-۳-۵-۱- نظریه های علوم اعصاب
نظریه های علوم اعصاب زمینه فهم اثرات مواد را به مغز فراهم می آورند . مواد مختلف کنشهای اولیه متفاوتی بر روی مغز دارند، اما دو مسیر اصلی[۳۶]، یکی سیستم پاداش دوپامینی[۳۷] و دیگری سیستم افیونی درون زا[۳۸]، عموماً توسط اکثر مواد درگیر هستند.
الف – سیستم پاداش دوپامینی
سیستم دوپامینی مزولیمبیک به عنوان یک بخش شاخص در پاداش مغزی عمل میکند. دوپامین در اثرات نشاط آور الکل دخیل است. مصرف الکل باعث تحریک مستقیم دوپامین و همچنین افزایش غیرمستقیم دوپامین و همچنین افزایش غیرمستقیم سطوح دوپامینی میگردد(برگمن و همکاران ۱۹۹۴؛ به نقل از تیسون، ۱۳۸۴).
بسیاری از مطالعات نشان میدهند که رهایی دوپامین در مسیر دوپامینی مزوکورتیکولیمبیک، در طی اعمالی نظیر خوردن غذا و نوشیدنی ها، پاسخ به مسایل جنسی، خود تجویزی دارو و خود تحریکی الکتریکی افزایش مییابد(بریج و رابینسون، ۱۹۹۸؛ به نقل از زرین دست، رضایف، ۱۳۸۱).
رهایی دوپامین از هسته اکومبنس، در طی هضم یک غذای جدید، به وسیله ویژه گی های محرک نظیر بو، طعم و موقعیت استفاده از آن تعدیل و تنظیم میگردد. آنتاگونیست های دوپامینی، رفتارهای پاداشی را کاهش میدهند(اسمیت، ۱۹۹۵؛ به نقل از زرین دست، رضایف، ۱۳۸۱).
ب – سیستم افیونی درون زا
بر اساس شواهد، ثابت شده است که سیستم افیونی درون زای مغز نقش مهمی در استفاده و سو استفاده از مواد ایفا میکند. افیون های برون زا مانند هرویین، مورفین، کدیین همانند گیرنده های آگونیست افیون عمل میکنند و به سرعت موجب بروز پدیده تحمل و وابستگی میگردند. پژوهشها نشان میدهند که سیستم افیونی ممکن است در اثرات اقناع کننده سایر مواد روان گردان نیز دخیل باشد.
گروهی از نظریه پردازان معتقداند که سیستم افیونی و سیستم دوپامینرژیک دو عملکرد متفاوت دارند (دی چیارا و نورث، ۱۹۹۲). مسیر دوپامینرژیک با انگیزه و ابعاد مقدماتی پاداش که به وسیله هیجان، فوریت یا میل شدید تجربه میشوند، رابطه دارد. در مقابل سیستم افیونی با جنبه هایی از پاداش که به ارضا و آرمانخواهی ارتباط دارند، از جمله راحتی، خوشی و تخدیر مربوط می شود(دی چیارا و نورث، ۱۹۹۲؛ به نقل از تیسون، ۱۳۸۴).
۲-۳-۵-۲- نظریه های زیست شناختی
شواهد موجود بیانگر این نکته است که عوامل ژنتیکی به صورت نیرومندی حساسیت به اثرات سمی مواد را تحت تاثیر قرار میدهد. بررسی های انجام شده بر روی خانواده ها نیز بیانگر وجود عوامل مستعد کننده در بین مصرف کننده گان مواد مخدر است. برای مثال در یک پژوهش که روی مصرف کنندگان حشیش انجام گرفت نتایج نشان داد که در میان افرادی که زیاد حشیش استفاده میکنند، ۱۳% از بستگانشان نیز دچار اختلال مصرف حشیش هستند که این میزان در گروه کنترل ۴/۲ % است. این میزان در افرادی که افیون مصرف میکنند ، ۱۰ % در بستگانشان و ۴/۰ % در گروه کنترل است. برای کوکائین ۵/۷% در بستگان و ۸/۰% در گروه کنترل مشاهده شده است( مریکانگاس و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از تیسون، ۱۳۸۴).
اعتیاد والدین اثر ارثی مستقیم در اولاد دارد. سمی که در نتیجه مواد مخدر در بدن مادر ایجاد می شود به جنین منتقل و سبب ضعف قوای جسمی و روانی ، بخصوص عقب ماندگی ذهنی کودک میگردد . کودکان مادران معتاد به مواد مخدر، قبل از تولد، معتاد به همان ماده ای هستند که مادر به آن اعتیاد دارد(کلدی، ۱۳۸۴).
