تحول سازمانی، هر نوع تغییر را در بر میگیرد. امروزه خواسته های تحمیلی بر سازمان چنان وسیع و گستردهاند که در بسیاری از موارد تغییرات اساسی ضروری است. سازمانها تجدید ساختار میشوند، وظایف و فعالیتهای کاری شکل جدید به خود می گیرند؛ ماهیت بنیادی سازمانها تغییر مییابند. در نتیجه وضعیت جدید عوامل، به طور قابل توجهی از وضعیت سابق آن متفاوت خواهد شد.
تعاریف متعددی از تحول سازمان ارائه شده است. یک روش برای درک آنچه تحول سازمان انجام میدهد، بررسی تعاریفی است که صاحب نظران در طی زمان در مورد تحول سازمانی ارائه داده اند. تعریف خاص از تحول سازمانی که مورد توافق همه عالمان سازمان و مدیریت باشد، وجود ندارد ولی روی ماهیت این حوزه و ویژگیهای اصلی آن نوعی توافق عمومی وجود دارد.
-
-
-
- پوراس و سیلورزنسل دوم توسعه سازمانی[۱۵]را تحول سازمانی[۱۶] نامیدند. آن دو معتقدند که “دخالت تغییرات برنامه ریزی شده را میتوان به دو بخش تقسیم نمود. اولی شامل رویکرد سنتیتر می شود؛ توسعه سازمانی، که تا همین اواخر مترادف واژه تغییر برنامه ریزی شده، بوده است. نسل دوم تحول سازمانی نام گرفت .(Porras & Silvers, 1991)
-
-
-
- لوی و مری تغییر سازمانی درجه دوم یعنی تحول سازمانی را تغییر چند بعدی؛ چند سطحی؛ کیفی؛ ناپیوسته، بنیادی که شامل تغییر وضع تصریفی است تعریف میکنند .(Levy& Merry, 1986)
-
- تحول سازمانی کوششی برنامه ریزی شده در سراسر سازمان است که تحت حمایت مدیران ارشد سازمان، جهت افزایش کارایی و اثربخشی با بهرهجویی از علوم رفتاری میباشد (Beckhard, 1967: 9).
-
- تحول سازمانی فرایند برنامه ریزی شدِِّهی تغییر در فرهنگ سازمان از طریق استفاده از فنآوری، پژوهش و تئوری علوم رفتاری است (Burke, 1982: 2)، در واقع جایگزین کردن فرهنگی است که در آن ارزیابی و بازنگری فرایندهای اجتماعی (تصمیم گیری، برنامه ریزی، ارتباطات) عملی کاملا منطقی و عقلایی به نظر میرسدو به عنوان بخشی از نهادهای سازمان تلقی می شود (Burke &Hornstein, 1972).
-
- تحول سازمانی فرایندی برای نواندیشی، ایجاد تحولات ضروری و یا رویارویی با اینگونه تحولات است. به گونه ای که سازمان را به سطح حیاتی رساند و یا حالت زنده بودن آن را حفظ کند (Ibid:4).
-
- تحول سازمانی کوششی برنامه ریزی شده و مستمر است که علوم رفتاری را برای بهبود از طریق روشهای دروننگری و خودشکافی به کار گیرد .(Schmuck& Miles, 1971)
بنیس تحول سازمانی را پاسخی برای تغییر و نوعی استراتژی پیچیدهآموزشی برای تغییر باورها، نگرشها، ارزشها و ساختار سازمان بهشمار میرود، به طوری که این عوامل بتوانند خود را با تکنولوژیها، بازارها و چالشهای جدید و همینطور با سرعت تغییر در شرایط و محیط، بهتر تطبیق دهند.(Bennis, 1969)
- تحول سازمان می تواند به عنوان فعالیتی برنامه ریزی شده و پایدار برای به کارگیری علوم رفتاری به منظور بهبود سیستم، با بهره گرفتن از روشهای تحلیلی و تحقیقی به کمک خود افراد، تعریف شود
.(Schmuck& Miles, 1971)
-
-
-
- تحول سازمان عبارت است از فرایند تغییر برنامه ریزی شده که شامل تغییر فرهنگ سازمانی به سوی فرهنگی که در آن فرایندهای گروهی و جمعی نهادینه شدهاند(Burke &Hornstein, 1972).
