دسته سوم عوامل تأثیرگذار بر پاسخ گریز یا ستیز فرد، ارزیابی و شناخت جنبههای مختلف موقعیت از طرف فرد است. این دسته عوامل ارتباط بسیار نزدیکی با تاریخچه یادگیری و نظریه انگیزشی انتظار[۱۰۸] و ارزش[۱۰۹] دارد. رفتار پرخاشگرانه ای که تقویت می شود، این انتظار را در فرد ایجاد میکند که در موقعیت های مشابه نیز چنین تقویتی را دریافت خواهد کرد و این نوع رفتار مفید خواهد بود. برخی پژوهش ها از این موضوع حمایت کرده اند. پری، پری و راسموسن[۱۱۰] (۱۹۸۶ ؛ نقل از رافضی، ۱۳۸۳) دریافتند که کودکانی که پرخاشگری بیشتری داشتند، اطمینان بیشتری نسبت به نتایج مثبت پرخاشگری داشتند. از دید این کودکان، پرخاشگری پاداش مطمئن و قطعی داشت و بعلاوه از دید آن ها مانع از رفتار تهاجمی دیگران نسبت به خودشان می شد. بعلاوه این کودکان ارزش بیشتری برای کنترل قربانی و ارزش کمی برای رنج قربانی، خطر تلافی وی، نظر منفی همسالان و احساس بد نسبت به خود قائل می شدند(بولدیزار[۱۱۱]، پری و پری، ۱۹۸۹؛ نقل از رافضی، ۱۳۸۳). از این رو فرد موقعیت را بنابر سیستم انتظار و ارزشی که دارد، ارزیابی میکند و اگر موقعیت به گونه ای باشد که انتظار پاداش بالایی از پرخاشگری به همراه ارزش پایین برای نتایج حاصل از پرخاشگری داشته باشد، احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه بالا می رود.
جنسیت و پرخاشگری:
عموما در جوامع این گونه پذیرفته شده است که، مردان بیش از زنان پرخاشگری میکنند. به طور کلی پسرها نیز بیش از دخترها پرخاشگری مستقیم نشان می دهند. پسرها به احتمال بیشتری از دختران در بین خود دچار تعارض منافع میشوند و رفتارهایی مانند لگدزدن، هل دادن، پریدن، سر به سر دیگران گذاشتن، خراب کردن وسایل دیگران و حتی فحش دادن را نشان میدهند. این نوع رفتارها در سنین بین ۳ تا ۷ سالگی به اوج خود می-رسند و با شروع مدرسه فراوانی آن ها کاهش مییابد(کویی و داج، ۱۹۹۸؛ نقل از عطاری و همکاران،۱۳۸۱). چرا که با افزایش سن توانایی پسرها در کنترل تکانه ها نیز بیشتر می شود و احتمال کمتری وجود دارد که واکنش های ناگهانی پرخاشگرانه و آسیب زننده نشان دهند.
نتایج پژوهش های فراوانی (مرالز-ویوز[۱۱۲] و ویجیل-کولت[۱۱۳]،۲۰۱۰؛ ناکانا[۱۱۴]،۲۰۰۱؛ باس و پری،۱۹۹۲؛ گالن[۱۱۵] و آندرود[۱۱۶]،۱۹۹۷؛ نقل از سامانی،۱۳۸۶ و تومادا[۱۱۷] و اسچیندر[۱۱۸]،۱۹۹۷؛ نقل از سامانی،۱۳۸۶) نشان داده است که پسران در مقایسه با دختران از نظر پرخاشگری جسمانی وکلامی برتری معناداری را نشان دادهاند.اما، میان دختران و پسران، تفاوتی معنادار از لحاظ خشم و خصومت وجود نداشته است.نتیجه ی پژوهش محمدی(۱۳۸۵)و سامانی(۱۳۸۶) نیز گویای وجود تفاوت میان پسران و دختران از نظر هر یک از عوامل پرخاشگری بوده است. اما این تفاوت فقط در عوامل پرخاشگری جسمانی و خشم معنادار بوده است.
