از روش های دیگری که از سوی جوانان برای تغییر تصویر بدنی استفاده می شود، جراحی زیبایی است که به نظر میرسد در ۵۰ سال أخیر این روش به فراوانی مورد استفاده قرار گرفته است (صفازاده، ۱۳۸۶). شاید دلیل این عمومیت فراگیر استفاده از جراحی زیبایی وجود چندین عامل باشد که از جمله آن ها تنوع طلبی، امکان پذیری تغییر در صورت، حداقل نارضایتی، ماندگاری تغییر و تمرکز فزاینده رسانه های جمعی بر تصویر بدنی در سال های اخیر باشند. در میان همۀ این عوامل آنچه مورد تأیید همه پژوهشگران در انگیزه تمایل به جراحی زیبایی میباشند نارضایتی از تصویر بدنی است (پونتی، مولر؛ ۲۰۰۸).
۲-۱۶ دید گاه های روانشناسی اجتماعی درباره تصور بدنی:
۲-۱۶-۱ نظریه فرهنگی اجتماعی تامپسون:
در این دیدگاه رسانه های غربی به عنوان منبع اولیه ی نارضایتی از بدن محسوب میشوند، که در میان زنان جوان به طور گسترده ای رواج یافته است. بر اساس این دیدگاه رواج نارضایتی از بدن در میان زنان جوان و حتی مسن از پیامدهای غیرقابل اجتناب پرتره ها (یا نمونه های ایده آل بدنی) به تصویر کشیده شده در رسانه ها است که منجر به رفتارهای ریاضت گونه در میان زنان می شود. تامپسون اشاره میکند که در جوامع غربی تأکید زیادی بر ظاهر فیزیکی است و هنجارهای ثابت و مشخصی برای جذابیت ظاهری وجود دارد و اعتقاد عامه ی مردم این گونه است که شخصیت هایی با جذابیت ظاهری به جایگاه اجتماعی مطلوب تر، موفقیت بیشتر، زندگی کاملتر و مزایای بیشتری در روابط بین فردی و جایگاه های اجتماعی میرسند. برای مثال عقیده بر این است که افراد با جذابیت ظاهری احتمال بیشتری برای دریافت کمک و شانس بیشتری برای پیشرفت و کسب شهرت دارند (تامپسون، ۲۰۱۱).
او معتقد است که این هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از دوران کودکی برای افراد درون سازی می شود. برای مثال تحقیقات داین و برشید (۱۹۷۴)، نشان داد که کودکان پیش دبستانی همسالان زیباتر خود را اجتماعی تر، خودکفاتر و مستقل تر می دانند حال آنکه همسالان غیرجذاب خود را وابسته غیراجتماعی و دارای رفتارهای منفی اجتماعی تعریف میکنند.
افزون بر این مطالعات اخیر هیومن (۱۹۹۸)، نشان داد که جذابیت ظاهری به عنوان عاملی اساسی و پیشبینی کننده ی پذیرش در گروههای همسالان است. بنابرین نشان دهنده ی اهمیت زیبایی و جذابیت در جامعه است و در درجه ی اهمیت زیبایی و جذاب بودن در میان دختران و پسران تفاوت معناداری وجود دارد، که این تفاوت ها از دوران کودکی برای آن ها درونی می شود. چنانچه در پیمایشی توسط بارمگاتر و تاوریس (۱۹۸۳)، از کودکان پرسیده شده که اگر بیدار می شدید و جنسیتتان عوض شده چه می کردید، پاسخ ها در میان دختران و پسران به طور معناداری متفاوت بود مثلاً پسران گفتند اگر دختر بودند آرزوی دختر بودن داشتند، چرا که دختران غیر جذاب منفور و مطرود به نظر میرسند و دختران گفتند مزیت پسر بودن برایشان این است که از نگرانی اینکه ظاهرشان چگونه باشد، رهایی مییابند. بنابرین هم پسران و هم دختران بر اهمیت زیبایی ظاهری برای دختران تأکید داشتند. بنابرین اجتماعی شدن و پذیرش هنجارهای اجتماعی در ارتباط با ظاهر از جمله پیروی از هنجارهای زیبایی و اشتغال زیاد زنان با ظاهرشان جزو کلیشه های جنسیتی نقش های زنانه است و از جمله ی انتظارات فرهنگی، توقع بیشتر از زنان برای رسیدگی و بهبود ظاهرشان است که پیامد آن نارضایتی بیشتر زنان از بدنشان است. چنانچه در فرهنگ لغت جهانی وبستر در تعریف زیبایی آمده است: ” زنی که بسیار خوش اندام و جذاب باشد” بنابرین تعریف زیبایی در برگیرنده ی نگرش ها و مسئولیت های زنانگی است.
