برخی دیگر از محققان نیز آمیختگی ناکامی با احساس محرومیت نسبی را زمینه ساز بروز اعمال خرابکارانه و خشونتآمیز میدانند. در واقع این دسته از نظریات بیشتر به برداشت ذهنی از محرومیت نسبی تأکید دارند (رابرتگر، ۱۳۷۹: ۵۳-۵۴). گابریل موزر طی تحقیقاتی نشان داد که احساس اجحاف و احساس ناکامی دو انگیزۀ مهم در بروز رفتارهای خرابکارانه و پرخاشگرانه به شمار میآیند. تیم تحقیقاتی، تعدادی باجۀ تلفن شهر پاریس را که بیشتر از باجههای دیگر در معرض تخریب و حملۀ خرابکارها قرار داشت تحت نظر قرار دادند. نتایج حاکی از آن بود که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که عامل تخریب تلفنهای عمومی بودند دو انگیزۀ مهم در رفتار ویرانگرانه خود داشتند. اولاً دستگاه تلفن شمارۀ مورد نظر را نمیگیرد و سکه را میخورد و پس نمیدهد و ثانیاًً فرد تلفن کننده از این که در کار خود موفق نشده است، خشمگین می شود و به دستگاه تلفن مشت میکوبد. به عبارتی انگیزۀ خرابکاری دو چیز بود: احساس ظلم و ستم و اجحاف و عدم موفقیت در کار (ژانورن، ۱۳۶۷: ۳۲-۳۳). از جمله مفاهیمی که در جریان تحولات نظری نظریۀ ناکامی- پرخاشگری وارد آن شده است، مفهوم جابجایی یا تعویض میباشد. بر اساس این فرضیه، اگر شخص ناکام شده نتواند پاسخ پرخاشگرانه را در برابر مسبب ناکامی به اجرا در آورد، آنگاه این شخص تلاش می کند پرخاشگری و خشونت را به شخصی منتقل کند که از لحاظ ویژگیهای جسمانی شبیه مسبب ناکامی است (عبدلی، ۱۳۸۵: ۱۰۸).
۲-۲-۲٫ نظریۀ یادگیری اجتماعی
نظریۀ یادگیری اجتماعی در نقطۀ مقابل نظریۀ غریزی بودن پرخاشگری و خشونت، توسط آلبرت بندورا (۱۹۷۳) مطرح شد. وی معتقد بود که تمام پرخاشگری بشر، همانند دیگر رفتارهای اجتماعی به وسیلۀ تقلید و تقویت آموخته می شود (جارویس، ۱۳۸۰: ۸۷). این نظریه بر کنش متقابل بین فردی انسانها توجه دارد اما ریشۀ آنرا باید در بررسی های مکتب رفتارگرایی جستجو کرد. سروکار این مکتب با شکلهایی از رفتار است که از آدمیان در پاسخ به شرایط محیط سر میزند. بعضی رفتارهای اجتماعی ممکن است تقویت شوند در حالی که برخی دیگر ممکن است پیامدهای نامطلوبی داشته باشند. آدمها از طریق فرایند تقویت افتراقی سرانجام موفقترین الگوی رفتاری را انتخاب میکنند (اتکینسون، ۱۳۸۰: ۷۴۹). در این دیدگاه پرخاشگری پاسخی آموخته شده است که از راه مشاهده یا تقلید آموخته می شود و هرچه بیشتر تقویت شود احتمال وقوع آن بیشتر است.
بندورا در تئوری یادگیری اجتماعی فرضیه های زیر را مطرح می کند:
الف: پرخاشگری فقط یکی از چند واکنش احتمالی در قبال تجربۀ ناکامی ناخواسته است.
ب: پرخاشگری واکنشی غیر غریزی است و در نتیجه، تحت تأثیر پیامدهای پیش بینیپذیر رفتار قرار دارد (محسنیتبریزی، ۱۳۸۳: ۱۸۸).
