکست باعث به وجود آمدن احساس شادی و غمگینی می شود .این هیجانها به علت اسنادی است که افراد متعاقب شکست یا موفقیت به کار می برند .
در حیطه ی موضوع بهزیستی روانی و شادکامی پژوهشگران نشان داده اند که افراد می توانند هیجان های خود را ازطریق افکارشان ،شدید و ضعیف یا مثبت و منفی نمایند و بدین ترتیب شادمانی یا غمگینی را تجربه نمایند (داینر و ساه ،۱۹۹۷).در نظریه های شناختی ، اعتقاد بر ان است که افراد شادکام رویداد های بیشتری را که از نظر فرهنگی مطلوب است ،تجربه می کنند و نیز رویدادهای خنثی را به صورت مثبت و رویدادهای مثبت را مثبت تر در نظر می گیرند .در واقع مردم قادرند از طریق کنترل افکارشان بعزیستی روانی و شادکامی خود را افزایش دهند .برای مثال ،این اعقیده که در جهان یک نیرو و مقعصد والایی وجود دارد که می توان به خوشبختی و شادکامی افراد بیفزاید (رز،۱۹۹۶ به نقل از داینر و ساه ،۱۹۹۷).
۲-۵-۶ دیدگاه های زمینه ای[۶۵]در مورد شادی
در برخی از نظریه ها مانند نظریه ی وینهوون (۱۹۹۴)این اعتقاد وجود دارد که بهزیستی روانی و شادکامی معلول برآورده شدن نیازهای اساسی و کلی انسان است .از نظر وی اگر نیازهای گرسنگی ،تشنگی ،سرما وگرمای مردم مرتفع شود،می توانند شادکام باشند در مقابل ،نظریه های زمینه های (محتوایی )بر عواملی تٲکید دمی ورزند که از نظر زمان و شرایط زندگی افراد تغییر می یابد ،برای مثال در نظریه سازگاری ،زمینه ی مربوط به زندگی گذشته فرد مورد توجه قرار می گیرد٬درحالی که در نظریه های مقایسه اجتماعی ، زمینه ی اجتماعی دیگران مطرح می باشد ،زمینه های دیگر شامل ارزش ها ،ایده آل ها و هدفهای آگاهانه فرد است .بررسی و اندازه گیری این زمینه این امکان را فرا هم می آرود تا بفهمیم چگونه افراد از طریق دنبال کردن ارزش ها ،اهداف و نیازهای خود، تجربه های شادی بخش و خوشبختی خود را شکل می دهند (داینر و ساه ، ۱۹۹۷).
۲-۵-۷ نظریه روابط و فعالیتهای اجتماعی
در واقع عشق منبع عظیمی از مسرت است و روابط اجتماعی و شادی را متاثر می سازد . افراد برون گرا شاد هستند زیرا دارای مهارتهای اجتماعی برتر و فعالیت های اجتماعی مکرر هستند .لذت بخشی از روابط اجتماعی ،یکی از دلایل عمده ی رضایت از فراغت و تفریح است که آن ها را در یک حالت خلقی خوب قرار می دهد و به دنبال فعالیت اجتماعی بیشتر برمی آیند .بین شادکامی ومعاشرت ٬رابطه نزدیکی وجود دارد ،اما این رابطه چگونه است؟
علت آن می تواند ناشی از رضایت از رفع نیازهای اجتماعی ، برآوردن نیازهای مربوط به عزت نفس یا یادآوری روابط نزدیک کودکی باشد (آرگایل ،۲۰۰۱ ترجمه گوهر ی و همکاران ،۱۳۸۳).
