۱۰۰
فرد (تنها)
۲۹٫۶
۲۷٫۲
۴۳٫۲
۱۰۰
۳-۳-۴-۴-۱-نظارت پویا بر خلوت
مفهوم قلمرو در فضاهای شهری و نقش طراحی شهری خودی در تحقق آن به طور کلی عوامل بسیاری در نحوه استفاده از فضا و احساس نسبت به آن مؤثر است که می توان آنها را چنین خلاصه نمود: ارتباط با محیط زیست، ادراک محیط و راحتی روانی، توانایی برقراری روابط اجتماعی و تمایل به آن، مالکیت، آسایش فیزیکی، امنیت و نظارت اجتماعی و معنی خوانایی مکان.
محله برای ساکنین آن فرصتی برای وجود آوردن برخوردهای غیر رسمی و انسجام اجتماعی است. شناسایی و تمیز مکان ها و سازمان دهی آنها در ساختار ذهنی، نه تنها به افراد اجازه عملکرد مؤثر را می دهد، بلکه منبع احساس امنیت، دلپذیری، خوشایندی و درک نیز هست. افراد خواهان وضوح کالبدی و مکان هایی قابل درک و مرتبط با احساسات و اهداف خود هستند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بسیاری از رفتارهای اجتماعی دارای جنبه قلمرویی هستند که باید به صورت فضایی تعریف شده و با توجه به مکان ها تتغیر یابند. قلمروها مشخص شده، نظارت شده و دفاع شده هستند. رفتارها نیز به این صورت مشخص می گردند.
عرصه های گروهی نقاط کانونی اجتماعی هستند. و باید توازنی میان خواست ساکنین برای خلوت مورد نیاز ایشان و برقراری درجاتی از برخوردها و یاری خواستن ها برقرار نماید. توجه به با هم بودن و جمع بودن، اصلی مهم در طراحی است و در این میان زنده بودن فضاها، نقشی اساسی در حیات شهر دارد، که هریک از گروه های سنی ارضاء بخشی از از نیازهای اجتماعی خویش را در آن می جوید.
فرم یک مکان، تأثیر بسیاری در درجات خلوت و ازدحام آن دارد که این امر به نوبه خود در احساس راحتی افراد نقش دارد. محصور بودن فضا نیز حسی از امنیت را ایجاد می کند. توجه به مقیاس در راحتی یک مکان امری اساسی است. انسان با فضاهای کوچک و متناسب با مقیاس خود راحت تر ارتباط برقرار کرده و احساس امنیت بیشتری می نماید. جنبه های زیباشناسانه را نباید از نظر دور داشت و به امر وحدت بصری توجه نمود. این همه به معنای اهمیت و ارزش وضوح داشتن و سازگاری متعاقب آن است. حس وحدت هنگامی وجود دارد که استفاده کننده تصوری از کامل بودن، هماهنگی و توازن مابین فضاها، فرم ها، رنگ ها، و بافت ها داشته باشد. شفافیت نیز جنبه دیگری است و اصولا هنگامی که فضا با محرمیت افراد تداخل پیدا نکند از شفافیت بسیاری برخوردار بوده و عرصه عمومی تری است.
عدم استفادۀ بعضی فضاها گاهی مربوط به ترس از حضور در آن فضاهاست. کوچههای تاریک، فضاهای خلوت و یا خیلی شلوغی که با آدمهای ناجور پر شده اند، همچنین فضاهایی که اتفاقات خاصی در آن ممکن است رخ دهد از جمله این فضاهاست. پیاده روهای کم عرض و ورودی به مکانهایی که توسط گدایان، ولگردها و جوانان، بسته و یا سد میشوند نیز از جمله این فضاها هستند.
در سادهترین تعریف، محله از خانههای مجاور هم در یک فضای جغرافیایی کامل تشکیل می شود. خانوادهها به محله مسکونی همان احساس خانه مسکونی خود را دارند و با ورود به محله، خود را در یک محیط آشنا و مثل خود میبینند.