۲-۳-۵-۳- نظریه های روانشناختی
رویکردهای روانشناختی که به شرح وابستگی به دارو میپردازند، بر این اعتقادند که بر اساس وابستگی به دارو با سایر سندرمهای رفتاری که تکانش یا رفتارهای تکانشی دارند مانند اختلال وسواسی جبری یا قماربازی مشترک است(میلر،۱۹۸۰؛ به نقل از تیسون، ۱۳۸۴). به ویژه تأکید بر این است که علیرغم مشکلات استعمال مواد، که شاهد یک کنترل تضعیف شده در مورد مصرف مواد و ادامه آن هستیم.
الف – نظریه های یادگیری
این نظریه ها بر این عقیده تأکید دارند که رفتارهای اعتیاد شامل یک دسته عادات بد میشوند که قابل اصلاح و تغییر هستند. این مدل ها، رفتارهای اعتیادی را روی یک پیوستار از مصرف مسئولانه یا مصرف در موقعیت های اجتماعی تا مصرف به صورت اعتیاد و مصرف اجباری مورد توجه قرار میدهند. این نظریه ها بر تعامل تاثیرات محیط فرد، ترکیب بیولوژیکی یا خلقی و فرایند های یادگیری تأکید دارند(نورانی پور، ۱۳۸۳).
بر طبق دیدگاه های یادگیری مصرف مواد با کاهش اضطراب توام است. این تفکر باعث تقویت رفتار شده و رفتار را به صورت عادت در می آورد(احمدوند، ۱۳۷۸). به عبارتی اگر افراد یادبگیرند با مشکلات خود کنار بیایند، ممکن است کمتر تمایل داشته باشند که مصرف مواد را روشی برای کنترل انگیزش اجتنابی خود بدانند(فرانکن، ۱۳۸۴).
ب – نظریه روان تحلیل گری
محدوده نظریه های روان تحلیل گری در مورد سوء مصرف مواد بازتاب نظریه های روان پویشی متفاوت است که در ۱۰۰ سال گذشته رواج داشته اند. نظریه های کلاسیک سوء مصرف مواد را معادل استمنا[۳۹] و یک مکانیزم دفاعی[۴۰] در مقابل تکانه های همجنس گرایانه[۴۱]، یا ظاهری از پسرفت دهانی[۴۲] دانسته اند. فرمولبندیهای روان پویشی اخیر به روابط بین مصرف مواد و افسردگی مربوطند یا مصرف مواد را بازتاب اعمال مختل ایگو[۴۳](خود)معرفی میکنند(کاپلان و سادوک، ۱۳۷۸).
فنیکل[۴۴](۱۹۴۵) در یک چهارچوب روان تحلیل گرایانه مینویسد؛ دلایل برای گرایش به الکل و سایر مواد اعتیاد آور، وجود ناکامی های بیرونی و یا بازداری های درونی است، به گونه ای که فرد جرات فعالیت مجدد فرامن را بدون دریافت کمک مصنوعی ندارد(کرد میرزا و همکاران، ۱۳۸۲).
روی آوری روان پویشی در ارتباط با سوء مصرف مواد ارزش و مقبولیت بیشتر دارند تا در ارتباط با درمان بیماران الکلیک. برعکس بیماران الکلیک، بیماران مبتلا به سوء مصرف مواد با احتمال بیشتری ممکن است کودکی بی ثباتی داشته باشند. اقدام به خود درمانی با مواد نمایند و از روان درمانی بهره مند گردند. پژوهش های زیادی اختلالات شخصیت را با پیدایش وابستگی مواد ربط دادهاند(کرد میرزا و همکاران، ۱۳۸۲).
نظریه های روان تحلیل گری معاصر بر اساس «خود»[۴۵]و تجربیات درونی شده در گذشته، اعتیاد را یک پاسخ پیشرونده در مورد کمبودهای خود تنظیم گری[۴۶] می دانند و استفاده از مواد اعتیادآور را یک مکانیزم سازگاری تلقی میکنند که فرد توسط آن می کوشد تا با کمبودهای خود تنظیمی که از محرومیت های دوران اولیه طفولیت و و تعاملات نادرست والدین و کودک سرچشمه میگیرد، مقابله کند. بر اساس این نظریه که فرضیه خود – درمانی نامیده می شود، چند نوع از آسیب های خود – تنظیم گری ( نظیر آسیب دیدگی تحمل عاطفی، آسیب دیدگی مراقبت از خود، آسیب دیدگی های مربوط به رشد شخصیتی و احترام به خود و روابط دارای مشکل) منجر به اعتیاد به مواد می شود(نورانی پور، ۱۳۸۲).