۲-۵-۸ شادی در نظریه فروید
فروید معتقد است که افراد روان رنجور به شیوه های عجیبی رفتار می کنند که موجب غمگینی می گردد و به نظر می رسد نمی توانند ا ز تجربه ها ی خود نفعی ببرند. خاطرات ناخوشایند،قبیح و رویدادهای فاجعه آمیز دوران کودکی در ضمیر ناهوشیار ،پنهان می ماند ومانع شادی فرد می باشد. به نظر فروید ،بهترین راه جهت کاهش غمگینی بیماران روان رنجور،بینش دادن به آن ها درباره ی محتوای ضمیرنا هشیارشان است،به همین منظور از هیپنوتیزم ،تحلیل رؤیا وتداعی کلمات استفاده می شود .البته بر طبق نظر وی ،افراد خودشان در مورد غمگینی کار چندانی از دستشان بر نمی آید زیرا ضمیر هوشیار به بخش اعظیمی از اطلاعات مربوط به علل عدم شادی ما دسترسی ندارد(شمس ،۱۳۸۳).
۲-۵-۹ نظریه تعادل حالات هیجانی
ممکن است فرض شود حالات هیجانی مثبت تنها نقطه ی مقابل حالات هیجانی منفی است ، اما بررسی دقیق تر شواهد ،حکایت از نتیجه گیری متفاوتی دارد. بر اساس الگویی راسل[۶۶]، وجه مشخص حالات هیجانی ،مثبت( ،یا عاطفه مثبت شدید) و لذت بخش بودن آن است . اما شدت این حالات ناشی از میزان بالای بر انگیختگی است . نیرومندترین عاطفه ی مثبت در حالت قرار می گیرد که حاوی حالات هیجانی یا بر انگیختگی بالا و لذت بخش است ،این حالات عبارتند از:عاشق بودن،هیجان زدگی ، خوشی ،اشتیاق و تهییج جنسی .انتهای دیگر بعد عاطفه مثبت ،طبیعتا”شامل عباراتی است که توصیف کننده عدم وجود هرگونه عاطفه مثبت است .این عبارات شامل :خستگی ،ملال ،بی علاقگی و افسردگی می باشد که همهۀآن ها درربع هیجان های با رانگیختگی پایین و غیر لذت بخش قرار دارند . پس نقطه ی مقابل عاطفه ی مثبت ،عاطفه مثبت ضعیف است نه عاطفه منفی قوی .شدید ترن عاطفه منفی نیز از ترکیب غیر لذت بخش و برانگیختگی بالا حاصل می شود که شامل انواع عبارات هیجانی از قبیل :وحشت زدگی خصومت ، عصبانیت ،ناکامی ، ترس و رنجاندن دیگرا ن می باشد .نقطه ی مقابل بعدی عاطفه منفی ،در ربع حالات هیجانی با برانگیختگی پایین ولذت بخش از قبیل رضایت ،آسایش و راحتی قرار دارد (آیزنک ، ۱۹۹۰ ترجمه فیروز بخت و بیگی ،۱۳۷۵ ).
۲-۵-۱۰ شادی در نظریه الیس
بر طبق نظرالیس ، نقطه ی شروع به هنگام تلاش برای شاد کردن خود این است که بدانیم غمگینی آخرین مرحله ی زنجیره سه مرحله ای می باشد .مرحله ی (A)،یک رویداد فعال کننده است که مثلا” می تواند طرد شدن از سوی دیگران باشد ،مرحله (B)، ترکیبی از واکنش های عقلانی و غیرعقلانی به آن رویداد است و سرآنجام مرحله ©حالت افسردگی شدید یا غمگینی است .
عمده ترین روشی که درمان عقلانی –هیجانی الیس برای خلق مجدد شادی مطرح می نماید ٬تغییر دادن افکار خود مخرب است که اکثرا” در پی تجربه رویدادهای ناخوشایند زندگی روی می دهد (شمس ، ۱۳۸۳)
۲-۵-۱۱ نظریه زیست شناختی در مورد شادی
از دیدعلم زیست شناختی ،شادمانی بواسطه قسمتهای زیر به وجود می آید:
۱-هیپوتالاموس ، منطقه اصلی برای خود تحریکی پاداش دهنده درمیمون هاست و در بردارنده سلول های عصبی مربوط به پاداش های غذایی است .
