دقیقترین پاسخ به منتقدان واقع گرایی از سوی کنت والتز صورت گرفت. او در کتاب خود موسوم به نظریه سیاست بین الملل که در سال ۱۹۷۹ انتشار یافت، به طور مؤثری دستورالعمل جریان اصلی روابط بین الملل را در دهه ۱۹۸۰ مشخص کرد. پاسخ والتز را می توان در سه سطح مورد توجه قرار داد: روش او، پاسخ اساسی او به منتقدان واقع گرایی و نتایج او.
شیوه روش شناسانه والتز از مفهوم او از نظریه نشأت میگیرد از نگاه او، کیفیت یک نظریه مربوط است به کار ویژه او از عمق عملی بودن آن نظریه برتر، ظریه ای است که بتوان موارد بیشتری را با آن توضیح داد. نقطه شروع یک نظریه روابط بین الملل تکرار یا بازگشت[۴]۱ الگوهای رفتاری در طول زمان است. از نظر والتز، الگوی مسلط روابط بین الملل موازنه قوا است. بنابرین یک نظریه خوب روابط بین الملل، نظریه ای است که موازنه در کل مواردی که رخ میدهد را توضیح دهد (والتز، ۱۹۷۹، ۶۵)
در نتیجه، او نظریه های تقلیل گرا[۵]۲ که وقایع را به موجب ویژگی اعضای متعلق به سیستم بینالمللی توضیح میدهد، رد میکند اگر سیاست موازنه قوا در سیستم دولتهای بوتان باستان عمل کرد. بنابرین توضیح آن ها با مراجعه به ویژگی های دولت مدرن غیرضروری میگردد. بنابرین او معتقد است که اهمیت موضوع نه تنها در ویژگی واحدهای سیستم، بلکه در ساختارهای خود سیستم نهفته است. به عبارت دیگر، مواردی در ساختارهای روابط بین الملل وجود دارد که سبب می شود دولت ها به روشی که می خواهند عمل کنند. بنابرین تحول جذابی که در دوران اخیر در روابط بین الملل رخ داد. بازسازی واقع گرایی بوده است. در آغاز دهه ۱۹۷۰، با وجود چندین دهه تسلط واقع گرایی در روابط بین الملل، به تدریج نشانه های عقب نشینی آن مشاهده شدو حملات از همه جوانب آغاز گردید. از سوی رفتارگرایان به خاطر نقصان ابزارهای روش شناختی، از سوی کثرت گرایان به خاطر نگرش عقب مانده از زمان به جهان، و از سوی رادیکال ها به دلی عمل به ایدئولوژی که حافظ وضع موجود بوده و گذشته را تحریف میکند. اگر چه این حملات در کل دهه ۱۹۷۰ حفظ و یا حتی تشدید شد. واقع گرایان نیروهای خود را دوباره سازماندهی کرده و دست به یک ضد حمله زدند، یعنی آن چه که امروزه نوواقع گرایی خوانده می شود. البته باید اذعان کنیم که نوواقع گرایان به طور وسیعی درس های روش شناختی از رفتارگرایان گرفته و از سوی دیگر بر اهمیت ساختارگرایی تأکید گذاشتند. اگر چه والتز به لحاظ طبقه بندی منکر است که یک ساختارگرایی جزمی است او مصراً معتقد است که یک نظریه سیاست بین الملل تنها در سطح ساختاری میتواند شکل گیرد. برای اغلب نوواقع گرایان یک رهیافت ساختاری در اولویت قرار دارد اما اهمیت ساختارگرایی برای نو واقع گرایان با انتقاد از سوی کثرت گرایان و رادیکال ها دو چندان شد.
بحث نورئالیسم به دلیل نزدیکی به تبیین واقعیت ها و پدیده هایی که در تحقیق حاضر مورد بررسی قرار می گیرند، به نظر میرسد بایستی مورد کنکاش دقیقتری از دیدگاه نظری قرار گیرد، به همین دلیل ما در این قسمت تأمل بیشتری خواهیم داشت و در سه قسمت اصول نظری نورئالیست ها، تمایز نظریات رئالیست ها و نورئالیست ها و در پایان به بحث تبیین واقع گرایی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران خواهیم پرداخت.
۲-۲- اصول نظری نورئالیست ها:
نورئالیسم، تلاشی برای علمی کردن رئالیسم و همچنین توجه به مسائل اقتصادی و ساختار
بین الملل است. اگر نورئالیسم یک نظریه رئالیستی است، که بسیاری از مفروضه های رئالیسم کلاسیک مانند دولت محوری، قدرت محوری، یکپارچه و عاقل بودن دولت ها را قبول دارد، اما استدلال میکند که علیرغم اعتقاد رئالیسم کلاسیک، ریشه جنگ و صلح در ساختار نظام بین الملل نهفته است، نه سرشت انسان و ماهیت کشورها، نورئالیستها معتقدند که نظام بین الملل آنارشیک است. آنارشیک بودن نظام بینالمللی به معنای نبود نظم و نسق و رفتار الگومند نیست، بلکه منظور نبود یک اقتدار مرکزی در نظام بین الملل است. آنارشی بینالمللی پیامدهای مهمی برای رفتارها کشورها و روابط بین الملل دارد. به طور کلی، آثارش سه الگوی رفتاری را برای کشورها در روابط بین الملل ایجاب میکند:
اولاً کشورها نسبت به یکدیگر بی اعتماد هستند و سوء ظن دارند. آن ها همواره از خطر بروز جنگ نگران هستند. اساس این ترس، این واقعیت است که در جهانی که کشورها قادرند به کشوری دیگر حمله کنند، آن ها نیز برای حفظ بقای خود حقی دارند که نسبت به دیگران بی اعتماد باشند. علاوه بر این، در نظامی که هیچ مرجع قانونی وجود ندارد که یک کشور تهدید شده برای کمک گرفتن به آن مراجعه کند، کشورها انگیزه بیشتری برای سوء ظن مییابند.
ثانیاًً مهم ترین هدف کشورها در نظام بین الملل، تضمین بقا و ادامه حیات است. به کلام دیگر، چون نظام بینالمللی خودیار است، هر یک از کشورها باید به تنهایی امنیت خود را تامین کند و اتحادها و پیمان های نظامی، اموری موقت و متغیر هستند.
ثالثاً کشورها در نظام بین الملل تلاش میکنند قدرت نسبی خود را به حداکثر برسانند. دلیل این رفتار نیز ساده است. هر چه قدرت و مزیت نظامی یک کشور بر دیگران بیشتر باشد، ضریب امنیتی آن بیشتر و بالاتر خواهد بود (دهقانی فیروزآبادی، ۱۳۸۲، ۱۲۱).