ویژگیهای فردی از قبیل سن، جنسیت، وضعیت تاهل و ویژگیهای سازمانی از قبیل کار منابع انسانی، استراتژی های توسعه، اندازه سازمان و غیره بر روی موفقیت شغلی تاثیر میگذارند (جاج، ۱۹۹۵).
۲-۵ نظریه های موفقیت شغلی
۲-۵-۱ نظریه مککلند:
تئوری انگیزهی موفقیت توسط دیوید مککلند[۲۴] ارائه شده است. او یک روانشناس بود که تئوریاش ملهم از کار هنری مورای[۲۵] (یکی از نظریه پردازان شخصیت) است. از دیدگاه این روانشناس، نیاز به موفقیت بر پایه برخی ویژگیهای شخصیتی از جمله برتری طلبی، رقابت، اهداف چالشی، اصرار بر انجام کار و فائق آمدن بر مشکلات بنا گردیده است. شخصی که انگیزه پیشرفت زیادی دارد همواره برتری در عملکرد را جستوجو میکند، از اهداف چالشی لذت میبرد و دارای پشتکار و روحیه رقابتی در فعالیتهای کاری است، که در نهایت منجر به موفقیت وی می شود. پرسشهایی که نیاز توفیقطلبی را مورد سئوال قرار میدهد عبارتند از:
-
- آیا شما از فعالیتهای کاری چالشی و مشکل لذت میبرید؟
-
- آیا شما میکوشید که عملکردتان از اهداف تعیین شده فراتر برود؟
-
- آیا شما در جستجوی روشهای جدید برای فائق آمدن بر مشکلات هستید؟
مککلند دریافت که افراد با ویژگی توفیقطلبی بالا، نسبت به کسانی که این ویژگی در آن ها متوسط یا پایین است، از عملکرد بالاتری برخوردار میباشند (مقیمی، ۱۳۸۶). در حقیقت افراد موفق منحصر به زمینه یا شرایط خاصی نیستند، بلکه این افراد دارای زمینه و شرایط متنوعی هستند و به همان اندازه نیز از تنوع رفتاری و مهارتی برخوردار میباشند.
به نظر رابرت کریتنر[۲۶]– یکی از صاحبنظران مدیریت- حداقل سه عامل عمده برای موفقیت شغلی خصوصاًً در حیطۀ مدیریت وجود دارد که وی آن را در قالب یک فرمول ارائه می کند:
(فرصت[۲۷])O * (انگیزه[۲۸])M * (توانایی[۲۹])A = S (موفقیت[۳۰])
به نظر وی سه عامل توانایی، انگیزۀ موفقیت و فرصت عواملی هستند که اگر در هم ضرب شوند یک فرمول اصولی برای موفقیت شغلی فراهم می شود. وی در ادامه متذکر می شود که موفقیت مدیر به ترکیب متناسب توانایی، انگیزه و فرصت بستگی دارد. عدم وجود یک عامل منجر به ضایع شدن سایر عوامل میگردد و به همین علت است که از علامت ضرب به جای جمع استفاده شده است (کریتنر، ۱۹۹۶).
۲-۵-۲ نظریه جان آپلین
یکی از مهمترین مطالعات در زمینه تعیین عوامل موفقیت شغلی، توسط جان آپلین[۳۱] انجام گرفته است وی پژوهش خود را به صورت متمرکز بر روی بیش از ده هزار کارمند در دفاتر مرکزی پانصد شرکت بزرگ آمریکا انجام داد. در مدل آپلین سه مجموعۀ عامل، سطح موفقیت فرد را تعیین می کند. این مجموعه عوامل عبارتند از:
عوامل فردی (درونی)[۳۲]، عوامل محیطی (بیرونی)[۳۳]، عوامل تصادفی (تعدیل کننده)[۳۴]
برای موفقیت؛ فرد بایستی صفات شخصیتی و مهارت های فردی مختلفی را دارا باشد و حتی اگر تمامی شرایط و عوامل فردی مساعد باشد، موفقیت حاصل نخواهد شد مگر آن که عوامل محیطی به شکل مطلوبی فراهم گردد. در کنار این عوامل فاکتورهای تصادفی نیز نقش مهمی را ایفا میکنند که مدیریت، کنترل کمی بر روی آن ها دارد (گانون[۳۵]، ۱۹۸۸(.
۲-۵-۳ نظریۀ جان هالند:
تئوری جان الهالند[۳۶] را گاه نظریه شخصیتی انتخاب شغل نیز مینامند. از دیدگاه این نظریه انسان با توجه به ویژگیهای شخصیتی خود شغلی را برمیگزیند که برآورندۀ نیازهایش باشد. افرادی که مشاغل یکسانی را انتخاب میکنند تا حدود زیادی ویژگیهای شخصیتی مشابهی دارند. به نظر هالند هر کدام از انواع شخصیت نیازمند محیطی است که با آن خصوصیات هماهنگی و سازگاری داشته باشد و بیشترین امکان برای رشد و شکوفایی خود را فراهم آورد. وی نظریۀ خود را در زمینۀ شغل و شخصیت چنین بیان میدارد که اگر ما الگوی شخصیتی یک فرد و الگوی محیطی او را بدانیم میتوانیم در اصل با به کارگیری دانسته هایمان در مورد تیپهای شخصیتی و الگوهای محیطی به پیشبینی برخی از نتایج این گونه سازگار شدنها پرداخت. این گونه نتایج شامل انتخاب شغل، تغییرات کاری، موفقیت شغلی، صلاحیت فردی و رفتار تربیتی و اجتماعی میگردد (مقیمی، ۱۳۸۶).
این نظریه به دنبال پاسخگویی به سه پرسش بنیادی زیر است (پورکیانی، ۱۳۸۷):
-
- کدام خصوصیات شخصیتی و محیطی منجر به اتخاذ تصمیمات رضایت بخش حرفه ای، اشتغال و پیشرفت میشوند؟
-
- کدام خصوصیات شخصیتی و محیطی منجر به ثبات یا تغییر سطح کارکرد فرد در طول زندگی میگردد؟
- مؤثرترین روشها برای کمک به افرادی که مشکلات حرفهای دارند کدام است؟
همچنین هالند نظریه خود را بر مبنای دو اصل استوار نموده است :
الف) انتخاب شغل و حرفه به نوع شخصیت فرد بستگی دارد.
- انتخاب شغل و حرفه رابطه مستقیمی با طرز تلقی و گرایش فرد دارد.
در این الگو گفته می شود که رضایت شخص با تمایل وی به حضور یا ترک شغل به درجه یا میزانی بستگی دارد که شخصیت او با محیط شغلیاش تناسب داشته باشد. در همین راستا توجه به این اصل بسیار مهم میباشد که اگر شخصیت فرد با شغل وی سازگار باشد رضایت و موفقیت شغلی او بسیار زیاد و احتمال ترک سازمان بسیار کم خواهد شد. بطورکلی افرادی را که بیشتر اجتماعی هستند باید در مشاغل اجتماعی و افرادی را که سنت پرست هستند باید در مشاغل متعارف و سنتی گماشت و کار را بدین گونه ادامه داد (هالند، ۱۹۸۵).
بر اساس نظریه وی، افراد را می توان بر اساس شباهت شان به یکی از شش تیپ شخصیتی که عبارتند از: واقع گرا، هنری، اجتماعی، متهور، جستجوگر و قراردادی طبقه بندی کرد. این طبقه بندی کلی است و در جزء حدود ۷۲۰ الگوی مختلف شخصیتی را شامل می شود.
با بررسی تاریخچه زندگی ومشاهده رفتار فرد، میتوان غلبه یکی از این انواع تیپهای شخصیتی بر سایر انواع آن را ملاحظه کرد (پورکیانی، ۱۳۸۷).
۲-۶ شخصیت
لغت شخصیت[۳۷] که در زبان انگلوساکسون (پرسونالیتی) خوانده می شود، ریشه در کلمه لاتین (پرسونا[۳۸]) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشد که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود میزدند. به مرور معنای آن گسترده تر شد و نقشی را که بازیگر ادا میکرد نیز در بر گرفت؛ بنابرین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری صوری و اجتماعی است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند ترسیم می شود. یعنی در واقع فرد به اجتماع خود شخصیتی ارائه میدهد که جامعه بر اساس آن او را ارزیابی می نماید (قاسمی، ۱۳۸۲).
شاید بتوان شخصیت را اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست زیرا محور اساسی بحث در زمینههایی مانند یادگیری، انگیزه، ادراک، تفکر، عواطف و احساسات، هوش و مواردی از این قبیل است. تعریف لغت شخصیت به مرور زمان گسترده تر شده است و بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند، ترسیم می شود. نظر به اهمیت مطالعۀ شخصیت و نقش آن در شناخت رفتار، طبیعی است تصور کنیم در سراسر تاریخ روانشناسی جایگاه ویژهای به شخصیت داده شده است.
از شخصیت تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که هر کدام بر یک نظریه ویژه مبتنی است و هر یک به جنبه های خاصی تأکید می کند. دقت در محتوای تعریفهای ذیل می تواند به ما نشان دهد که ماهیت آن ها چه اهدافی را دنبال می کند.