۲-آمیگدال (بادامک) ، رابطه بین محرک ها و تقویت آوخته شده است . مرکزارتباط عصبی با درو ن داده های ناشی از تالاموس ، نئوکورتکس وهیپو کامپ ،برون داده به سیستم عصاب خودکار است و به عنوان کامپیوتر هیجانی برای مغز توضیح داده شده است ،زیرا به واسطه درون داده های حسی ،کاربردهای هیجانی ایجاد می کند. شادمانی ، ناشی از محرکها یا فعالیت هایی است که با پاداش های مثبت مرتبط شده اند (لی دوکس[۶۷]،۱۹۹۳، نقل از تیلورو همکاران ،۱۹۹۴ ).
۳- کورتکس فرونتال ، در بروز هیجان های دخالت دارد .دیویدسون[۶۸] و همکاران (۱۹۹۳ نقل از کشاورز ،۱۳۸۴)در یافته اند که کورتکس قدامی چپ ،هنگامی که مردم شاد هستند فعال می شود.قسمتهای مختلف مغز از طریق مجموعه سیناپس های بین سلول های عصبی با هم مرتبط می شوند.
اینکه آیا این سیناپس ها پیام ها را منتقل می کنند و یا نه ،کم و بیش به عمل انتقال دهند ه ها بستگی دارد . انتقال دهند ه ها،عوامل شیمیایی هستند که ترخیص آنها به وسیله رابطه های عصبی از مناطق مرکزی مغز نظیر بادامه کنترل می شود و نرون های سیناپسی را در نقاط مختلف مغز ساخته یا مهار می کنند . تا کنون حد اقل ۵۰ انتقال دهنده مختلف شناسایی شده است که تعدادی از اینها با تاثیر بر فعال سازی برخی مناطق مغزی منجر به هیجان های مثبت می شوند . سروتونین ،مهم ترین انتقال دهندهی عصبی است که باعث خلق مثبت است. این انتقال دهنده همچنین موجب بیداری ،خلق مثیت و معاشرت پذیری می شود و مخالف افسردگی است
سروتونین از چند مرکز مغزی که توسط ناحیه ای در هیپو تالاموس تحریک می شوند ،ترشح می شود. در اشخاص دارای حالت خلقی بالا، میزان سروتونین زیاد است.داروهایی که در درمان افسردگی استفاده می شوند، هیجان های مثبت از قبیل برانگیختگی ایجاد می کنند .اگر چه بررسی ها نشان می دهد که درمان افسردگی با پروزاک و سایر ضد افسردگی ها از نظر مو فقیت در درمان مشابه تأثیر شناخت در مانی است ،اما به علت عوارض دارویی ،نرخ عدم موفقیت و هزینه ی آن ، قابل توجیه برای ساختن دنیایی شاد تر نیستند (آرگایل،۲۰۰۱ ترجمه گوهری و همکاران،۱۳۸۳ ).
۲-۵-۱۲ شادی در نظریه فاوا[۶۹]
چون افراد افسرده داردی افکارغیرمنطقی ومنفی هستند ، شناخت درمانی بر اصلاح این افکار توصیه شده است .نوعی از شناخت درمانی در افراد سالم با موفقیت مورد استفاده قرار گرفته است و باعث افزایش شادی و احساس رضایت آزمودنی ها شده است. فاوا و همکاران (۱۹۹۸) ابعاد ۶بعدی شامل : خود پذیری ، ارتبط مثبت با دیگران ،استقلال ،تسلط بر محیط ، هدفمند بودن درزندگی و رشد و ارتقاء شخصی را بررسی کرده اند این روش ، به افکار مثبت تٲکید دارد (فاوا و همکاران ،۱۹۹۸).
