“
افزون بر خشونت و پرخاشگری که در بین همسران افراد معتاد امری شایع است، سایر اختلالات روانی و رفتاری در بین همسران افراد معتاد نیز بیش از افراد غیر معتاد است. در توجیه این مسئله می توان تکانشی بودن، عدم برنامه ریزی و رفع آنی مشکلات از جانب معتادان را نام برد،[۱۷۴] سبک های مقابله ای معتادان در مقایسه با غیر معتادان نیز از مهمترین عوامل تکانشی بودن آن ها و هیجانی عمل کردن آن ها است. چون افراد معتاد بیش از افراد غیر معتاد از سبک مقابله ای هیجان مدارانه و تکانشی استفاده میکنند، لذا جهت گیی عقلانی و کارآمدی نسبت به مشکلات و مسائل ندارند و غالباً در برخورد با مشکلات و افراد از شیوه های ناکارآمد و اغلب پرخاشگرانه استفاده میکنند.[۱۷۵]
ب- اعتیاد به مواد مخدر
زن به عنوان یک موجود عاطفی و حساس و ضعیف از لحاظ جسمانی همیشه مورد تاخت و تاز نیروی مخالف خویش قرار گرفته است و آسیب های جدی و غیر قابل جبرانی را متحمل شده است و بدتر و دردناک تر اینکه نیروی مخالف او یک بیمار معتاد به مواد مخدر باشد با توجه به رشد اعتیاد در بین خانواده ها همسران معتادان و مادران و فرزندان آن ها مورد خشونت های ناشی از اعتیاد قرار می گیرند و در این میان قربانیان پشت صحنه اعتیاد میشوند.اعتیادرا به عنوان یک بیماری نه مشکل اخلاقی تا حدودی پذیرفته اند اما آیا بازتاب اعتیاد همان ضرور و زیان های ناشی از یک بیماری است یا چیزی فراتر از آن تا شعاع دورتراز خود معتاد،رادر گیر عواقب وحشتناک آن می کند. خشونت یکی از جرایمی است که در خانواده های معتادان همه روزه صورت میگیرد و زنان بیشترین بزه دیدگان آن هستند.
خشونت علیه زنان با هر نوع عمل خشنی میتواند باشد که باعث آسیب های جسمی و روانی میگردد. بالا گرفتن بیماری فرد معتاد، مشکل تهیه مواد مخدر مصرفی، بدهکاری، عدم تعادل روحی و روانی او همگی دست به دست هم میدهند و معتاد را آماده انجام خشونت علیه زنان خانواده می کند.
مصرف مواد مخدر و به خصوص مواد مخدر صنعتی از جمله کراک و شیشه (کریستال) آثار بسیار شدیدی بر روح و روان مصرف کننده میگذارد و تمام اعمال مغز او را تحت تاثیر خود قرار میدهد و آشفتگی ذهنی را برای وی به همراه دارد و منجر به اعمال رفتارهای پرخاشگرانه می شود. یکی از آثار بلند مدت و بسیار زیان آور این مواد توهم زایی آن است که زنان بیگناه در این میان هستند.هر بار مصرف مساوی است با بروز رفتارهای خصمانه و غیر عادی علیه زنان که توام با سوء ظن میباشد که حالات رفتار پارانوئید را تداعی میکند. روانپریشی معتادان ارتباط زنان خانواده را از دنیای بیرون قطع میکند و روز به روز این خشونت ها وسیع و وسیع تر می شود. خشونتی که از سوی مرد معتاد به همسرش اعمال می شود میتواند به صورت فیزیکی مانند بستن و زندانی کردن، کشیدن مو، لگدومشت زدن و … یا به صورت روانی مانند اجبار زن به مصرف مواد مخدر، سرقت، روسپیگری، تکدی گری و … باشد.و کمترین عارضه اجتماعی اعتیاد در زنان متلاشی شدن خانواده است.
نوع دیگر خشونت شخص معتاد خشونت جنسی میباشد که ضعف جسمانی و قوای جنسی آن ها را آزار میدهد و به دلیل عدم آگاهی از اعتیاد و عوارض آن زنان خویش را به بی مبالاتی در مسائل ناموسی محکوم میکنند و به آن ها آزار می رسانند. ایجاد ناتوانی های جنسی، بی علاقه گی به روابط جنسی دلایلی هستند که ناخودآگاه فرد معتاد را وادار به اعمال خشونت می کند.
