کاربرد تئوریهای فرهنگ سازمانی در رابطه با اثریخش سازمانی
۲-۲-۱-۳ مقایسه هوش هیجانی و بهره هوشی
از لحاظ واژه گزینی در متون مختلف، هوش هیجانی[۳۵] یا هوش عاطفی به اختصار EI گفته میشود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی»[۳۶] یا EQ مینامند، و از این نظر با «ضریب هوش شناختی»[۳۷] یا IQ که برای سنجش بهره هوشی به کار میرود تفاوت دارد.
یکی از تفاوتها و یا شاید امتیازهای هوش هیجانی نسبت به بهره هوشی، اکتسابی بودن یا غیر موروثی بودن آن است؛ که به راحتی قابل یادگیری، تکامل، بهبود و اصلاح است (حسن زاده، ۱۳۸۶). بنابرین ضعف افراد در هوش هیجانی را میتوان جبران کرد در حالی که بهره هوشی در فرد ثابت بوده و در طول زمان تغییر نمیکند. علاوه بر این، با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در سازمانها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پررنگ تر است به عنوان مثال فردی با تواناییهای منطقی و بهره هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کارش با مشکل روبرو میشود ولی فردی با بهره هوشی عادی و در عین حال برخورداری از هوش هیجانی بالا، با مدیریت بر احساسات، خودانگیختگی، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری میتواند به جایگاههای بهتر و موفقیتهای بیشتر دسترسی پیدا کند. (برادبری، ۱۳۸۴).
۲-۲-۱-۴ مدلها و نظریه های هوش هیجانی
نظریه های هوش هیجانی:
هوش عاطفی، سازهای نظری است که تعریف آن بستگی به بنیاد نظری مورد نظر دارد. نظریه های متفاوتی را که تا کنون در مورد چیستی هوش مطرح شدهاند، میتوان در یک پیوستار دید که در یک سوی آن هوش یک توانایی عمومی (توانایی شناختی، سازگاری با محیط و …) به شمار میرود و در سوی دیگرش ترکیبی از مهارتها و تواناییهای اجتماعی و عاطفی است. (سنت راک، ۲۰۰۱)، بنابرین نظریه های هوش عاطفی را میتوان در دو گروه جای داد :
نظریه های توانایی
این نظریه ها هوش عاطفی را توانایی شناسایی یا ورود اطلاعات و پردازش آن ها از طریق دستکاری فوری نمادها و توانایی دریافت اطلاعات عاطفی از محرکهای دیداری و شنیداری تعریف کردهاند. آن را یک توانایی ذهنی میپندارند و معتقدند که ساختارهای شناختی و عاطفی به صورت یکپارچه کار میکنند. توانایی درک و ابراز عاطفهها، توانایی درونیسازی تجربه های عاطفی در شناخت، توانایی شناسایی و درک عاطفهها و استدلال از طریق آن ها و توانایی مهار کردن عاطفهها در خود و دیگران مجموعه توانایی هایی هستند که هوش عاطفی هر فرد را تعیین میکنند (مایر و همکاران، ۲۰۰۰).
نظریه های ترکیبی
مدلهای ترکیبی، هوش هیجانی را ترکیبی از تواناییهای ذهنی و رگههای شخصیتی معرفی میکنند. این نظریه ها EI را با سایر مهارتها و ویژگیها مانند انگیزه و توان برقراری ارتباط با دیگران میآمیزند و بر ایجاد انگیزه در خود، مهار خود و مدیریت روابط اجتماعی تأکید دارند. مایر و همکاران (۲۰۰۰) نظریه هایی مانند نظریه گلمن و بار ـ ان را در این دسته جای میدهند، زیرا این نظریه ها مهارت هایی که در قلمرو تواناییهای ذهنی قرار دارند؛ مانند حل مسئله، را با ویژگیهای شخصیتی، مانند خوش بینی در میآمیزند (هدلند و سترنبرگ[۳۸]، ۲۰۰۱).