۲-۵-۱۳ شادی در نظریه مزلو[۷۰]
تجربه کردن لحظات اوج ، یکی از شیوه هایی است که منجر به شادی عظیم در انسان می شود .مزلو ،پژوهش نظام داری را در زمینه آن دسته از تجربه هایی انجام داد که به واسطه شادی و لذت وافر متداعی با آنها ،درحافظه مردم رسوخ کرده بود.برای خود مزلو ،گوش دادن به موسیقی کلاسیک مخصوصا” آثار باخ وبتهون ،برای لحظات اوج لذت را به وجود می آمد. وقتی مزلو از ۱۹۵ نفر خواست تا تجربه های اوج خود را توصیف کنند ، متوجه شد تجربه های اوج برای آن ها تا حدودی اسرار آمیز بوده است. دو مورد از رایج ترین تجربه های اوج ،تجربه های ناشی از رابطه جنسی و موسیقی بود . سایرعوامل ذکر شده عبارت بوده ا ز: نیل به برتری و کمال واقعی . زنان نیز از داشتن تجربه های اوج بعد از تولد فرزندشان خبر دادند البته این تجربه های ، بیشتر برای بزرگسالان مفهوم دارد و چون سن ، یکی از عوامل مهم در تجربه شادی است ، بدیهی اس که لذت در دوران کودکی به هیچ وجه شباهتی به لذت در دوران نوجوانی و میانسالس ندارد .
یکی دیگر از عوامل قابل بررسی ،جنسیت است .شواهدی وجود دارد که نشانت می دهد ، کودکان با جنس های متفاوت ، ا ز فعالیت های متفاوتی لذت می برند (به نقل از کشاورز،۱۳۸۴).
۲-۵-۱۴ شادکامی از دیدگاه دنیل گیلبرت[۷۱]
بروک من[۷۲] در مقدمه کتاب شادمانی نوشته گیلبرت (۲۰۰۷)اضهار داشته است گیلبرت، مدیرآموزشگاه روانشناسی شادی هاوارد٬ دانشمندی است که به بررسی آنچه روانشناسی وعلوم رفتاری فلسفه بایستی به ما در مورد چگو نگی تصور مغز انسان درمورد آینده،آموزش دهند می پردازد و در مورد طیف وسیعی از تجربه های درونی احساسی ، نقش تجربه های مثبت ،نقشی که تجربه ها و احساس های منفی در زندگی ما بازی می کنند و جایگزین کردن تفاوت های کیفی با تفاوت های کمی ، بررسی و پژوهش نموده است .
به اعتقاد گیلبرت (۲۰۰۷) مردم زمانی که درباره علم می اندیشند، به مطالبی همچون، اتم ها، وسیارات ،رباط ها و موارد قابل لمس می اندیشند و هر چند آن ها می دانند که تجربه های درونی مانند شادی، حائز اهمیت فراوانی هستند اما معتقدند که چنین تجربه هایی از لحاظ علمی قابل بررسی نیستند؛ در صورتی که این تفکر اشتبا ه است ،چرا که لازمه آنچه بتوانیم موردی را به علمی بررسی کنیم تنها یک کلمه است ، اندازه گیری. اگر بتوانیم چیزی را اندازه بگیریم می توانیم آن را به صورت علمی مورد بررسی قرار دهیم . آیا می توان تجربه های احساسی و درونی یک فرد را اندازه گیری کرد ؟
مطمئنا” همین طور است زیرا که مردم ، هم با کلام و هم با عمل می توانند تجربه های خودشان را به شمابگویند . در مورد اینکه چه می بینند ،چه می شنوند و چه احساسی دارند و این گزارش ها، داده های اساسی هستند که علم تجربه بر اساس آن ها ، شکل گرفته است ، همچون بینایی سنجی که یکی ازعلومی است که بر اساس گزارش های افراد از تجربه های درونی شان شکل گرفته است .پس تا زمانی که مردم بتوانند بگویند چقدر شاد هستند، می توان شادی را به صورت علمی بررسی کرد (گیلبرت ، ۲۰۰۷).وی علت بسیاری ازرفتارهای آدمی را درنهایت، رسیدن به شادمانی می داند.اکثر مردم با این نظریه که رفتارشان صرفا”تلاشی برای کسب شادی است به دو دلیل مخالفت می کنند :دلیل نخست اینکه ،برای آنان مسائل نگران کننده بسیاری مانند حقیقت ،عدالت ،…و چیزهای دیگری غیر از شادی وجود دارد و دوم آنکه ،انواع متفاوتی از شادمانی وجود دارد، برای مثال،شادی عمیق اخلاقی هنگامی که به یک یتیم گرسنه کمک می کنید با زمانی که پول ،پس اندازمی کنیم و شاد می شویم این دو نوع شادی ازلحاظ کیفیت با یکدیگر متفاوتند . گیلبرت هر دوی این استدلال ها را اشتباه می داند :درمورد استدلال نخست معتقد است پیش بینی کردن آینده و تلاش برای نرسیدن به ناراحتی و رنج ، خود به مینای دست یابی به لذت و خوشی است و درآن،شادی نهفته است. درمرود استدلال دوم هم می گوید ،درست است که تجربه ذخیره پول،مشابه تجربه نجات یتیمهای گرسنه نیست ولی هرتجربه به عنوان مجموعه ای ازموفقیت ها بر حسب ابعاد متعدد، مورد بررسی قرارمی گیرند و یکی ازاین ابعاد٬ شادی است.دلیل اینکه این تجربه ها، احساسهای متفاوتی را دارا می باشند این است که آن ها مستلزم مقادیرمتفاوتی ازشادی و نیزمقادیرمتفاوتی ازهرچیزدیگرمی باشند(گیلبرت ،۲۰۰۷).