دیگر نظریهپردازان یادگیری اجتماعی در تحلیل خود توجه خاصی به رسانههای همگانی دارند. به عنوان مثال برایانت و زیلمن[۵۱] اشاره میکنند که تولیدات رسانهای از طریق نشان دادن تعداد زیاد بازیهای خشونتآمیز، اشتیاق برای خشونت و پرخاشگری را افزایش میدهد (تننبوم و سینگر، ۱۹۹۷: ۴).
۲-۲-۳٫ تحول روانی- اجتماعی بر اساس نظریۀ اریکسون
این اصطلاح، ویژگیهای رشد و تحول شخصیت در نظریۀ اریکسون را بیان می کند؛ نظریهای که بر تعامل شخص و محیط جسمانی و اجتماعی وی تأکید دارد (وبر و همکاران، ۱۹۹۲). اریکسون در اولین کتاب خود، “کودکی و جامعه” و نوشته های استادانهای که به دنبال آن ارائه کرد نظریهاش را تداوم بخشید تا درک ارزشمندی از تحول شخصیت را در خلال تمامی چرخۀ زندگی ایجاد کند. نظریۀ وی تجارب هر فرد را در چارچوب ۸ مرحلۀ تحولی در خلال چرخۀ زندگیاش مطرح ساخت. هر مرحله به وسیلۀ یک تضاد یا بحران مشخص شده است که منحصراًً متعلق به خود شخص است این تضاد حاصل تعامل نیروهای زیستشناختی، روانشناختی و فرهنگی است. تضاد در هر مرحله دارای فقط یک قطب مثبت در برابر یک قطب منفی است که بیانگر بازخوردها و یا اسنادهای مربوط به شخصیت است. نتیجه این تضاد حل موفق یا ناموفق آن است. انحلال تعارضهای این مراحل، پویایی ویژگیها و شخصیت فرد را شکل میدهد (هاولی، ۱۹۸۸). اگرچه مراحل مورد نظر اریکسون با یک ترتیب توالی ثابت آشکار میشوند اما سرعت پیشرفت مرحله ممکن است از نظر شتاب زمانی، افزایش آن از فردی به فرد دیگر متغیر باشد. مراحل به طور سلسله مراتبی با هم در ارتباطاند؛ هر یک از تضادها در لحظاتی از زندگی وجود دارند اما یک وهلۀ بحرانی در مرحلۀ خاصی به دست می آید. درجۀ حل شدن تضاد نسبی است و تضادِ هیچ مرحله ای یک بار و برای همیشه حل نمی شود بلکه بایستی در سراسر زندگی، مسائل مجدداً مطرح شود تا مرحلۀ موفق در حل تضادها مشخص شود. درجه و جهت حل تضاد، در سطح بالایی، تعیین کنندۀ سلامت شخصیت است (همان).
بنابرین، از نظر اریکسون شکل گیری و تحول شخصیت طبق مراحلی و بر اساس رشد بدنی که تعیین کنندۀ کشش فرد نسبت به جهان خارجی، هشیار شدن وی نسبت به آن و تعامل با آن است، تحقق میپذیرد. وی تحول را به منزلۀ انحلال فزایندۀ تعارضهایی میداند که از تلاقی بین خواسته های متفاوتی که بر مبنای درونی و بیرونی دارند سرچشمه میگیرد. همانطور که اشاره شد، تحول از نظر اریکسون دارای ۸ مرحله است. در هر مرحله بنا بر موفقیت یا عدم موفقیت، تحول در جهت مثبت یا منفی صورت میپذیرد. این مراحل عبارتند از:
-
- اعتماد[۵۲] در مقابل عدم اعتماد[۵۳]
-
- استقلال عمل[۵۴] در برابر شرم و تردید[۵۵]
-
- ابتکار[۵۶] در برابر احساس خطر و تقصیر[۵۷]
-
- تحقق عمل[۵۸] در برابر احساس کهتری[۵۹]
-
- احراز هویت[۶۰] در برابر پراکندگی نقش[۶۱]
-
- دیگر آمیزی (مردمآمیزی) در برابر مردمگریزی (انزواطلبی[۶۲])
-
- پدیدآورندگی[۶۳] در مقابل راکدماندگی[۶۴]