بیشتر آمار طلاق، هم اکنون در زنها، بین سنین ۱۹ تا ۳۵ سالگی است و آمارها نشان می دهند که ۷۲% از طلاقها در این سنین رخ میدهد؛ به خصوص سن ۲۱ سالگی برای زنهای شوهردار از همه سالها خطرناکتر است. در مردها نیز سنین بحرانی طلاق بین ۲۱ تا ۴۰ سالگی است. بعد از طلاق حدود ۶۵% از زنها و ۷۰% مردها احتمالاً دوباره ازدواج میکنند و حدود ۵۰% افرادی که برای بار دوم ازدواج کرده اند، دوباره طلاق می گیرند (یانگ و لانگ[۵۶]، ۲۰۰۷).
نرخ بالای طلاق در جامعه باعث ترس از ازدواج و اعتماد به نفس پایین در این امر می شود. در بیش از چهار دهه گذشته رفتار زناشویی آمریکاییها تغییر قابل توجهی کردهاست. افزایش آمار در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در این کشور بالا بوده، اما تا سال ۱۹۸۰ کاهش خفیفی در آمار طلاق به وقوع پیوست. در طول همین مدت، متوسط سن ازدواج اول افزایش قابل ملاحظهای یافت. به علاوه، بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۸ نسبت زنهای ازدواج نکرده در اوایل دهه بیست سالگی بیش از دو برابر و نسبت زنهای ازدواج نکرده در اواخر دهه بیست سالگی بیش از سه برابر بود. تأخیر در ازدواج به افزایش تولد فرزندان نامشروع نیز کمک کردهاست. تا سال ۱۹۹۹، یک سوم از تمام متولدین، فرزندان نامشروع بودند که معمولاً با مادر خود زندگی میکردند. مطالعات نشان می دهند که نیمی از کودکان متولد شده در ایالات متحده با یکی از والدین مجرد خود زندگی میکنند. سؤالی که در این باره مطرح می شود این است که چرا زن و مردی که خارج از ازدواج صاحب فرزند میشوند، تمایل به ازدواج رسمی و قانونی با طرف مقابل ندارند؟ جواب این سؤال بدین صورت است که هزینه های مالی و عاطفی ناشی از فروپاشی یک رابطه غیر ازدواجی پایینتر از هزینه های طلاق است. طلاق باعث اختلال در خانواده و برچسب نامناسب اجتماعی بیشتری، نسبت به انحلال رابطه غیر از ازدواج، می شود. زوجها ممکن است هزینه های قانونی و اجتماعی زیادی را به عنوان بخشی از طلاق متحمل شوند (والتر و پیترز[۵۷]، ۲۰۰۸؛ به نقل از ممبینی، ۱۳۹۱).
اثرات طلاق بر نوجوانان
الف: موضوعات عاطفی
طبق نظریه آماتو (۲۰۰۱)، کیتسون[۵۸] (۱۹۹۲)، ویت و گالاگر[۵۹] (۲۰۰۰) والدین طلاق گرفته سختی اقتصادی بیشتری، سطوح فقر بالاتری، سطوح بهزیستی روانشناختی پائینتر، شادی کمتر، مشکلات سلامتی بیشتر و خطر از بین رفتن بیشتر را تجربه میکنند. این بدین علت است که برخی از بازماندگان طلاق، اغلب به سختی میتوانند با تنهایی سازگار شوند، معنای جدیدی در زندگی بیابند و منابع جدید عشق و مهرورزی را پیدا کنند و همچنین شامل ایجاد مشکلاتی در به دست آوردن ثبات مالی و تعادل در مراقبت از کودکان با دیگر مسئولیتها به عنوان یک والد مجرد میشود (ممبینی، ۱۳۹۱).
مورگان و کلمن[۶۰] (۲۰۰۴) بیان کردند که معمولاً، همسری که دیگری را ترک میکند. اغلب بیشترین حس از گناهکار بودن را تجربه میکند، در حالی که دیگری ممکن است برای پایان دادن به رابطه زناشویی آماده نباشد. اگرچه این احساسات نامتعادل برای پایان دادن رابطه زناشویی ممکن نیست که در همه موقعیتهای زناشویی نشان داده شوند چون بستگی به عوامل مختلف از رابطه زناشویی دارد. گاهی اوقات در ازدواجی که به پایان رسیده اغلب بعضی از احساسات مانند: فقدان، عصبانیت، امتناع، خجالت، تنهایی، ترک، انکار، افسردگی و اندوه مشاهده میشود.
ب: موضوعات فرزندی پروری
دوران- آیدینتوگ[۶۱] (۱۹۹۷؛ به نقل از کاردانی، ۱۳۹۲) بیان کرد که بعد از طلاق کانون توجه اولیه والدین بر مشکلاتشان، باعث میشود که ظرفیت و قابلیت آنها تضعیف گردد و از کودکان حمایت کمتری به عمل آید. عدم توانایی آنها در محافظت کافی از کودکان احساساتی از اضطراب را ایجاد میکند و ممکن است به گسترش یک نگرش منفی از جانب فرزندانشان نسبت به ازدواج مشارکت کنند. فرزندان خانواده های طلاق نگرفته، ممکن است هنوز هم از روابط نسبتاً ثابت و تغذیه کننده والدین خود سود ببرند.
ماتومبینی[۶۲] (۱۹۹۳؛ به نقل از کاردانی، ۱۳۹۲) بیان میکند که طلاق با ناامیدی، عصبانیت و گاهی اوقات دلشکستگی ارتباط دارد و اغلب پاسخدهی والدین به نیازهای عاطفی و جسمی فرزندان را از بین میبرد. چنین والدینی مشکلات در ارتباط با فرزندانشان را تجربه میکنند، با حالت تدافعی به انتقادات پاسخ دهند و از بحثهای مربوط به حل مشکل اجتناب یا کنارهگیری میکنند و تعارض را حل نمیکنند و برای فرزندان خود عناصری حیاتی نیستند. به نوبهی خود کودکان احساس سردرگمی، بی میلی و جسارت و گستاخی را در قبال والدین خود تجربه میکنند، زیرا کمبود حمایت در سازگاری با تنش و احساسات منفی مانند: گناه، غم، عصبانیت و ناکامی را احساس میکنند. عدم وجود حمایت بزرگسال در زمانی که به آن نیاز است و تنشی که اغلب حاصل فرایند طلاق است، ممکن است شک و تردید آنها را نسبت به ازدواج افزایش دهد. علاوه بر این ممکن است، آنها موقعیتهای کمتری را برای یادگیری مهارتهای اجتماعی مثبت که روابط نزدیک را تسهیل میکند و ثبات بعدی زناشویی را تقویت میکند، داشته باشند و این به دلیل وجود تعارض ممتد بین والدین، قبل از طلاق باشد.
اداره آمار و سرشماری ایالات متحده (۱۹۸۴؛ به نقل از کاردانی، ۱۳۹۲) بیان کرد که عوارض طلاق فرزندپروری را هم تحتتأثیر قرار میدهد. والدین مجرد، سرگرم مسائل شخصی خود میشوند و به فرزندان خود میزان پاسخگویی کمی دارند و کمتر وقت خود را با آنها میگذارنند. خانهداری و برنامه های معمولی فراموش میشوند. علاوه بر این هنگامی که پدر سرپرستی فرزندان را به عهده بگیرد غالباً به منابع مالی تأمین نگهداری فرزند خود در پیش دبستانی، مراکز مراقبت روزانه، مدارس مراقبت، دوستان و خانواده متکی است.
اثرات طلاق بر فرزندان و بزرگسالان