عقل در میان تمام استعداد های بشر از همه حاد تر است و روسو امکانات آن را دست کم گرفته است. شباهت مستقیمی میان روسو، کانت و پستالوزی [۱۲] وجود دارد. نفوذ روسو بر تربیت معاصر، به ویژه در امریکا، بی اندازه است. او پیامبر آزادی و عدم مداخله است، ولی ما باید به خاطر داشته باشیم که آزادی خلاق در تربیت مستلزم احساس مسئولیت و حس فداکاری اجتماعی است. (همان، ص ۳۴۰ )
روسو به چهار مرحله در رشد کودکان اشاره میکند.
-
- مرحله جسمانی – تولد تا ۵ سالگی
-
- مرحله توحش – ۵ تا ۱۲ سالگی
-
- دوره عقلانی – ۱۲ تا ۱۵ سالگی
- مرحله اجتماعی – ۱۵ تا ۲۰ سالگی ( همان، ص ۳۳۳)
او در کتاب امیل مطالب بسیاری درباره تربیت کودک از بدو تولد تا بزرگسالی گنجانیده است و البته باید گفت روسو خود هرگز نقش پدر را برای فرزندان خود در زندگی واقعی اش ایفا نکرد و فرزندانش را به مؤسسات مخصوص نگهداری کودکان ناشناس فرستاد. در این جا باید متذکر گردیم اگرچه عقاید روسو از محتوای نوشته های مختلف سیاسی، اجتماعی، آموزشی دیگر وی هویدا است، اما از جهت اهمیت نظریه های تربیتی او در کتاب امیل، به بررسی آرای او خواهیم پرداخت. (مفیدی، ۱۳۸۱،ص ۷۶ )
« امیل » که در حقیقت نمایانگر عقاید و نظریات تربیتی روسو است، ابتدا صورت داستان داشت، ولی در حقیقت حاوی مطالب بسیار گسترده در مورد جنبههای مختلف پرورش کودک، آموزش، تغذیه و ارزش شیر مادر و لزوم تغذیه کودک از شیر مادر، نقش پدر به عنوان مربی، معلم خصوصی و راهنما و مسائل دیگر است و طیف وسیعی از جنبههای تربیتی و آموزشی کودک را از بدو تولد تا بزرگسالی، انتخاب شغل و حرفه و ازدواج را در بر میگیرد.
در این جا سعی می شود تا عقاید کلی روسو را درباره کودک و دنیای آموزشی و زندگی او شرح دهیم:
توجه به طبیعت کودک
روسو در بحث پیرامون طبیعت منحصر به فرد کودک با عقاید زمان خود در ستیز بود و با تصورات غلط زمان که با کودک و قابلیت هایش وقعی نمی نهاد، سخت مخالفت می ورزید و مکررا اظهار می کرد که به کودکان باید بر طبق سن و سالشان رفتار کنیم. زیرا طبیعت به کودک قبل از بالغ شدن به چشم کودک می نگرد، و اگر قرار باشد چنین نظمی را بر هم بزنیم، میوه های بیشتری خواهیم داشت بی طعم، که در خطر فساد قرار می گیرند. یعنی عده ای کودکان دانشمند خواهیم داشت که روحشان هنوز کودک است. پس باید کودک را در کودکی پخته کرد. ( همان، ص ۷۸ )
تاثیر جامعه خانواده و اجتماع
روسو معتقد به فساد اجتماع بود و سعی داشت تا قهرمان خود امیل را از فساد و تباهی های جامعه دور نگه دارد بدین ترتیب، امیل در سرزمینی تنها و فقط با مربی اش (تا سن ۱۲ سالگی ) بسر برد. عقاید روسو درباره تاثیر اجتماع بر انسان به صورت زیر خلاصه می شود:
طبیعت انسان را نیک پدید آورده، ولی این جامعه او را شریر تربیت نموده است، طبیعت انسان را آزاد آفریده، ولی جامعه او را بنده گردانیده است، طبیعت انسان را خوشبخت آفریده ولی جامعه او را بدبخت و بیچاره نموده است. واضح است که این قضایا به هم مرتبط بوده و بیان یک حقیقت هستند و آن این که از دیدگاه روسو، نسبت اجتماع به عالم طبیعت مانند نسبت شر است به خیر.