میزان امنیت و نظارت اجتماعی بر فضا، عاملی است که بر استفاده فعالانه از فضا و افزایش حس تعلق به آن تأثیر مستقیم و بسزایی دارد. چنین نظری سبب رشد افراد شده و تسلط بر مکان را تداوم می بخشد.
۳-۳-۴-۴-۲-میزان روشنایی و طراحی
میزان روشنایی طبیعی یا مصنوعی محیط هم اهمیت عملی دارد و هم اهمیت نمادین دارد (Hayward, 1974). نورپردازی طبیعی در طول روز متغیر و تجربه ی انسان نیز از آن متفاوت است، ولی منابع نور مصنوعی بیشتر قابل کنترل است. عوامل عملی به ویژگی چشم و فرایندهای تطابق و همسازی ربط دارد. عوامل نمادین به معنای تداعی کننده روشنایی هر محیط ارتباط دارند . این دو دسته از عوامل از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.
روشنایی پر کنتراست برای چشم ناراحت کننده است. از سوی دیگر انسان از زیبایی سطوح با کنتراست که در آن نور خیره کننده وجود نداشته باشد و چشم ها امکان تطابق کافی داشته باشند لذت می برد (Heschong, 1979) برای مثال، وقتی که فرد از سایه روشن های متوالی یک مسیر پیاده در روزی دلپذیر عبور می کند، چنین احساسی امکان بروز دارد.
۳-۳-۴-۵-معیارهای برخاسته از مکان و زمان
ایروین آلتمن معتقد است، میزان تماس اجتماعی مطلوب افراد در وضعیتها و حتی در اوقات مختلف روز متفاوت بوده و این تغییرات، برای دستیابی به سطح مطلوب خلوت صورت میگیرد (آلتمن، ۱۳۸۲). “ایجاد تعادل میان خلوت و تعامل اجتماعی هم بوسیله مفاهیم کالبدی و هم مفاهیم فرهنگی ـ اجتماعی که زمینههای روانی لازم را ایجاد مینمایند، میسر است” (عینی فر، ۱۳۷۹). از طرفی دیگر ترستن هاگرستراند شیوهای برای تحلیل فعالیتها در عرصه زمان و مکان ارائه کرده که به “جغرافیای زمان” معروف است. این شیوه به رفتار در زمان و مکان و محیط فیزیکی که فعالیتهای اجتماعی در آن جریان دارد میپردازد و در پی آن است که چگونگی تأثیر محیط فیزیکی بر حرکات روزانه افراد و گروهها را بررسی نماید (گیدنز، ۱۳۷۸).
سازمان فضایی هر طرح می بایست نمایانگر مصداقی از مکان (place) باشد. مکان در معنای عام ، ترکیبی متشکل از بستر بنا، طبیعت، اقلیم، فرهنگ و تاریخ است که پدیدار شده است. بدین منظور در نظر گرفتن طبیعت مکان، طبیعت زمان و طبیعت زمین در طراحی عرصه های گروهی الزامی است. بر این مبنا که طبیعت مکان، مفهومی وسیع تر از محدوده اراضی مورد نظر را در بر می گیرد و کلیه ویژگی های بومی، نشانه های تاریخی و همجوار ها را شامل می شود. طبیعت زمان به برخورداری از چشم انداز گذران فصل ها، شب و روز، تابش ماه و خورشید و سایر حلول های دوره ای طبیعت در سرزمین مورد نظر مربوط می شود، و طبیعت زمین نیز به فرم و فضای مربوط به اراضی، پیش از اجرای عملیات ساختمانی مربوط می شود.
