پینتریج یادگیری خودتنظیمی را به عنوان فرایندی فعال و ساختارمند توصیف می کند که به موجب آن یادگیرندهها اهداف خود را برای یادگیری تعیین میکنند و بر اساس آن به بازبینی، تنظیم و کنترل شناخت، انگیزش و رفتار خویش میپردازند و هم چنین برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکنند (کیمبر[۴۳]، ۲۰۰۹).
یادگیری خودتنظیمی، ابزاری مناسب برای کسب آگاهی کامل از یک مهارت که شامل خودآگاهی، خودانگیزشی و مهارت رفتاری است و هم چنین خودتنظیمی را مجموعه ای از مهارت که عبارت است از «توانایی انتخاب هدف، انتخاب راهبرد، خودنظارتی، تغییر رفتار برای دستیابی به هدف، مدیریت زمان، خودارزیابی، بر عهده گرفتن تکلیف و آماده شدن برای آینده میداند (همان منبع).
یادگیرندگان خودتنظیم کسانی هستند که موفقیتهایشان را به خودشان و به استفاده درست از راهبردهای نسبت می دهند. نه به عوامل غیرقابل کنترل مانند شانس. این یادگیرندگان نتایج عملکرد خود را ارزیابی میکنند.
در کل یادگیرندگان خودتنظیم کسانی هستند که مسئولیت یادگیری خود را به عهده می گیرند (کیمبر، ۲۰۰۹). باتلر و وین،[۴۴] ۱۹۹۵ خودتنظیمی را فرایندی تاملی و نقشه مدار میشمرند که در آن افراد بر اساس ادراکهایی که از توانایی خود دارند، راهبردهای گوناگونی را برای دستیابی به هدفهایی که خود وضع کرده اند به کار می گیرند و در طی انجام تکلیف نیز، پیوسته به بازبینی پیشرفت خود در راستای دستیابی به هدف میپردازند. (فتاحی ۱۳۸۹).
بندورا ۱۹۹۵ معتقد است، انسانها دارای نوعی نظام-خود هستند و نیروی خودتنظیمی دارند. چنان چه توسط این نیروی خودتنظیمی می توانند بر افکار، احساسات و رفتارهای خود کنترل داشته و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده ای ایفا کنند.
به گفته زیمرمن (۱۹۹۸)، یادگیرندگان موفق کنترل رفتار را تمرین میکنند، و این نه تنها شامل انتخاب و طراحی تکالیف باارزش مدرسهای میباشد بلکه در برگیرنده حفظ انگیزه و توجه، حتی در صورت وجود عوامل مزاحم دیگر نیز هست. مبانی نظری خود نظم داده شده، بر اساس نظریه سه وجهی بندورا بر شناخت اجتماعی استوار است. چهارچوب اصلی نظریه یادگیری خود نظم داده شده بر این اساس است که دانش آموزان چگونه از نظر شناختی، فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، یادگیری خود را سامان میبخشند (زیمرمن و مارتینز؛ پونز، ۱۹۹۰).
در نظریه های یادگیری خود نظم داده شده، مؤلفه های شناخت، انگیزش، عملکرد تحصیلی و پویایی محیط یادگیری دانش آموزان به صورت یک مجموعه در هم تنیده و مرتبط در نظر گرفته شده و مورد بررسی قرار می گیرند. (شانک، ۱۹۹۸؛ زیمرمن، ۱۹۹۸) بیان میکنند که هدف عمده نظریه یادگیری خود نظم داده شده این است که توضیح دهد چه دانشآموزانی برای خود یاد می گیرند و چه دانشآموزانی نیاز دارند که برای کسب استقلال و اعتمادبنفس درباره خود و تکالیف درسی آگاهی پیدا کنند. وین (۱۹۹۵) یادگیری خود نظم داده شده را یک توانایی متفکرانه، قضاوتی و انطباقی ماهرانه مینامد و سه ویژگی عمده آن را معرفی می کند.
۱- یادگیری خود نظم داده شده به طور ذاتی شکلهای ارادی و غیرارادی درگیری شناختی را ترکیب می کند.
۲- دانش یک تعیین کننده دقیق، نیرومند و مؤثر در خصوص نحوه درگیری یادگیرندگان در یادگیری است.
۳- خودنظم دهی بیشتر یک فرایند کلی و عمومی است تا اختصاصی.
از مؤلفه های مهم دیگر یادگیری خود نظم داده شده، یکی تلاش مداوم و دیگری نظارت کردن است.
وین (۱۹۹۵) برای نظارت سه هدف اولیه را ذکر می کند:
۱- برای بازشناسی این که آیا اطلاعات درک شدهاند یا نه.
۲- برای سنجش و ارزیابی حیطهای که در آن اطلاعات درک شده و یادگرفته شده است.