مسئله عمده دیگر این که، از لحاظ فلسفه طبیعت گرایی[۱۳] که روسو از پیروان آن میباشد، آموزش و پرورش باید امکان رشد طبیعی را برای کودک فراهم سازد و تربیت وقتی حقیقی خواهد بود که به طبیعت و نیروها و امیال کودک فرصت دهد که به سرعت رشد و نمو نمایند و باید از هر گونه دخالت خودداری گردد. به همین سبب طبیعت گرایان گاهی مدارس را به منزله سرباز خانه هایی می دانند که آزادی کودک را محدود میسازند. درباره تربیت در محیط خانه نیز تردید دارند و بعضی از طبیعت گرایان معتقدند که برای تربیت کودک بایداو از محیط خانه و دخالت والدین دور نگاه داشت. از جمله این ها روسو اعتقاد داشت که امیل باید از زندگی خانوادگی در دوران طفولیت جدا گردد و باید درس خود را نه از انسان بلکه از طبیعت فرا گیرد. ( مفیدی، ۱۳۸۱، ص ۷۹ )
تعلیم و تربیت منفی [۱۴]
روسو معتقد به فساد جامعه بود و سعی داشت امیل را تحت رژیم تربیتی و آموزشی خاص خود در آورد و در سایه دوری از اجتماع او را از آشفتگی های زندگی تصنعی، به انسانی کامل و آزاد مبدل سازد و این روند را آموزش منفی نام نهاد. او میگوید: مراد من از تعلیم و تربیت منفی تربیتی است که قبل از دادن معلومات سعی میکند اندام هایی که وسیله کسب معلومات هستند بهتر و دقیق تر سازد، تعلیم و تربیتی که از راه ورزیدن حواس، ما را برای تعقل آماده نماید. تعلیم و تربیت منفی به کسی فضائل اخلاقی نمی دهد، ولی از معایب جلوگیری میکند. حقیقت نمی آموزد، اما او را از اشتباه حفظ میکند. از آنچه گفته شد می توان دریافت که او تعلیم و تربیت منفی را نوعی انتظار برای یادگیری و دخالت نکردن میداند زیرا معتقد است که در دوران کودکی باید « بتوانیم که هیچ گونه دخالتی نکنیم » و البته آن را دشوار ترین کارها میداند و بنابرین دوره کودکی را یک دوره بیکاری وانتظارطولانی میداند، که باید گذاشت کودکی در کودکان پخته گردد.
نظریه آزادی تنظیم شده
روسو در مورد تأخیر انداختن آموزش و آماده نمودن کودک از پیش، در واقع نوعی آزاد گذاری کودک را القا می کند. این آزادی به نوعی از قبل سازمان مییابد و به وسیله مربی تنظیم میگردد. منظور روسو از آزادی این نیست که کودک مجاز به انجام هر کاری باشد بلکه آزادی پیروی از قانون و آزاد بودن به معنای حفظ آزادی و پیروی از نظم است. عده ای عقیده دارند که این نوع آزادی و مراقبت تنظیم شده از امیل همانند نوشتن کلمه آزادی بر سر در زندان میباشد. از این رو طرفداران وی بعد ها کمتر به آزادی کودک و بیشتر به ساختن و شکل دادن او از طریق مراقبت مداوم و یا از راه آموزش رسمی و ورود او در اجتماع خانواده و گروههای اجتماعی بسته تر می اندیشند. ( همان، ص ۸۳)
تعلیم و تربیت اخلاقی
روسو در زمینه استفاده از استدلال و منطق در تربیت اخلاقی کودکان با نظریات جان لاک[۱۵] مخالف است و میگوید نیروی عقل که ترکیبی از سایر نیروهاست، از تمام قوای روحی بشر مشکل تر و دیر تر رشد مییابد ولی مردم به غلط این قوه را برای رشد قوای دیگر به کار میبرند. بهترین تربیت ها آن است که شخص را عاقل بار بیاورد ولی مربیان امروزی می خواهند فقط با دلایل عقلانی طفل را به این مرتبه برسانند و این درست مثل این است که کسی بخواهد کاری را از آخر شروع کند و نتیجه عملی را وسیله انجام آن عمل قرار دهد. روسو آغاز آموزش مفاهیم اخلاقی و شکوفایی آن را در کودک، سن ۱۵ سالگی و نوجوانی میداند. ( همان، ص ۸۴)
نقش مربی