- تحول سازمانی مجموعه ای از علوم رفتاری مبتنی بر تئوریها، ارزشها، راهبردها و فناوریها است که تغییرات برنامه ریزی شدهی کار سازمانی را هدف قرار می دهند و با هدف ارتقای توسعه فردی و بهبود عملکرد سازمان، از طریق ایجاد تغییر در رفتارهای شغلی و کاری اعضای سازمان تنظیم میشوند ((Beer, 1980.
-
-
-
- تحول سازمان فرایندی است سازمانی برای درک و تحول همه فرایندهای اصلی سازمان که ممکن است برای انجام یک وظیفه یا تحقق اهدافی ایجاد شود. به عبارت دیگر تحول سازمان فرایندی جهت بهبود فرایندها میباشد (Vaill, 1989).
-
- تحول سازمان، مجموعه ای از نظریه ها، ارزشها، استراتژیها و فنون مبتنی بر علوم رفتاری است که در فرایند تغییر برنامه ریزی شده محیط کاری سازمانی به منظور افزایش بهبود عملکرد فردی و سازمانی، از طریق تغییر رفتار اعضای سازمان در شغلشان، به کار گرفته می شود (Porras& Robertson, 1992).
-
- تحول سازمان عبارت است از کاربرد سیستمی همه جانبه دانش علوم رفتاری برای بهبود برنامه ریزی شده و تقویت استراتژیها، ساختارها و فرایندهای سازمانی در جهت ارتقاء اثربخشی سازمان است ((Cummings&Worley, 1993.
- تحول سازمان عبارت است از فرایند برنامه ریزی شده در تغییر فرهنگ یک سازمان از طریق بهره گیری از نظریه، پژوهش و فنون علوم رفتاری (Burke, 1994).
در کل نویسندگان تعریف زیر را از توسعه سازمانی پیشنهاد می کند:
“توسعه سازمانی یک فلسفه بلندمدت رفتاری است که مدیریت ارشد، آن را آغاز می کند و به آخرین فن آوریها و فرایندهای سازمانی مربوط می شود تا با برقراری چارچوب فرهنگی مبتنی بر چشمانداز، قدرت و بهزیستی کارمندان که منجر به حصول کیفیت زندگی کاری و اثربخشی سازمانی می شود، تغییر برنامه ریزی شده را اعمال نمایند و باعث ایجاد یک سازمان آموخته گردد.”
از سوی دیگر، دانشمندان تعاریف مدیریت تغییر را به چهار دسته تقسیم بندی نموده اند.
۱٫ وظیفه مدیریت تغییر (از وضعیت واکنشی تا پیشگویی کننده):
مشهورترین و واضح ترین تعریف مدیریت تغییر است. مدیریت تغییر خود دارای دو معنی است:
-
-
-
-
- معنی اول مدیریت تغییر به ایجاد تغییرات با یک برنامه به روش سیستماتیک و مدیریت شده اشاره دارد و هدف آن اثربخشی بیشتر سیستمها و روش های جدید اجرایی در یک سازمان در حال پیشرفت است. تغییرات باید مدیریت شود و به وسیله سازمان کنترل شود. اما در هر حال این تغییرات داخلی ممکن است توسط حوادث و جریان های خارج از سازمان تحت تاثیر قرار گیرد که اصطلاحاً به آن “محیط” میگویند. تعریف جامع در مورد تغییرات برنامه ریزی شده به شرح زیر میباشد: برنامه ریزی و اجرای برنامه هایی در زمینه نوآوری ساخت سازمانی، مشخص کردن یک هدف یا تغییر در فلسفه عملیاتی، جو سازمان و یا روش عملکرد سازمانی.
-
-
-