در این اینجا دیدگاه چند تن از روانشناسان غربی در زمینه روانشناسی دین به طور مختصر مطرح شد. علت انتخاب نظریه این روانشناسان در پژوهش حاضر و طرح دیدگاه آنان، علاقه آن ها به دین و مطالعه آن با نوعی گرایش مثبت آن ها به دین بوده است. البته ممکن است نظریات روانشناسان دیگری را نیز بتوان به این مجموعه اضافه کرد. چون بررسی کامل دیدگاه همه روانشناسان در زمینه روانشناسی دین نیازمند نقد و بررسی مبانی جهان بینی و اعتقادات هریک از روان شناسان نسبت به دین است، بنابرین ضروری به نظر میرسد تا دیدگاه روانشناسانی که با بهره گرفتن از روانشناسی، دین را به عنوان یک متغیر خنثی مانند سایر متغیرها در نظر می گیرند و یا حتی آن را به عنوان یک ارزش منفی در نظر می گیرند جداگانه مورد بحث وبررسی قرار گیرد(رحیمی نژاد،۱۳۷۷).
۲-۲-۵٫ علل روانشناختی گریزاز دین
۱٫ ضعف معرفتی
یکی از ابعاد وجودی هر انسانی بُعد شناختی اوست. انسان در هر مرحله ای از مراحل رشد خود، واجد یک سلسله توانمندیهای شناختی می شود. روانشناسان، رشدشناختی انسان را به سه دوره تقسیم میکنند: دوره حسی ـ حرکتی (۲سال اوّل)، دوره عملیات منطقی عینی (تا ۱۲سالگی)، دوره عملیات منطق صوری یا دوره تفکّر انتزاعی.سومین دوره تحوّلشناختی در آستانه نوجوانیآغاز و در اوایل جوانی تکمیل می شود. بنابرین، یکی از ویژگی های جوان از نظر شناختی این است که دارای تفکّر انتزاعی است و از نظر ذهنی، به حداکثر کارایی هوشی میرسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی» آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق میدهد و جوانان تلاش میکنند هویّت مذهبی خود را شکل دهند.
اما به دلایل گوناگونی ممکن است در این هویّتیابی مذهبی، با بحران مواجه شوند و نتوانند هویّت مذهبی خود را خوب شکل دهند و دچار نوعی سردرگمی و در نهایت، بی رغبتی و گریز از دین شوند. یکی از علل این بحران ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است که به او ارائه میشوند. جوان بهخاطر توانمندیهای ذهنی، دین تقلیدی را برنمیتابد و همه آن باورهای دینی که از دوران کودکی به صورت تقلیدی از خانواده و دیگران به او القا شدهاند به کناری مینهد و میخواهد دینی بپذیرد که متناسب با سطح تفکّر او باشد. اما از یک سو، بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه می شود برای او قانع کننده نیست، و از سوی دیگر، در برخی موارد نیز جوان میخواهد همه آموزه های دینی، اعم از احکام و عقاید را با خطکش عقل خود بسنجد و فکر می کند اگر آموزههای دینی در قالب های فکری او بگنجند صحیح هستند، وگرنه درست نیستند و باید کنار گذاشته شوند. همه این عوامل دست به دست هم می دهند و موجب میشوند هویّت دینی جوان به خوبی شکل نگیرد و جوان دچار یک بحران شناختی نسبت به آموزههای دینی شود و نجات خود را از این بحران، در گریز از دین بداند. قرآن نیز به این حقیقت اشاره می کند و گرایش به کفر و بی ایمانی را ناشی از جهل و ضعف معرفتی انسانها میداند. حضرت نوح(علیه السلام) با صراحت، یکی از عوامل بیایمانی قوم خود را جهل و یا عدم معرفت صحیح به آموزههای دینی معرفی می کند و در اینباره، به قوم خود میفرماید: (… ولکنّی اَراکُم قوما تجهلون.) (هود: ۲۹) در روایات نیز به این معنا اشاره شده است. حضرت علی(علیه السلام) درباره علت کفر میفرماید: «لو اَنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یَکفُروا و لم یَضلّوا»؛ اگر افراد هنگام برخورد با مسائلی که نمیدانند، درنگ میکردند وعجولانه تصمیم نمیگرفتند، کفر نمیورزید و گمراه نمیشدند. بنابرین یکی از علل روان شناختی دینگریزی در همه انسانها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم دستیابی به هویّت دینی است.
۲٫ برداشتهای غلط از دین یا سطحی نگری
علاوه بر اینکه جهل و ضعف معرفتی موجب دینگریزی می شود، برداشت های غلط و ناصواب از معارف دینی نیز در دینگریزی جوانان مؤثرند. بسیاری از اوقات دین مساوی با «معنویت» در نظر گرفته می شود و دین را در حد یک نیاز معنوی کاهش می دهند و این گونه نتیجه می گیرند که نیاز به معنویت فقط در مواقع سختیها و بحرانهای شدید مفید است و در سایر مواقع، نیازی به دین نیست و برای دین نقشی در زندگی روزمرّه خود قایل نیستند. قرآن به این مطلب اشاره می کند و میفرماید: (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا… .) (یونس: ۲۲و۲۳) این دیدگاه ساده انگارانه و کاهشگرایانه نسبت به معارف دینی به تدریج، موجب حذف دین از زندگی انسان می شود و جوانان، که در حال جستوجوی فلسفه زندگیاند، وقتی احساس کنند دین در معنادهی به زندگی آن ها تأثیری ندارد به تدریج، آن را کنار میگذارند و حتی ممکن است دین را امری دست و پاگیر در مسیر زندگی تلقّی کند و حالت گریز نسبت به آن پیدا کنند.