از دید بارکر یک قرارگاه رفتاری، ترکیبی پایدار از فعالیت و مکان است و از ۴ عنصر اصلی درست شده است: ۱ـ یک الگوی رفتاری که همواره تکرار می شود؛ ۲ـ یک بستر با حس و حال ویژه خود و خاص آن رفتار؛ ۳ـ همساختی، به معنای پیوند در خور میان الگوی رفتاری و آن بستر؛ و ۴ـ یک بازۀ زمانی مشخص. به عبارت دیگر برابر این تعریف، اگر در یک بستر رفتاری مشخص، در زمانهای مختلف، الگوهای رفتاری دائمی متفاوتی بروز نمایند، آن محیط به مانند قرارگاهی رفتاری و جداگانه بررسی می شود (Lang, 1987: 128).
به گفتۀ لنگ آشفتگی در قلمرو قرارگاههای رفتاری در چند حالت می تواند رخ دهد. گاهی ممکن است فعالیتهایی که باید از هم جدا باشند، به خوبی از هم جدا نشده باشند. در برخی مواقع نیز ممکن است تفکیک و جدایی بیش از اندازۀ لازم میان فعالیتها باعث این اختلال شود. همچنین به گفتۀ او بیشتر مشکلات ویژه دربارۀ شناخت قلمرو یک قرارگاه رفتاری، زمانی رخ میدهد که برخی از جنبه های یک الگوی رفتاری تکرار شونده، تمایل به جدا شدن دارد. (Lang, 1987: 114)
به عنوان مثال در یک پارک شهری در صورتی که فضای بازی کودکان در کنار فضای نشستن سالخوردگان قرار گیرد و به خوبی از هم تفکیک نشده باشد آشفتگی در قلمرو هر دو به گونه ای رخ میدهد که درصد استفاده از این دو فضا کاهش یافته یا با ناراحتی همراه است.
۳-۳-۴-۵-۱- مکان
مکان، فضای دارای معنا است، به همین دلیل مکان را قسمتی از فضا که به وسیله روابط اجتماعی مشخص می شود، تعریف می کنند. بدین ترتیب واقعیت یک مکان همواره پذیرای آن است که تعریف خود را در دل یک فرایند اجتماعی جای دهد (Logan & Molotch, 1987: 47). راپاپورت مکان را یکی از چهار عنصر تعریف کننده فضا معرفی می کند، که در ترکیب با معنی، زمان و ارتباطات، محیط انسان ساخت را شکل می دهند. دل مشغولی فرد یا گروهی با فضا به آن معنای مکان می دهد، دست کم تا اندازه ای که آن را از سایر مکان ها جدا سازد. لینچ هویت مکان را به سادگی منحصر به فرد بودن آن از سایر مکان ها تعریف می کند. مبنای او برای این شناسایی ماهیت جداگانه داشتن است (لینچ، ۱۳۸۳).
مکان های مختلف برای آدم های مختلف معانی مختلفی در بردارند. بنابراین فرایند طراحی باید روحیه و شخصیت مکان یا ساختمان را به گونه ای مرتبط با یکدیگر حفظ کند و همچنین به دنبال پیوند دادن ایده ها و تصاویر ذهنی در قالب رویکردی حساب شده و سنجیده ، با ظاهر فیزیکی ، موارد ، رنگ ها و قالب های ارجاع طرح باشد، به طریقی که به سادگی تشخصیص داده و درک شوند.
مکان، مفهومی بیش از موقعیت یا خاستگاه دارد. مکان ها با معنی و احساسات بشری آمیخته اند و همین مفهوم، تفاوت میان مکان و فضا را مشخص می کند. به تعبیر دیگر، مکان ترکیبی است از خاطره، تجارب حسی و روایت ها.
شناخت یک مکان، پدیده ای اجتماعی است. مکان به عنوان ظرفی که دربرگیرنده و قایع و حوادث است، می تواند به حفظ خاطرات کمک کند.
دوید کانتر (۱۹۷۷) معتقد است، مکانها نتیجه ارتباطات سه بعد در هم تنیده فعالیتها، مفاهیم (تصورات ذهنی – عینی) و ویژگیهای فیزیکی (کالبد) هستند. جهت درک و ارزیابی کامل مکانها ما باید بدانیم:
چه رفتاری با آن مرتبط است یا انتظار میرود که در یک مکان معین رخ خواهد داد.