۳- برای مشخص کردن وضعیت درک مطلب (همان منبع)
پاریس و اکا (۱۹۸۶) در مطالعاتشان در مورد خودنظمدهی از سه نوع دانش نام برده اند. دانش اظهاری[۴۵]، دانش روندی،[۴۶] دانش موقعیتی[۴۷].
فردی که مطلبی را میخواند باید بداند راهبردهای مؤثر در خواندن کدامند (دانش اظهاری)، چگونه آن راهبردها را پیش گرفته و اجرا کند (دانش روندی) و اینکه در چه شرایطی از راهبردها استفاده کند (دانش موقعیتی).
این پژوهشگران معتقدند برای این که فراگیری در امر یادگیری، خود نظم دهی داده باشند، باید در انتخاب و شناسایی راهبردهای شناختی، فراشناختی و رفتاری شایستگی لازم را داشته باشند (پاریس و اکا، ۱۹۸۶).
در یادگیری خود نظم داده شده، دانش آموزان مهارتهایی برای طراحی، کنترل و هدایت یادگیری خود دارند و در ضمن دارا بودن تمایل به یادگیری، قادرند فرایند یادگیری خود را ارزیابی نمایند (زیمرمن و ماتینز، پونز، ۱۹۹۰).
بنابرین شیوه یادگیری خودنظم داده شده، استفاده آگاهانه و فعالانه دانش آموزان از راهبردهای یادگیری مناسب است که گسترهای از فعالیتهای پیچیده فراگیران را به منظور نیل به اهداف یادگیری دربرمیگیرد. دامنه این راهبردها، از فعالیتهای جزیی مثل مشاهده متخصصانه یا تمرین یک فعالیت شروع و به تلاش های وسیعتر فرایندگونهای چون تشریح جزء به جزء اطلاعات یا مرتبط کردن اطلاعات جدید به داشتههای قبلی ختم می شود (البام و همکاران، ۱۹۹۳).
یادگیرندگان خود نظم جو به طور هدفمندی از راهبردهای فراشناختی استفاده میکنند و به این منظور که به خود کنترلی دست یابند و خود مشاهدهگری، خود قضاوتی و خود واکنشی را در مورد خود ارزیابی کنند. زیمرمن (۱۹۹۸) معتقد است ۶ عنصر خود تنظیمی را شکل میدهد. در واقع او پاسخگوی این پرسش است که چه چیزی خود تنظیمی را شکل میدهد.
به اعتقاد او اولین عنصر، خودگردانی انگیزشی یا فرایندی است که فرد برای رسیدن به هدف حساس، خودکار آمدی می کند. این عنصر گویای چرایی انجام کار است. دومین عنصر خودگردانی، آگاهی از راهبردهای مختلف یادگیری و به کارگیری آن ها است. (تصویر سازی ذهنی، سازماندهی، بسط و گسترش مطلب). این عنصر چگونگی انجام کار را بیان می کند. مدیریت زمان سومین عنصر است که اشارهای به این دارد که یادگیرنده از زمان اختصاص داده شده برای مطالعه استفاده مفید می کند. به صورتی که او با کنترل بر زمان می تواند کنترل بیشتری بر زندگیاش داشته باشد. عنصر دیگری به اینکه چه چیزی آموخته می شود (عملکرد یا رفتار آشکار فرد) اشاره دارد به گونه ای که یادگیرنده با مشاهده خود، توانایی اصلاح و تغییر رفتار خود را دارد. عنصر پنجم بیانگر این است که یادگیرنده، محیط خود را انتخاب، تنظیم و کنترل می کند.
آخرین عنصر، کنترل محیط اجتماعی میباشد. یعنی یادگیرندگان خودگردان میدانند که چه هنگام و چگونه از دیگران کمک بگیرند و در این زمینه دارای اعتمادبه نفس هستند.
مورتاگ وتاد[۴۸] (۲۰۰۴؛ مردعلی و کوشکی، ۱۳۸۷) نیز در تعریفی خودتنظیمی را نقطه ثقل کارکرد مؤثر در زمینه های کنترل تکانه، مدریرت زمان و مقابله با فشار روانی دانست.
لموس[۴۹] (۱۹۹۹) معتقد است:«خود تنظیمی عبارت است از ظرفیت فرد برای تعدیل رفتار، متناسب با شرایط محیط بیرونی و درونی» او توضیح میدهد که خودتنظیمی شامل توانایی فرد در سازماندهی و خودمدیریتی رفتارهایش است.
شارپ[۵۰] (۲۰۰۰) یادگیری خودتنظیم را این گونه تعریف می کند:«تلاش های فعالانهای که افراد به طور فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در فعالیتهای یادگیری از خود نشان می دهند.