فرهنگ در جمهوری اسلامی
مبحث اول : شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۶۲
گفتار اول : شکل گیری شورای عالی انقلاب فرهنگی و جایگاه و رویکردهای آن ۱۶۲
بند اول: شکل گیری شورا و جایگاه آن ۱۶۲
بند دوم: رویکردهای شورای عالی انقلاب فرهنگی ۱۶۸
گفتار دوم: بررسی وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی در حوزه سیاست گذاری
و تصمیم گیری ۱۷۱
بند اول : سیاست گذاری در حوزه ی ترویج فرهنگ اسلامی ۱۷۱
بند دوم : سیاست گذاری در حوزه علم و فرهنگ ۱۷۲
بند سوم : سیاست گذاری در حوزه هنر ۱۷۴
بند چهارم : سیاست گذاری در حوزه زنان و خانواده ۱۷۵
بند پنجم : سیاست گذاری در حوزه چاپ و نشر کتاب و تعیین
سیاست های رسانه ای ۱۷۶
بند ششم : تدوین نقشه مهندسی فرهنگی کشور ۱۸۰
گفتار سوم : وظایف شورا در حوزه نظارت و اجرا ۱۸۱
مبحث دوم : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۸۴
گفتار اول: اهداف و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و راهبردهای
محتوایی آن ۱۸۴
بند اول : راهبردهای محتوایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۸۴
بند دوم : اهداف اساسی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ۱۸۵
بند سوم : وظایف اساسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۸۶
گفتار دوم : بررسی وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد در حوزه ی فعالیت های
فرهنگی و هنری ۱۸۹
بند اول : حوزه ی هنرهای نمایشی و تجسمی ۱۹۲
بند دوم : حوزه ی موسیقی ۱۹۴
بند سوم : امور سینمایی،سمعی و بصری ۱۹۵
گفتار سوم : بررسی وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد در حوزه فعالیتهای
رسانه ای ۱۹۷
بند اول : رسانه های دیجیتال ۱۹۷
بند دوم : رسانه های خارجی ۱۹۹
بند سوم : مطبوعات ۱۹۹
بند چهارم : کتاب ۲۰۱
مبحث سوم : بررسی وظایف و فعالیت های سازمان های فرهنگی ۲۰۳
گفتار اول : سازمان صدا و سیما ۲۰۳
گفتار دوم : سازمان فرهنگ و ارتباطات ۲۱۵
گفتار سوم : سازمان تبلیغات اسلامی ۲۱۹
مبحث چهارم : حضور مطلوب دولت در عرصه ی فرهنگ ۲۲۲
گفتار اول: آسیب های فراروی فعالیت فرهنگی دولت ۲۲۲
گفتار دوم: حضور مطلوب دولت در فرهنگ ۲۲۷
نتیجه گیری ۲۳۴
پیشنهادهایی در راستای سامان دهی فعالیت های فرهنگی ۲۴۰
چکیده و صفحه عنوان به انگلیسی
فصل اول
مقدمه
امروزه وقتی نامی از نظم، اجتماع و زندگی برده می شود، ناخواسته در ذهن مفهوم دولت متصور می شود. علت این تصور آن است که، دولت در همه ی شئونات زندگی انسان دیده می شود و از نظر عملی مشکل بتوان زندگی را بدون دولت تصور کرد. دولت نه تنها مبین وجود مجموعه ای از نهادهاست، بلکه حاکی از وجود نگرش ها و شیوه های اعمال و رفتاری است که مختصراً مدنیت خوانده می شود و به حق جزیی از تمدن به شمار می آیند.
دولت در زندگی افراد و گروه های اجتماعی نقش متناقضی ایفا می کند. از یک طرف نهادی قهرآمیز است و از طرف دیگر متضمن در اختیار گذاردن امتیازات و حمایت های معینی برای اعضای آن است (مثل دستیابی به حقوق شهروندی، ارائه خدمات اجتماعی و…)، که هیچ نهاد دیگری توان یا خواست تأمین آن ها را ندارد. در حقیقت دولت می تواند به گونه ای زندگی افراد را شکل داده و کنترل کند که هیچ نهاد دیگری نمی تواند. اگرچه امروزه در مورد نقش دولت و توانایی او در اداره جامعه بحث های مختلفی می شود اما در نهایت باید گفت که تقریباً هر پدیده ای در جامعه به وسیله دولت سازمان می یابد. دولت می تواند با قدرت خود پدیده های اجتماعی را در بافت و قالب خاص قرار داده و آن ها را سامان بخشد. اما آنچه مدنظر است آن است که دولت تا چه میزان می تواند در آن ها دخالت داشته باشد؟
فرهنگ یکی از پدیده های اجتماعی است که دولت به پرداختن به آن همت می گمارد. اما تفاوتی که فرهنگ با دیگر پدیده های اجتماعی دارد، آن است که دارای مفهومی مشخص و معین نیست و دارای دو جنبه مادی و معنوی است که سیاستمداران را در برخورد با آن دچار مشکل می کند و دیگر اینکه، امری است که ذاتی انسان هاست و در ارتباط با همه انسان هاست و توانایی دولت در برخورد با ذاتی انسان محدود است.
حوزه فرهنگ اگرچه حوزه ای است که شناخت آن به آسانی میسر نیست ولی عرصه ای است که همه ی عرصه های دیگر اجتماعی با آن ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم دارند. از این رو دولت به عنوان نماینده مردم در نظم و انضباط امور و بزرگ ترین سازمان و نهاد اجتماعی که با گسترده ترین تعداد از افراد جامعه در ارتباط است، نقش به سزایی می تواند در فرهنگ ایفا کند. مبهم بودن مفهوم فرهنگ و ارتباط مستقیم و بلاواسطه آن با انسان باعث می شود که نظریه پردازان از زوایای مختلف به ارتباط دولت و به طور عام حاکمیت با فرهنگ بپردازند و این سؤال مطرح می شود که دولت تا کجا می تواند در فرهنگ دخالت داشته باشد؟ به عبارتی حیطه و حوزه دخالت دولت در فرهنگ تا چه حد باشد؟
نظریه پردازان مختلف به این سؤال پاسخ های گوناگون داده اند. لیبرال ها معتقدند که فضایل اخلاقی را به حکم قانون نمی توان پدید آورد بلکه افراد باید آزاد باشند تا هر آنچه که خود می پسندند و می خواهند انجام دهند، البته با احترام به حقوق و آزادی های دیگران. از این دیدگاه دولت در فرهنگ نقشی ندارد. از طرف دیگر مطابق با نگرش های توتالیتر، دولت باید تمام حوزه های زندگی اعم از خصوصی، عمومی و دولتی را به نظم درآورد. از دیدگاه اسلامی چون دولت اسلامی تشکیل می شود تا احکام و آموزه های اسلامی را در جامعه پیاده کند، پس دولت اسلامی نمی تواند نسبت به فرهنگ و مسائل فرهنگی بی تفاوت باشد.
۱-۱: طرح موضوع
تشکیل دولت جمهوری اسلامی در کشور بر مبنای دین حنیف اسلام بوده است و دولتی که بر مبنای دین تشکیل می شود بی شک باید دولتی دینی باشد. هنگامی که مبانی ساختاری حکومت، آرمانی، فرهنگی و ارزشی شود بی شک دولت مستقر نمی تواند نسبت به فرهنگ بی تفاوت باشد. حکومت اسلامی مکلف است،ارزش های معنوی و فرهنگی اسلام را در جامعه محقق سازد و این مهم ترین و عالی ترین تکلیف حکومت اسلامی است.دولت اسلامی باید نسبت به اشاعه ی فرهنگ اسلامی و مقابله با فرهنگ ها و خرده فرهنگ های ناسازگار با آن،در جامعه ی اسلامی احساس مسئولیت و اقدام کند.با توجه به اهمیت موضوع،سوال این است که قلمروی صلاحیت فرهنگی دولت جمهوری اسلامی در چارچوب نظریه ی دولت در قانون اساسی ایران،چیست؟