ویژگیهای فیزیکی و جسمی آن مکان چه هستند.
ارزیابی مفاهیمی که مردم در آن محیط در رفتارشان حفظ می کنند.
واگنر معتقد است که زمان، مکان و انسان و عمل، هویت غیرقابل تفکیکی را میسازند، بنابراین معنا و عمل عناصری درهم تنیدهاند که میبایست در فهم هویت مکان در نظر گرفته شوند. در مجموع، هویت مکان متشکل از عناصر غیرقابل تفکیکی است که در فهم ما از مکانهای مختلف به هم پیوند خورده است. سیمای فیزیکی، فعالیتها و معانی مواد خام هویت مکاناند و دیالیکتیک (روش مناظرهای) حاکم بر آنها، روابط ساختاری بین این هویت است
۳-۳-۴-۵-۲- زمان
از آنجایی که زمان حتی در مقام یک واژه ، دارای معنای قطعی و مجردی نیست ، تأثیرگذاری آن بر رفتار نیز نمی تواند به شکل واحدی صورت گیرد و حداقل به دو طریق زیر بر رفتارها اثر می گذارد:
تأثیر مقاطع زمانی بر رفتار:
منظور از مقاطع زمانی در اینجا برش های کوتاه مدتی از زمان است که با تغییرات محسوس همراه می باشد ، مانند فصول ، ساعات شبانه روز ، ایام تعطیل و غیر تعطیل ، اعیاد و ایام عزاداری و… معمولاً با تغییر این مقاطع زمانی دسته ای از رفتارها جایگزین دسته ای دیگر می شوند یا برخی از رفتارها حذف می گردند یا رفتارهایی که در مواقع دیگر به طور عادی انجام نمی شد ، صورت می پذیرند و یا تراکم بعضی رفتارها کم و زیاد می شود. برای مثال در ایام تعطیل افرادی که در حال پرسته زدن و تماشای ویترین مغازه ها هستند ، جای عابرین شتابان در روزهای غیر تعطیل را می گیرند و یا در ایام عزاداری دسته های سینه زنی و… در سطح شهر به حرکت در می آید.
تأثیر مستمر زمان بر رفتار:
تأثیر مستمر زمان در دراز مدت ، معمولاً با متأثیر ساختن فرهنگ ، دستگاه های ارزشی و توقعات اجتماعی را دگرگون می کند و در پیامد آن ، رفتارها در طیف مشروعیت و عدم مشروعیت جابجا می شوند و به عبارت دیگر برخی از آنها متداول یا مطرود می گردند. برای مثال زمانی در جامعه ما حضور بانوان در اماکن عمومی چون رستوران ها و… پسندیده نبود ولی امروز در اکثر شهرها متداول گشته و لذا وجود بخش هایی در فضای این اماکن که بانوان در آنها احساس راحتی نمایند ، توجیه پذیر به نظر می رسد. در گذشته بازه زمانی حدوث این تغییرات رفتاری بسیار طولانی و حتی در قرن و دهه بود. اما با شتاب گرفتن روند زندگی در قرن اخیر بر سرعت تغییرات تطوری رفتارها نیز افزوده شده است و افزایش دامنه تبادلات اطلاعاتی در سطح جهانی نیز بر این شتاب آلودگی دامن می زند به طوری که گاه در خلال چند سال و یا کمتر شاهد تغییر الگوهای رفتاری و جایگزینی الگوهای نه چندان آشنا هستیم.
۳-۳-۵- الگوهای فعالیت و عرصه های گروهی در مجتمع های مسکونی
نگاه کردن، گوش کردن به دیگران و حرف زدن همگی از فعالیتهایی هستند که تعیین کنندۀ کیفیت یک فضا هستند. وجود فضاهای مناسب همراه با امکانات مطلوب در شکل گیری این قبیل فعالیتها نقش مهمی دارد. این فضاها موجب تقویت تماسهای اجتماعی افراد و تأمین نیازهای روانی آنان می شود.