مردم به طورمتفاوت وآشکاربه خیلی ازچیزها ازپایین ترین تا والاترین،ارزش وبها می دهند ودر کل، دلیل ارزش دادن به آن ها را،نتایج و پیامدهای لذت بخش وشادی آورآن ها می دانند.ماباید سعی کنیم بفهمیم چه چیزی باعث شادی خواهد شد. پی بردن به اینکه چه چیزی شادی ماراافزایش می دهد، توانای مارابه منظور رسیدن به آن ،بالا می برد.ما مغزهای بزرگی داریم که درمقایسه با حیوانات می توانیم آینده راپیشاپیش ببینیم،درصورتی که گونه های قبلی ما درچند میلیون سال قبل،توانایی آن را نداشتند.پیش بینی کردن ،یک امر واقعی نیست وحتی دربعضی مواقع وبه لحاظ قانونی، احمقانه به نظرمی رسد اما به طورکلی این فرصت رابه ما می دهد تایک تعداد ۱۵ نفر از دانشجویا ن نهمین دوره روان شناسی مثبت ،انتخاب شدند و با نظارت دکتر شارون پارکرو دکتر جین و آنجلا داکورد مورد مداخله روان شناسی قرار گرفتند و به آن ها مطالبی از قبیل ،تمرکز بر روی نقاط مثبت خود، خو ش بینی و دوری از افکار منفی ،بیان احساس های مثبت و منفی ،داشتند وقتی آزاد و قدر دانی و سپاس گذاری آموزش داده شد .نتایج به دست آمده که زیر نظر دکتر کریس پترسون انجام گرفت ، بسیار شگفت انگیز بود نه تنها از میزان افسردگی ،اضطراب و عصبیت افراد کاسته شده بود بلکه شادکانی و رضایت از زندگی به میزان قابل توجهی در آنان ٬افزایش یافت (سلیگمن،۲۰۰۳).
به اعتقاد سلیگمن (۲۰۰۴)هدف اصلی روانشناسی مثبت ،افزایش شادمانی بر روی کره زمین است که شامل دو فراینده است :فراینده نخست ، سنجش معتبر و قابل اطمینان احساس های مثبت واثرات مثبت آن است که در دهی گذشته این شاخه از روانشناسی گام های مؤثر وچشمگیری در این خصوص برداشته است.مرحله ی دوم در این فراینده ، طبق بندی علمی است .
تعیین حدود ژنتیک :شواهدی از این موضوع که شادکامی ما تا حدودی به مسائل ژنتیکی ما بستگی دارد ، حمایت می کند یعنی ما بایک مقدار شادکامی که توسط ژن هایمان تعیین شده اند متولد می شویم .این ژن ها ، حدود ۵۰ درصد شادکامی ما را تعیین می کنند .بنا براین اگر تغییرات غیر منتظره در زندگی ما رخ دهد مثلا” یک بلیت بخت آزمایی برنده شویم یا اتفاق ناگواری برای مارخ دهد ، در حدود یک سال یا بیشتر ، سطح شادکامی ما به نکته تعیینی اش بر خواهد گشت .
