پاسخهای مقابلهای شناختی فعال، پاسخهایی هستند که طرح شدهاند تا ارزیابی شخص را از استرسآمیز بودن مسأله و یا عواقب عاطفی آن در نظر گیرند. یکی از رویکردهای کنار آمدن از نظر بیلینگر و موس کنار آمدن فرآیندهایی فیزیولوژیکی (مثل انکار)، است که از افراد در برابر تهدیدهای بیرونی و فیزیولوژیکی حمایت میکنند. احتمالا افراد معتاد به دلیل وابستگی به مواد، شرایط محیطی را بیشتر از افراد غیر معتاد فشار زا احساس میکنند و یا اثر خوشایند مصرف مواد در کاهش فشار روانی و افزایش لذت، باعث میشود تا افراد معتاد در مواجهه با شرایط محیطی بیشتر از سبک مقابله متمرکز بر هیجان و کمتر از مقابله متمرکز بر مسأله استفاده کنند(باقری،۱۳۸۵).
۲-۵- طرحوارههای ناسازگار اولیه
طرحوارههای ناسازگار اولیه الگوهای هیجانی و شناختی خودآسیب رسانی هستند که درابتدای رشد و تحول درذهن جای گرفتهاند و در سیر زندگی تکرار میشوند .طرحوارهها حاصل گفتگوی والدین با کودک هستند که به تدریج در ذهن او جای گرفتهاند و هم اکنون به گونهای نظام مند، اما ناکارآمد زندگی وی را زیر سیطره خود گرفتهاند. طرحوارههای ناسازگار به عنوان زیرساختهای شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی میشوند و دارای مؤلفههای شناختی، عاطفی، رفتاری هستند .هنگامی که فعال میشوند سطوحی از هیجان منتشر میشود و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به آشفتگیهای روانشناختی نظیر افسردگی،اضطراب، عدم توانایی شغلی، سوء مصرف مواد، تعارضات بین فردی و مانند آن میشوند(ملانوروزی، ۱۳۸۶).
طرحوارههای ناسازگار اولیه بر نحوه تفکر، احساس و عملکرد بیماران یا این که با دیگران چگونه ارتباط برقرار کنند نقشی اساسی دارند. طرحوارههای ناسازگارانه اولیه وشیوههای ناسازگارانهای که بیماران برای مقابله با آن ها یاد میگیرند اغلب زیربنای علایم اختلالات مزمن محوری که مانند اختلالات سوء مصرف مواد، افسردگی، اضطراب و روانتنی هستند(احمدیان،۱۳۸۵).
یکی از مهمترین مسائل در پیشگیری از اعتیاد تغییر نگرشهای مثبت و تثبیت نگرشهای منفی نسبت به مصرف مواد مخدر است، نگرش یعنی باورهای فرد در مورد نتیجه و عاقبت هر کار و ارزشی که فرد برای این نتیجه قائل است نگرشها دلایل منطقی بروز رفتارهای هر فرد خاص میباشد، عوامل بسیاری بر نگرش افراد تاثیر میگذارند؛ یکی از این عوامل دانش و اطلاعات فرد در حوزه های مختلف میباشد، لذا طبق مطالعات صورت گرفته مشخص شده است افرادی که نسبت به مواد مخدر نگرشها و باورهای مثبت دارند احتمال مصرف واعتیادشان بیشتر از کسانی است که نگرشهای منفی یا خنثی دارند بر همین اساس تغییر نگرشها از خنثی به منفی آسانتر از تغییر نگرشها از مثبت به منفی است(گلزاری و همکاران،۱۳۸۷).
۲-۵-۱- شکلگیری طرحوارهای ناسازگار
بر طبق نظر یانگ در شکلگیری طرحوارههای ناسازگار،تجارب ناسازگار اولیه زندگی، نیازهای روانشناختی اساسی و خلق و خوی هیجانی تعامل میکنند.