به نظر میرسد که دختران از روش های ذهنی ابراز پرخاشگری، بیشتر استفاده میکنند. بی گمان، غلبه ی جنبههای ابزاری و یا حرکتی(پرخاشگری جسمانی و کلامی) پرخاشگری در پسران، با پشتوانه ی قدرت جسمانی و اقتدارطلبی آن ها که از آثار تربیت روان شناختی و جسمانی است، تسهیل میگردد. افزون بر این، تأثیرت هورمونی(تستسترون و آندروژن) متفاوت که در دو جنس وجود دارد، میتواند این تفاوت را توجیه نماید. (محمدی،۱۳۸۵). تفاوت مهم دیگری نیز میان پرخاشگری پسرها و دخترها وجود دارد. تحقیقات نشان داده است که پسرها پس از یک دعوا یا پرخاشگری، سریع تر از دخترها میتوانند رابطه خود را بازسازی کرده و از نو بسازند، بنابرین اختلاف میان پسرها تأثیر کمتری بر فعالیت جاری گروهی آنان دارد. اما در دخترها می توان گفت که اختلاف میان دو دختر و دعوای آن ها تقریبا باعث توقف فعالیت کل گروه می شود و بازسازی رابطه نیز زمان و انرژی زیادی میگیرد (لیجراشپیتز[۱۱۹]، بیورکویست[۱۲۰] و پلتونن[۱۲۱]،؛۱۹۸۷ نقل از عطاری و همکاران، ۱۳۸۱ ). پرخاشگری مستقیم در دخترها نیز با افزایش سن، کاهش مییابد. اما این کاهش زودتر و سریع تر از پسرها اتفاق می افتد. این امر میتواند بازتابی از رشد زبانی سریعتر و کنترل تکانه بهتر در دخترها باشد (کیم[۱۲۲]، کیم و کامفوس[۱۲۳]، ۲۰۱۰).
اما درباره پرخاشگری غیرمستقیم چطور؟ در واقع این مسئله به وجود آمده است که پرخاشگری جسمانی تنها راه بروز پرخاشگری نیست و راه های دیگری نیز برای آسیب زدن به دیگران وجود دارد. نادیده انگاشتن کسی، کنارگذاشتن وی از فعالیت های جذاب اجتماعی، تلاش برای پراکندن دوستان فرد و مشارکت در پخش شایعات منفی درباره وی نیز از راه های دیگر آسیب به دیگری است. این راه ها عموما با عنوان پرخاشگری غیر مستقیم یا پرخاشگری اجتماعی یا پرخاشگری رابطه ای نامیده میشوند(گالن و آندروود، ۱۹۹۷). مطالعات نشان دادهاند که دخترها به طور معناداری بیش از پسرها از روش های غیرمستقیم پرخاشگری استفاده میکنند و جالب آن که میزان این پرخاشگری در دوران بلوغ دخترها و در مرحله انتقال از کودکی به نوجوانی افزایش مییابد(کریک، ۱۹۹۷؛ کریک و گروتپیتر[۱۲۴]، ۱۹۹۵؛ نقل از حاشیه باف، ۱۳۸۲). این یافته ها نشان میدهند که نمی توان گفت که پسرها پرخاشگرتر از دخترها هستند، بلکه هر دو جنس میزان پرخاشگری یکسانی نشان میدهند اما هر کدام به شیوهای. پسرها پرخاشگری مستقیم بیشتری دارند و دخترها پرخاشگری غیرمستقیم بیشتر. این حالت در مراحل دیگر زندگی و بزرگسالی نیز ادامه مییابد.
از جمله عوامل مؤثر بر واکنش های پرخاشگرانه متمایز پسران و دختران، رفتار والدین ( نوع تنبیه دختران و پسران برای رفتار پرخاشگرانه ) است. تفاوت در چگونگی تنبیه دختران و
پسران( تنبیه بدنی برای پسران و تنبیه عاطفی مانند قهر برای دختران) ایجاب میکند که پسران پرخاشگرانه تر از دختران عمل کرده و دختران بر حسب درون سازی معیارها با والدین خود همانند سازی کنند(کیم، کیم و کامفوس،۲۰۱۰).
حل مسأله:
“زندگی سراسر حل مسأله است”. این جمله عنوان کتابی است از یکی از بزرگترین فیلسوفان علم قرن بیستم، کارل پوپر[۱۲۵]. وی حل مسأله را نه تنها رسالت علم بلکه اجبار زندگی میدانست وآدمی را ناگزیر از رویارویی دائمی با مسائل گوناگون و تلاش برای حل آن ها.
حل مسأله به عنوان یک فرایند شناختی- رفتاری در نظر گرفته شده است که می تواند در حکم ابزار مهمی برای مواجهه با بسیاری از مشکلات موقعیتی و حل آن ها مورد استفاده قرار گیرد. حل مسأله ۱- باعث می شود پاسخ های بالقوه مؤثر برای موقعیت مشکل زا فراهم شود. ۲- احتمال انتخاب مؤثرترین پاسخ را از میان پاسخ های متعدد افزایش میدهد.چنون[۱۲۶] و معتقدن امروزه در تمامی فعالیت ها، صاحبان امر به سوی مهارتهای تفکر سطح بالا و حل مسأله چه در حیطه عمومی و چه در حیطه فناوری، خواه در فعالیت های سالم و خواه در فعالیت های مسأله دار فرا خوانده میشوند. در اغلب جوامع، همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش مهارت های حل مسأله تأکید شود(باباپور خیرالدین،۱۳۸۲).