موقعیت و شرایط: مدارک و شواهدی وجود دارند که نشان می دهند شرایط و موقعیت هایی که ما در آن زندگی می کنیم درمیزان شادکامی ما مؤثرند و ما همیشه نمی توانیم کنترل زیادی روی آن ها داشته باشیم .برای مثال ، همیشه نمی توانیم در یک خانه ی مجللی که آرزویش را داریم زندگی کنیم و یا با ماشین دلخواه خود رانندگی نماییم ،اگر چه مدارک نشان می دهند که این تنها٬ در حدود۸ تا۱۵ درصد شادکامی را تعیین می کند که واقعا” خیلی زیاد نیست.
کنترل اختیاری: سومین عامل ، مهم ترین عامل درمعدله است چون می توانید آن را کنترل کنید و این موضوع تقریبا” شامل قسمت اعظمی از جنبه های زندگی می شود . شما دارای درجه بالایی از کنترل هستید که اعمال و افکارتان و روشی که برای زندگی کردن انتخاب می کنید را در بر می گیرد .شما هستید که در مورد چیزی فکر می کنید ،انتخاب می کنید و در گذشته ، حال و آینده ،عمل می نمایید و به نظر می رسد تأثیر مهمی بر روی اینکه چگونه شاد باشید دارند و این بالای ۴۲ درصد می توان باشد.
به اعتقاد سلیگمن (۲۰۰۴)سه مسیر به سوی شادمانی وجود دارد که او آنها را با نامه های «زندگی لذت[۷۳]»، «زندگی خوب[۷۴]»و«زندگی معنا دار[۷۵]»می نامد .بعضی از این مسیر ها، بهتر از دیگری نگاه اجمالی به پیامد ها و نتایج طولانی مدت از کارهایمان داشته باشیم و آنها را ارزیابی کنیم تا از یپامدهای بعدآن ها دوری کرده و پیاد های خوب آ نها را افزایش دهیم (گیلبرت ، ۲۰۰۷ ).
مغز انسان متشکل از قسمت هایی است که برای هر موقعیتی ،بهترین چیز مناسب با آن موقعیت رابه ارمغان می آورد اما مردم نمی دانند دارای این توانایی هستند(گیلبرت ،۲۰۰۷).از نظر وین برگ[۷۶] (۲۰۰۸) ما دنیا را خلق می کنیم زیرا فرصت زیادی برای زندگی کردن داریم وعلیرغم این که بسیار ی از وقایع ،ماورای کنترل ماهستند ،مانیز توانایی کنتعرل رفتارهایمان را در یک جهت و موقعیت مشخص تا حدود زیادی دارا هستیم . بنا براین پیامد های حسی ناشی از وقایع ،به عهده ی ماهستند.
افکارما کنترل کننده احساس هایمان هستند و ما تا حد زیادی کنترل افکار خود را داریم ،بنا براین ما هستیم که شادی را انتخاب می کنیم و یاآن را کنار می گذاریم . شیوه تفکر ما در مورد یک موقعیت است که نحوه رفتار ما را درآن موقعیت ،شکل می دهد . بنابر این چگونگی رفتار ما دررابطه با یک موقعیت ،بر اساس واقعیت عینی آن نیست بلکه بر اساس ارزیابی ذهنی ما از آن موقعیت است .
۲-۵-۱۵ شادی از دیدگاه مارتین سلیگمن
در آواخر ماه می ۲۰۰۴ سازمان آموزش و پرورش ،فراخوانی برای پیشنهادها به عنوان بخش ابتکار ی آموزش ،ارئه داد و آنان به دنبال راهکارهایی جهت رهایی از فشارهای ذهنی بیمار ی در محیط های آموزشی بودند .