مدلهای هوش هیجانی:
مدل توانایی مایر و سالووی (۱۹۹۷) :
الگوی توانایی در سال ۱۹۹۷ توسط مایر و سالووی ارائه شد. این الگو متمرکز بر نقش هیجانها و تأثیرات متقابل آن ها بر افکار است (مایر و سالووی، ۱۹۹۷). مایر و سالووی معتقدند که هوش هیجانی از تواناییهای ذهنی، مهارتها و قابلیتهای متعددی تشکیل شده است. تواناییهای ذهنی متمایز از دیگر توانایی بوده و شامل تفکر انتزاعی و حل مسایل میباشد (مایر و همکاران، ۲۰۰۰).
ابعاد چهار گانهی مدل مایر و سالووی به ترتیب زیر است:
۱ـ شناسایی عواطف در خود و دیگران[۳۹]: در این حوزه، مهارتهای خود سنجی، اغلب با توانایی واقعی افراد در خواندن صحیح عواطف دیگران، مطابقت ندارد. در نتیجه این امر، ممکن است کارفرمایان اطلاعاتی با ارزش را در جریان تعامل با همکاران و مشتریان خود از دست بدهند. با این وجود، انان بر این باورند که به خوبی قادر به درک صحیح عواطف دیگران هستند.
۲ـ کاربرد عواطف[۴۰]: یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسائل و استفاده از فرصت ها. استفاده از عواطف برای برانگیختن افراد و هسته اصلی کار نیز از کاربردهای عواطف به شمار میآید.
۳ـ توانایی درک و فهم عواطف دیگران[۴۱]: توانایی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آن ها و چگونگی تغییر عواطف از یک حالت به حالت دیگر را درک عواطف مینامند، به کمک این آگاهیها میتوانیم بفهمیم که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها میشود و در نتیجه میتوانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم.
۴ـ مدیریت عواطف[۴۲]: مدیریت عواطف به معنیِ اداره کردنِ عواطف در خود و دیگران در یک موقعیت شغلی یا محیط کار است، میتوان در این زمینه واکنشهای زیادی را در نظر گرفت، از جمله: انکارِ احساسات، فرار از مشکلات، تأیید حالتِ کلی موقعیت بدون تأیید جریان آن، به کارگیری عواطف جهت حلِ مسائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر (مایر و سالووی، ۲۰۰۲؛ به نقل از استوار و امیرزاده، ۱۳۸۷).
مایر و سالووی (۱۹۹۷)، مطابق با آن چه در جدول (۲-۲) آمده است، به ابعاد و مؤلفههای مدل خود از هوش هیجانی اشاره نمودند:
جدول (۲-۲) : مدل توانایی هوش هیجانی مایر و سالووی (۱۹۹۷)
۱ـ شناسایی هیجان ها:
توانایی تشخیص هیجان در حالت فیزیکی و روان شناختی فرد.
توانایی شناسایی هیجانهای دیگران.
توانایی ابراز صحیح هیجان و نیازهای مرتبط با آن.
توانایی تمایز گذاری بین ابراز صحیح و ناصحیح یا صادقانه و غیر صادقانه احساسات.
۲ـ تسهیل هیجانی تفکر با بهره گرفتن از هیجان ها.
توانایی جهت دادن و اولویت دادن به تفکر بر اساس احساسات وابسته به اشیاء، وقایع و افراد
توانایی خلق یا تقلید هیجانها به منظور تسهیل قضاوت و خاطرههای وابسته به احساسات
توانایی بهره گیری از تغییرات خلقی، توجه به نقطه نظرهای مختلف و هماهنگسازی تغییرات
توانایی استفاده از حالات هیجانی، به منظور تسهیل فرایند مسأله گشایی و خلاقیت
۳ـ درک و فهم هیجانها :
توانایی درک چگونگی ارتباط هیجانهای مختلف
توانایی درک علل و پیامدهای احساسات
توانایی تفسیر احساسات پیچیده، مثل هیجانهای مختلط یا حالات احساسی متضاد
توانایی درک و پیشبینی انتقالهای احتمالی بین هیجانها
۴ـ نظم بخشی و مدیریت هیجانها :
توانایی گشودگی نسبت به احساسات خوشایند و ناخوشایند
توانایی کنترل و انعکاس احساسات
توانایی پرداختن، امتداد دادن یا جدا شدن از یک هیجان
توانایی اداره هیجانهای خود و دیگران
توانایی گشودگی نسبت به احساسات خوشایند و ناخوشایند
توانایی کنترل و انعکاس احساسات