تجارب ناسازگار اولیه: ریشه تحولی طرحوارهها در تجارب ناگوار دوران کودکی نهفته است. طرحوارههایی که زودتر به وجود میآیند، معمولأ قوی تر و از خانواده های هستهای[۶۱] نشأت میگیرند (حاجیعلیزاده و همکاران،۱۳۸۷). همزمان با تحول کودک، همسالان، مدرسه و فرهنگ در شکلگیری طرحواره نقش بازی میکنند. چهار دسته از تجارب ناگوار اولیه طرحوارهها را به وجود میآورند. اولین دسته، ناکامی ناگوار نیازها هستند. این حالت وقتی اتفاق می افتد که کودک تجارب خویشاوندی را تجربه نکند. دسته دوم آسیب دیدن و قربانی شدن میباشند.در دسته سوم، کودک چیزهای خوب، رفاه و آسایش را در حد زیادی تجربه میکند. در این حالت نیاز به خودگردانی یا محدودیتهای واقعبینانه ارضا نمیشود. دسته چهارم، همانندسازی با افراد مهم زندگی است. اینکه کودک کدام جنبه از کارکردهای افراد مهم زندگیاش را درونی سازی میکند، طرحوارههای مختلف شکل میگیرد(خورشیدیان،۱۳۸۹).
نیازهای روانشناختی اساسی: طرحواره به دلیل ارضا نشدن نیازهای هیجانی کودکی به وجود میآیند. این نیازها شامل: دلبستگی ایمن، خودمختاری[۶۲]، آزادی برای بیان نیازها و هیجانهای سالم، خودانگیختگی[۶۳]، محدودیتهای واقع بینانه[۶۴] است. این نیازها جهان شمول اند. همه انسانها این نیازها را دارند، گرچه شدت این نیازها در بعضی بیشتر است. ناکامی این نیازها باعث شکلگیری طرحواره ناسازگار میشود. هدف طرحواره درمانی، کمک به بیماری برای ارضاء سازگارانه این پنج نیاز هیجانی است.
خلق و خوی هیجانی: خلق و خوی کودک یک نقش اصلی در رشد طرحواره ایفا میکند. هر کودک با خلق و خوی متمایز و منحصر به فردی متولد میشود که نسبتأ غیر قابل تغییرند. پایدار، بیثبات، خونسرد، مضطرب، بازیگوش، اجتماعی،خجالتی، وسواسی،حواس پرت و غیره از ابعاد خلق و خوی انسان هستند.
خلق و خوی کودک در تعامل با وقایع دردناک، منجر به شکلگیری طرحواره میشود.خلق و خوهای متفاوت کودک را در معرض شرایط گوناگون قرار میدهد و به گونهای متفاوت نسبت به شرایط مشابه آسیبپذیر میسازد(خورشیدیان،۱۳۸۹).
۲-۵-۲- عملکرد طرحواره[۶۵]های ناسازگار
دو عملکرد اصلی طرحوارهها عبارتند از تداوم طرحواره[۶۶] و بهبود طرحواره[۶۷].هر فکر، احساس، رفتار و تجربه مرتبط با طرحواره را میتوان تداوم بخش طرحواره(طرحواره را تثبیت و تقویت میکند)، یا بهبود دهنده طرحواره (باعث ضعیف شدن آن میشود)، در نظر گرفت. تداوم طرحواره به هر چیزی اشاره دارد که بیمار انجام میدهد(درونی یا رفتاری)، تا وضعیت فعلی طرحواره را حفظ کند.تداوم طرحواره، تمام افکار، احساسها و رفتارهایی را در بر میگیرد که به جای بهبود طرحواره، در نهایت باعث تقویت آن میشود. بهعبارتی، تمام پیشگوییهای خودکام بخش[۶۸] فرد. طرحوارهها توسط سه سازوکار اولیه تداوم مییابند: تحریفهای شناختی[۶۹]، الگوی زندگی خودآسیبرسان[۷۰] و سبکهای مقابلهای.[۷۱]تحریفهای شناختی موقعیتها را به گونهای سوء تعبیر میکنند (با تحریف،انکار،کمینه سازی و…)، که باعث تقویت طرحواره میشود. از نظر رفتاری، فرد درگیر الگوهای خودآسیب رسان، انتخاب ناهوشیارانه و ماندن در موقعیتها و روابطی میشود که باعث برانگیختگی و تداوم طرحواره میشود و در عین حال از بر قراری روابطی که منجر به بهبود طرحواره میشود اجتناب میکند(یانگ، کلوسکو، ویشار[۷۲]،۲۰۰۳).
۲-۵-۳- طرحوارههای شرطی و غیر شرطی