گروه پژوهشی به سر پرستی سلیگمن ،با ارائه روانشناسی مثبت و راهکارهایی جهت افزایش شادمانی ،وارد عمل شد .سازمان آموزش و پرورش آمریکا برای آموزش روانشناسی مثبت در نهمین دوره ،مبلغ ۸/۲ میلیون دلار پرداخت کرد . هدف از تخصیص مطلوب مالی اخیر ،این بود که پژوهش و بررسی در رابطه با رفتارهای مثبت و کیفیت ایجاد آن می تواند به دانش آموختگان از نظر احساسی و آکادمیکی کمک نماید و چنانچه فرضیه های این پژوهش به تایید می رسید به عنوان یک الگوی ملی برای افزایش روحیه دانش آموختگان در سیستم آموزش و پرورش در می آمد .در این پژوهش ، است هر چند ترکیبی از این سه مسیر ایده آل تر است .به نظر سلیگمن زندگی ،لذت،شادی ها و خوشی های سطحی را به ارمغان می آورد و برای همین است بسیار ی از مرد م شبیه به هم ، این نوع زندگی را داند .همچنین از نظر او بزرگتر ین اشتباهی که مردم در غرب مرتکب می شوند این است که جذب نظریه شادی هایی وودی که فقط خندیدن و لبخند زن زیاد است،می شوند .وقتی یک زندگی ،فقط وابسته به لذت ها و خوشی های آنی باشد فقط بعضی درجات شادی را ارائه می دهد و این متقابلا” نارضایتی فراوان در خود ایجاد می کند .به زعم وی،برای اینکه به طور جدی شاد باشیم و خوشحال زندگی کنیم ، باید چشمانمان را به سوی یک زندگی خوب باز کنیم و برای انجام این عمل لازم است ما قدرت های امضاء خود که همان پشتکار و استقامت است را شناسایی کنیم. سلیگمن می گوید ،اگر ما یک با رقدرت خودمان را آزمون کنیم و در واقع، نیروهای خود را بشناسیم و آن ها را به کار بگیریم ٬استفاده بیشتر آن ها باعث می شود در زندگی روزمره ،احساس شادی و رضایت کنیم.
به کار گیری نقاط قوت در کار و زنگی اجتماعی ،سبب می شوند ما به آنچه که سلیگمن آن را زندگی خوب می نامید نایل شویم و وقتی ازآن ها برای کمک به دیگران استفاده کردیم ما به سمت زندگی معنا دار سوق داده می شویم .در واقع،زندگی معنادار ناشی از اثر نیروی شما در ارتباط با چیزهایی است که باور دارید و این زندگی فراتر از یک زندگی معمولی است.
سلیگمن (۲۰۰۴)طی پژوهشی ،رابطۀ سبک زندگی ومیزان شادکامی و رضایت از زندگی ۱۵۰ نفررا با سه پرسشنامه متفاوت که هر یک،یکی از انواع زندگی (مطبوع ،خوب ،معنا دار )را مورد سنجش قرار می داد٬بررسی کرد.اودریافت که هم زندگی خوب وهم زندگی معنادار٬هردوبا رضایت از زندگی وشادکامی ٬همبستگی دارندولی به طورحیرت انگیزی ،این همبستگی درزندگی معنا دارقوی تر بود.
مونتایرنیزاجزای تشکیل دهنده شادی راشامل سه بخش می داند:
الف-تأثیرات ژنتیکی :مردم با میزان معینی شادی که ناشی از ویژگی های شخصیتی آن هاست و خصوصیاتی که از پدر و مادر به ارث برده اند،به دنیا می آیند و آن سطح ا ز شادی است که فرد می تواند در غیاب سایر عوامل داشته باشد.برآورده های علمی (نقل از شلدون و لیمبومیرسکی، ۲۰۰۳)نشان می دهند که دامنه شادمانی یک شخصی از لحاظ ژنتیکی٬ حدود ۵۰ درصد تعیین شده است.
ب-شرایط و کیفیت های زندگی ،دومین جزءتشکیل دهنده ی شادی هستندکه شامل:تاریخچه ی فرد ی وضعیت زندگی ،اشتغال،امنیت شغلی ،وضعیت تاهل ،در آمد،سلامتی ،میزان مذهبی بودن و مواردی از این قبیل است برای مثال ،افرادی که ازدواج کرده اند،حقوق خوب دارند،امنیت دارند و از سلامت و عقاید مذهبی برخوردارند ،از لحاظ شاد بودن ،در وضعیت بهتر ی هستند .