وازدیگر خشونت هایی که در خانواده معتادان به چشم میخورد مجبور کردن زن به سقط جنین میباشد، شیوع بیماری ایدز و هپاتیت، جرایم اخلاقی همسران مردان معتاد برای فرار از فقر و یا روی آوردن به تکدی گری.[۱۷۶]
مبحث دوم: عوامل اجتماعی (بیرونی)
عوامل اجتماعی چه در خانواده که کوچکترین محیط اجتماعی است مثل ازدواج اجباری، محیط خانواده و زنده به گور کردن دختران و … و چه عوامل اجتماعی درون جامعه مثل آداب و رسوم و عدم آگاهی زنان از حقوق خود و …. و نیز عوامل فرهنگی، اقتصادی و حقوقی بر خشونت خانگی مؤثر است. نگاه یک فرهنگ به خانواده، زن و خشونت، بر افرادی که در آن جامعه زندگی میکنند تاثیر گذار است. ساختار اجتماعی یک جامعه، قوانین حاکم بر آن، وضعیت اقتصادی و عقاید و باورهای عمومی مردم همه از اموری هستند که در سطح کلان میتوانند به تبیین خشونت علیه زن کمک کند. اکنون در ذیل به بررسی عوامل اجتماعی شخصی و عوامل اجتماعی عمومی که در خشونت علیه زن نقش دارد می پردازیم.[۱۷۷]
گفتار اول: عوامل اجتماعی شخصی
عوامل اجتماعی شخصی که بیشتر به محیط خصوصی و خانوادگی بر میگردد و عموماً میان افرادی ایجاد خشونت میکند که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خورده اند.
به علت بی توجهی به ساختار جامعه و نقش آن در ایجاد خشونت و بررسی آن ساختار اجتماعی که موقعیت های درون خانواده را نیز نابرابر تنظیم کردهاست، نتایج خود را به رفتار نامناسب مردان در خانواده محدود میکند. که این رفتار نامناسب مردان یا در خانه پدر برای فرزندان دختر یا درخانه شوهر بر علیه زن بعلت قدرت وسیعی که قانون و عرف به او هدیه داده است اتفاق می افتد.[۱۷۸]
بند اول: محیط خانواده
تشکیل خانواده به وسیله زن و مرد با هدف تامین نیازهای طبیعی و دستیابی به خواسته هایی صورت میگیرد که تحقق آن مشروط به وجود روابط سالم، احترام متقابل و برخورداری عادلانه ی همسران از ثمرات پیوند زناشویی است. در صورتی که تعادل در حقوق و تکالیف زن و مرد نسبت به یکدیگر برقرار نباشد کم کم خشونت در محیط خانواده با اشکال گوناگون خود را نشان میدهد. در واقع زنان هستند که قربانی این نوع خشونت میشوند و البته به دنبال آن فرزندان خانواده. خشونت استقلال زنان را از بین میبرد واز قدرت آنان به عنوان فردوعضوی از جامعه می کاهد. بر اساس مدارک، تجربه خشونت توسط زنان، علاوه بر تاثیر مستقیم بر تندرستی آنان،آثار مستقیمی بر خانواده ها و جوامع قربانیان دارد.
خشونت به عنوان ابزاری برای تداوم و تقویت فرمان برداری زنان از مردان استفاده می شود. خشونت علیه زنان در محیط خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. پسران شاهد خشونت علیه مادرانشان، در دوران بزرگسالی برای حل اختلافهای خود بیش از سایر پسران به خشونت روی می آورند. دختران شاهد خشونت علیه مادرانشان نسبت به سایر دختران به احتمال بیشتری قربانی خشونت شوهرانشان میشوند.
بین مسائل موجود در خانواده مانند فقر، اعتیاد، خودبرتربینی مرد، تبعیض بین زن و مرد و … و خشونت علیه زنان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اینچنین مشکلات خانوادگی زمینه ساز خشونت هایی هستند که بر علیه زنان صورت میگیرد.
“