از تفریق دو به دوی این مراحل، یعنی تفریق مرحله تجربه عینی از مفهوم سازی انتزاعی (AC – CE) و همچنین تفریق آزمایشگری فعال از مشاهده تأملی (AE – RO) دو نمره برای هر فرد به دست میآید. حال با توجه به این دو نمره، تعاریف عملیاتی سبک یادگیری به این ترتیب خواهد بود:
سبک یادگیری همگرا: اگر نمره فرد در AC – CE مثبت و در AE – RO نیز مثبت باشد، سبک یادگیری او همگرا است.
سبک یادگیری واگرا: اگر نمره فرد در AC – CE منفی و در AE – RO نیز منفی باشد، سبک یادگیری او واگرا است.
سبک یادگیری جذب کننده: اگر نمره فرد در AC – CE مثبت ولی در AE – RO منفی باشد، سبک یادگیری او جذب کننده است.
سبک یادگیری انطباق یابنده : اگر نمره فرد در AC – CE منفی و در AE – RO مثبت باشد، سبک یادگیری او انطباق یابنده است.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیقاتی
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیقاتی
۲-۱ مقدمه
بسیاری از روانشناسان و نظریه پردازان اشخاص را به صورت های مختلف و متفاوت از هم در نظر میگیرند و بنابرین برای هر انسانی ویژگی های متفاوتی از نظر شخصیت[۴۷] و سبک یادگیری[۴۸] قائل هستند، و از سوی دیگر، ویژگی هایی مانند سبک یادگیری و شخصیت به طور عینی قابل لمس و مشاهده نبوده و بسیار پیچیده هستند و به همین دلیل نظریه های متفاوتی در این زمینهها به وجود آمده و تعاریف مختلفی از هر کدام ارائه شده است.
در این فصل سعی شده است که ضمن تعریف جامع و کامل هر یک از متغیر های ویژگی های شخصیتی و سبک های یادگیری، انواع مهم هر یک از آن ها از منظر دانشمندان و نظریه پردازان مختلف مورد بررسی قرار گیرد. سپس به پیشینه تحقیقاتی موضوع مورد بحث در داخل وخارج از کشور پرداخته و پس از جمع بندی موضوع، مدل مفهومی تحقیق نیز ارائه می شود.
۲-۲ بررسی نظریه های پیرامون موضوع تحقیق
۲-۲-۱ مبانی نظری سبک های یادگیری
مفهوم سبک یادگیری
مطالعه تأثیر تفاوت های فردی در یادگیری از دیرباز مورد توجه پژوهشگران و نظریه پردازان یادگیری و متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. تلاش برای درک چگونگی یادگیری بشر در سال ۴۲۷ قبل از میلاد آغاز شد، هنگامی که سقراط و افلاطون سرچشمه دانش را با نظریه های فیلسوفانه خود مورد بحث قرار دادند. فرضیه سازی رسمی در مورد تفاوت های یادگیری هنگامی آغاز شد که هرب تلان[۴۹] در سال ۱۹۵۴ اصطلاح «سبک یادگیری» را مطرح کرد. پیش از آنکه پژوهشی در مورد سبک های یادگیری صورت گیرد، متخصصان تعلیم و تربیت، یادگیری را به عنوان کیفیتی انباشته شده در ذهن معلم که آماده انتشار است در نظر می گرفتند، وظیفه و مسؤلیت معلم انتشار آن و مسؤلیت دانش آموزان بهرمند شدن از آن بود. بر اساس این دیدگاه اگر دانش آموزی یاد نمی گرفت، مقصر محسوب می شد. در نتیجه آزمون های هوش و آزمون های استاندارد برای غربال کردن دانش آموزانی که تصور می شد برای دریافت و بهره مند شدن از نوع خاصی از آموزش شایستگی ندارند گسترش یافتند (فام[۵۰]،۲۰۰۰؛نقل از شمس اسفندآباد،۱۳۸۴).
