۲-۲-۵- هموار سازی از طریق تخصیص[۵۳]
مدیران میتوانند با بهره گرفتن از اختیارات کنترلی بر تخصیص اثرات ریالی رویدادهای مالی در طول زمان(دوره های مالی مختلف) اعمال نظر کنند، به گونهای که نتایج آن روند همواری از سودهای گزارش شده باشد (به عنوان مثال انتخاب روش مستقیم یا نزولی در محاسبه استهلاک).
۲-۲-۶- هموار سازی از طریق طبقهبندی[۵۴]
در این روش مدیران با انتخاب اقلام میانی صورت حساب سود و زیان، ترتیب مکانی قرار گرفتن آن ها را تحت کنترل قرار میدهند که نتیجه آن تأثیر در میزان سود گزارش شده در مراحل مختلف است.(به عنوان مثال عادی یا غیر عادی تلقی کردن برخی اقلام سود و زیان) به اعتقاد رونن و سادان هموار سازی از طریق طبقهبندی آنگاه روی میدهد که مدیر با بهره گرفتن از قضاوت شخصی در مورد عادی یا غیر عادی بودن برخی اقلام بینابینی سود و زیان تصمیم میگیرد. بنابرین اصولاً در این روش هدف هموار سازی سود باید قبل از اقلام غیر عادی باشد. اما در نقطه مقابل آنگاه که مدیر قضاوت شخصی خود را در تعیین زمان تحقق و شناسایی درآمد و هزینه و در راستای اهداف هموار سازی به کار میگیرد، هموار سازی از نوع جابجایی زمانی واقع شده است. بیانیه شماره ۳۰ هیئت تدوین اصول حسابداری[۵۵] وجود هموار سازی از طریق طبقهبندی را مورد توجه قرار داده گرچه برخی از محققین قبل از آن، این نوع از هموارسازی را افشا نموده بودند.
بیدلمن[۵۶] معتقد است: «مدیران برای انعکاس مداوم جریان سودی که انحراف کمتری با سود بازار داشته باشد سود را دستکاری و هموار میسازند». وی همچنین اعتقاد داشت که سهامداران جریان سود پایدار در طی زمان را به جریان نوسان دار سود ترجیح میدهند. زیرا سودهای هموار موید جریان با ثباتی است.
در حالی که سودهای هموار نشده (در نوسان) از سوی سرمایهگذاران به عنوان ریسکدار بودن عملیات تلقی شده و تأثیر آن بر روی نرخ بازده مورد توقع سهامداران موجب ایجاد اثر منفی بر ارزش سهام شرکت میشود.بیدلمن اظهار میدارد که مدیریت برای هموار نمودن سود مورد گزارش دو انگیزه دارد. اول آنکه پدید آمدن یک جریان باثبات سود بر ارزش سهام شرکت اثر مساعد دارد، ریسک شرکت را کاهش میدهد و در قیاس با فرایندهای بیثبات، توان بیشتری برای حمایت از سود سهام فراهم میگردد. وی مینویسد: «تا آنجا که نوسانات سود گزارش شده انتظارات ذهنی سرمایهگذار را نسبت به نتایج احتمالی سود و سود سهام آتی تحت تأثیر قرار میدهد، مدیریت ممکن است با هموارسازی سود بتواند بر ارزش سهام شرکت ارزش مساعد داشته باشد» (یزدانی و آزاده، ۱۳۸۴).
۲-۲-۷- موافقان و مخالفان مدیریت سود
برخی از محققان محدودههایی از مدیریت سود را موجه تشخیص داده و آن را برای سرمایهگذاران و سایر افراد ذینفع مفید دانستهاند. نوسانات سود معیار مهمی برای ریسک کل شرکت تفسیر شده است که تأثیر مستقیم روی نرخ هزینه سرمایهای سهامداران دارد و نتیجه آن تأثیر معکوس روی ارزش سهام شرکت است، تا حدی که تغییرات مشاهده شده در حدود روند سود گزارش شده روی ذهنیت مورد انتظار سرمایهگذار برای بازده احتمالی آتی و تقسیم سود اثر گذارد، مدیریت قادر خواهد بود به نحو دلخواه با هموار سازی سود روی ارزش سهام شرکت تأثیر گذارد. در این رابطه بیانیه شماره ۵ هیئت استانداردهای حسابداری مالی میگوید: «هیئت تشخیص میدهد که برخی سرمایهگذاران ممکن است برای سرمایهگذاری سازمانهایی را که مدل ثابتتری از سود دارند ترجیح دهند، زیرا نشان دهنده عدم اطمینان یا ریسک کمتر به خاطر نوسانات پایینتر سود میباشد».
می چلسون و همکاران (۱۹۹۵)، در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که شرکتهایی که سود هموارتری دارند به طور قابل ملاحظهای متوسط سالیانه بالاتری نسبت به شرکتهایی دارند که هموارسازی سود در آن ها صورت نگرفته است.
هپ ورث[۵۷] معتقد است که آرایش سود عملی عقلایی و منطقی است که از طریق آن مدیران تلاش میکنند با به کارگیری ابزارهای خاصی در حسابداری سودشان را هموار سازند.
هند[۵۸] میگوید: «در پارهای اوقات، هموار سازی ممکن است روش مؤثری برای ارائه اطلاعاتی درباره درجه دوام آتی سود جاری به بازار سهام باشد.» وی همچنین اضافه میکند «هموارسازی، سود هر سهم را به انتظارات بازار نزدیک میکند».
بارنن[۵۹] و سادان اظهار میدارند: «هموار سازی سود عبارت است از کاستن عمدی از نوسانات سود که به نظر میرسد برای شرکت عادی باشد. مدیران برای کاستن از نوسانات سود گزارش شده و افزایش پیشبینی درست جریان نقد آتی توسط سرمایهگذاران اقدام به هموار سازی سود مینمایند و انتظار میرود این عمل تأثیر مثبتی بر ارزش سهام و عملکرد مدیریت داشته باشد».
ترومن[۶۰] و همکاران (۱۹۸۸)، در تشریح فواید هموارسازی سود برای شرکتها اظهار میدارد: «هموار سازی سود، واریانس سودهای مشاهده شده را میکاهد و بدین ترتیب هزینه استقراض شرکت را میکاهد و بر روابط میان شرکت، مشتریان، فروشندگان و کارکنان اثر مساعد دارد».
از سوی دیگر مخالفان پدیده هموارسازی و مدیریت سود، هموارسازی را نوعی تحریف در اهداف گزارشگری میدانند.در اکثر مطالعات اولیه، رفتار هموارسازی سود به صورت منفی نگریسته شده است.
ایم هاف[۶۱] (۱۹۸۱)، معتقد است وقتی متغیرها برای کسب سودهای زیاد همواره دستکاری میشوند، به نظر میرسد که افشا به اندازه کافی صورت نمیپذیرد.
بیدلمن (۱۹۷۷)، اعتقاد دارد که هموارسازی سود، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی را با مشکل مواجه میسازد.
مک هوگ[۶۲] آرایش سود را نوعی دستکاری در اطلاعات صورتهای مالی میداند.
برن استین[۶۳] عنوان میکند که اصولاً آرایش سود یک عمل سفسطه آمیز بوده که در محدوده اصول کلی استانداردهای پذیرفته شده حسابداری صورت میپذیرد (همتی، ۱۳۸۲).
رونن و سادان (۱۹۸۱)، اظهار میدارند که در گذشته هموارسازی سود را پدیدهای جهت تقلب و گمراه کنندگی میپنداشتند. اگرچه هموارسازی سود، دستکاری در سود را در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری مجاز میداند، اما چنانچه این دستکاری تحت ضوابط اصول پذیرفته شده حسابداری انجام نپذیرد جنبه تقلب مییابد.
ونگ و ویلیامز[۶۴] (۱۹۹۴)، اظهار میدارند زمانی که هموارسازی بتواند اقلام صورت حساب سود را به نحو مطلوبتری به سرمایهگذاران بالقوه منعکس نماید، سرمایهگذاران منطقی مدیران را تشویق به هموار سازی مینمایند. بدیهی است اینگونه هموار سازی بیشتر جنبه حساب آرایی جهت جلب سرمایهگذاران بالقوه دارد که میتواند گمراه کننده باشد به خصوص در مواقعی که سود هر سهم شرکت پایین باشد و هموار سازی سود برای افزایش سود هر سهم به کار گرفته شود این نوع هموار سازی میتواند فریب تلقی شود. چنانچه هموار سازی سود طی سالهای متمادی انجام شود و نقدینگی لازم جهت حمایت آن تأمین نشود ممکن است شرکت را دچار مشکل کرده و حتی تهدید به ورشکستگی نماید. مشکل دیگری که در مسأله هموار سازی وجود دارد فقدان معیار مشخص برای هموار سازی است. کاهش پراکندگی سود طی سالهای متمادی هموار سازی تلقی میگردد. اما هیچ تئوری و نظریه مشخصی برای میزان این کاهش وجود ندارد.