تامپسون اشاره میکند که یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در نارضایتی از بدن، درونی سازی هنجارهای اجتماعی در ارتباط با زیبایی ظاهری است. مثلاً درونی سازی هنجارهای لاغری منجر به تلاش هایی در ارتباط با لاغر شدن در میان افراد می شود. تامپسون اشاره میکند که درونی سازی هنجارهای مربوط به زیبایی با میزان مصرف رسانه ای در ارتباط است (استین برگ، ۲۰۰۴).
برای سنجش این مسئله تامپسون مقیاس زیبایی ظاهری (SATAQ) را برای ارزیابی میزان فرهنگ پذیری زنان از هنجارهای زیبایی و تناسب و لاغری و شاخص های دیگر جذابیت ظاهری طراحی کرد که این مقیاس در بر گیرنده ی چند خرده مقیاس است که عبارتند از:
۱٫ میزان آگاهی از استانداردهای فرهنگی
۲٫ میزان درونی سازی و عمل به استانداردهای فرهنگی
۳٫میزان فشارهایی که افراد از رسانه ها و جامعه ی بیرونی دریافت میکنند.
۴٫درونی سازی ایده آل های بدنی ورزشکاران
۵٫درونی سازی استانداردهای فرهنگی و رسانه ای به طور کلی.
در مجموع نظریه ی اجتماعی و فرهنگی تامپسون تأکید بر فشارهای فرهنگی و اجتماعی دارد که مردان و زنان را برای داشتن اندام زیبا ترغیب میکند.به عبارتی او ابزارهای فرهنگی و درونی سازی هنجارهای فرهنگی و منابع آگهی دهنده از هنجارهای فرهنگی و رسانه ای را از عوامل شکل دهی به تصور بدن میداند. او چهار بُعد را ذکر میکند که عبارتند از:
۱- منابع اطلاعاتی: که شامل این می شود که آیا رسانه ها به عنوان منابع کسب اطلاع از مُد و زیبایی محسوب میشوند و اینکه کدام یک از رسانه ها میتوانند تأثیر بیشتری در انتقال این ارزش های فرهنگی داشته باشند.
۲- درونی سازی هنجارهای فرهنگی و رسانه ای با توجه به جنسیت: بیانگر این میباشد که تا چه میزان افراد با مشاهده و مقایسه ی خود با الگوهای فرهنگی به درونی سازی استانداردهای فرهنگی می چردازند.
۳- درونی سازی هنجارهای ورزشکاران: اینکه افراد تا چه میزان به شبیه سازی خود با ورزشکاران و الگو سازی از افراد مشهور میباشند.
۴٫ میزان احساس فشار: بیانگر این است که افراد تا چه میزان برای همنوایی و سازگاری با ایده آل های فرهنگی و رسانه ای احساس فشار میکنند.
۲-۱۶-۲ نظریه تصور از بدن کش[۹۲]:
کش در کتاب خود با عنوان تصور از بدن (۲۰۰۲)، به عنوان رویکردها در ارتباط با تصور از بدن می پردازد که عبارتند از:
۱٫رویکرد تاریخی در ارتباط با تصور از بدن.
۲٫رویکرد ذهنی و روانی در ارتباط با تصور از بدن.
۳٫رویکرد رفتاری شناختی در ارتباط با تصور از بدن.
۴٫رویکرد پردازش اطلاعاتی در ارتباط با تصور از بدن.
۵٫ رویکرد اجتماعی- فرهنگی در ارتباط با تصور از بدن.
۶٫رویکرد فمنیستی و شی انگاری در ارتباط با تصور از بدن.
رویکرد تلفیقی کش از تصور از بدن از انواع رویکردهای پردازش اطلاعاتی، ذهنی – روانی، عصبی – شناختی، رفتاری – شناختی، اجتماعی – فرهنگی و در نهایت رویکردهای فمنیستی تأثیر می پذیرد (کش،۲۰۰۲).