این عقیده که تفاوت های موجود در یادگیری افراد صرفا ناشی از تفاوتهای هوش و توانایی آن ها است، تا مدت ها بر دنیای تعلیم و تربیت سایه افکنده بود. امروزه این دیدگاه تغییر یافته و کاملا مشخص شده است که تفاوت های یادگیری افراد تا حدی بستگی به هوش و تواناییهای آن ها دارد و عوامل دیگری نظیر ویژگیهای شخصیتی و دشواری تکلیف نیز در این امر دخیل هستند. «سبک» یکی دیگر از عواملی است که در تفاوت های یادگیری افراد نقش مهمی دارد. سبک، سطح هوش یا یک صفت شخصیتی نیست بلکه تعامل هوش و شخصیت است. علاقه به مطالعه سبک های شناختی را می توان در کارهای یونگ[۵۱] (۱۹۲۳) با ارائه نظریه تیپهای شخصیتی جستجو کرد. این نظریه امروزه نقش مهمی در برخی مدلها و نظریه های سبک های شناختی دارد (استرنبرگ و گریگورنکو[۵۲]،۱۹۹۷).
آلپورت در سال ۱۹۳۷ با معرفی «سبک های زندگی»[۵۳] اصطلاح سبک شناختی را وارد روانشناسی نمود. از نظر وی سبک های زندگی ابزار یا وسیله ای برای تشخیص انواع متمایز شخصیت یا رفتار بود. با ورود اصطلاح سبک به جهان تعلیم و تربیت، اصطلاحاتی نظیر سبک های یادگیری، سبک های شناختی و سبکهای آموزشی به طور وسیعی به کار گرفته شدند. مطالعات مربوط به سبک های یادگیری و شناختی در طول دهه ۶۰ مورد توجه بسیار قرار گرفت و این توجه تا اوایل دهه ۷۰ ادامه یافت و سپس از میزان تحقیقات در این زمینه کاسته شد. با وجود کاهش توجه نسبت به موضوع سبک های یادگیری و شناختی در دو دهه اخیر، امروزه علاقه به مطالعه سبک های مجددا اهمیت یافته است (رایدینگ و چیما[۵۴]، ۱۹۹۷).
سبک به روشی اشاره دارد که فرد برای استفاده از توانمندی خود ترجیح میدهد. سبک های یادگیری و تفکر به توانمندی یک فرد اشاره نمی کند، بلکه به ترجیحاتی اشاره دارد که افراد در چگونگی استفاده از توانمندی های خود به کار می گیرند. ما هرگز از یک سبک منفرد تفکر و یادگیری استفاده نمی کنیم، بلکه همه افراد به مجموعه ای از نیمرخ های مربوط به سبک یادگیری و تفکر نیاز دارند (سنتراک[۵۵]، ۱۳۸۵، ص۲۱۰).
نظریه های سبک های یادگیری
امروزه اصطلاح سبک به الگوهایی از رفتار اشاره دارد که در مدت زمان طولانی و در بسیاری از حوزه های فعالیت ثبات دارند. به طور کلی اصطلاح سبک با توجه به نظریه ها و رویکردهای متفاوت به الگوی عادتی یا غالب فرد در انجام کارها اشاره دارد. نظریه ها و مدلهای بسیاری برای توصیف سبکهای یادگیری / شناختی مطرح شده است. اگرچه از نظر اصطلاح شناسی بین نظریه پردازان تفاوت وجود دارد، اما همه آن ها بر این نکته تأکید دارند که روش ثابت و متمایزی برای رمزگردانی، ذخیره و اجرا وجود دارد که به طور اساسی از هوش مستقل است(اتکینسون،۱۹۹۸؛ نقل از شمس اسفندآباد،۱۳۸۴).
استرنبرگ و گریگورنکو (۱۹۹۷) سبک های یادگیری را به صورتی بسیار جامع طبقه بندی کردهاند. آن ها سبک های مختلف ارائه شده به وسیله نظریه پردازان را تحت سه رویکرد کلی سبکهای شناخت محور، شخصیت محور، و فعالیت محور طبقه بندی نموده اند. در ادامه مهم ترین نظریه های مربوط به سه رویکرد شناخت محور، شخصیت محور و فعالیت محور مورد بحث قرار می گیرند.
الف) رویکرد سبک های شناخت محور
سبک های شناخت محور در دهه ۵۰ و اوایل ۶۰ ایجاد شدند، بنا به این اعتقاد که سبک ها میتوانند پلی بین مطالعه شناخت (ادراک، یادگیری، تفکر) و شخصیت فراهم آورند. سبک های مختلفی که مطرح شده اند بیشتر به مفهوم شناخت نزدیک هستند تا شخصیت. برخی از مهم ترین این سبک ها عبارتند از: